کارآفرینی از نظر موریس[۱۵] و همکاران(۲۰۰۲) عبارت است از شناسایی فرصت ها، نوآوری برای استفاده از فرصت ها، و اقدام مخاطره آمیز برای ایجاد ارزش(به نقل از یداللهی[۱۶]، ۲۰۰۵).
پیترز و هیسریش[۱۷] (۲۰۰۶) نیز کارآفرینی را فرایند خلق چیزی جدید و با ارزش، با اختصاص زمان و
تلاش لازم و در نظر گرفتن ریسک های مالی، روانی و اجتماعی و رسیدن به رضایت فردی و مالی و استقلال تعریف کردهاند (بروش و هیسریش، ۲۰۰۶).
کار آفرینی سازمانی
کارآفرینی سازمانی از مفاهیم بسیار مهمی است که اهمیت و مزایای آن در سا های اخیر برای تعداد زیادی از سازمان ها و شرکت ها و بنگاه های تجاری در زیر بخدش های مختلف صنعتی، کشاورزی و خدماتی کاملا محسوس شده است(رضایی و همکاران، ۱۳۹۰).
کارآفرینی سازمانی یکی از شاخه های اصلی کارآفرینی است که سهم چشمگیری در توفیق و تعالی سازمان ها دارد (احمدپور داریانی، ۱۳۸۸).
کارآفرینی سازمانی را می توان به عنوان گستره ای تعریف کرد که در آن محصولات و یا بازارهای جدید توسعه مییابند و بر همین مبنا، سازمانی را کارآفرین می پندارند که بیش از دیگر سازمان ها به ایجاد محصولات و یا بازارهای جدید مشغول است. در کارآفرینی سازمانی با به کارگیری ظرفیت های نوآوری در سازمان، نیل به عملکرد بالاتر امکان پذیر میگردد. این امر با عرضه محصول جدید، معرفی روش جدید تولید، تشخیص بازارهای جدید، پیدا کردن منابع جدید، بهبود و توسعه کارکردهای محصول موجود و بهبود سازمان و مدیریت امکان پذیر می شود. برای ایجاد اثربخشی در فعالیت های کارآفرینی در سازمان، مدیران باید برنامه ریزی، هدایت، تخصیص منابع، اجرای ایده های نو، ارزیابی عملکرد و بهبود مداوم را در دستورکار خود قرار دهند(یداللهی ، ۲۰۰۵).
از اوایل دهه ۱۹۸۰ هجوم همزمان به سوی کارآفرینی و تأکید شرکت ها بر نوآوری برای بقاء و رقابت با کارآفرینانی که بیش از پیش در صحنه بازار ظاهر می شدند، موجب هدایت فعالیت های کارآفرینانه به درون شرکت ها شد. همراه با رسوخ فرآیندهای اداری و دیوان سالاری در فرهنگ شرکت ها، در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ کارآفرینی در سازمان های بزرگ به طور فزاینده ای مورد توجه مدیران ارشد شرکتها قرار گرفت تا آن ها نیز بتوانند به فرایند اختراع، نوآوری و تجارت نمودن محصولات و خدمات جدید خود بپردازند. با آغاز دهه ۱۹۸۰ و پیشرفت ناگهانی صنایع در عرصه رقابت های جهانی اهمیت تفکر و فرایندهای کارآفرینانه در شرکت های بزرگ، بیش از گذشته مورد تأکید قرار گرفت و محققین کانون توجه خود را به چگونگی القای کارآفرینی در ساختار اداری شرکت های بزرگ معطوف نمودند(احسانی، ۱۳۹۰).
ضرورت کارآفرینی در سازمان
امروزه بسیاری از شرکت ها به لزوم کارآفرینی شرکتی پی برده اند. در واقع اینگونه تغییر گرایش در استراتژی، در پاسخ به سه نیازی است که بر شرکتها تحمیل گردیده است:
-
- افزایش سریع رقبای جدید
-
- ایجاد حس بی اعتمادی نسبت به شیوه های مدیریت سنتی در شرکتها
- خروج بهترین نیروهای کار از شرکتها و اقدام آن ها به کارآفرینی مستقل
در خصوص نخستین مورد یعنی رقابت باید اشاره نمود که این عامل با شتابی که در سال های اخیر به خود گرفته تمامی شرکت ها را به ستوه آورده و حتی صنایعی را که در فناوری های پیشرفته[۱۸] فعالیت دارند نیز امروزه با رقبای بسیاری مواجه نموده است. سرعت نوآوری و ارائه محصولات جدید به قدری سرعت یافته که تغییرات، ابتکارات و بهبودها به امری عادی در بازارهای فروش تبدیل شده است. از این رو شرکت ها یا باید به نوآوری بپردازند یا اینکه محکوم به فنا میباشند. دوم اینکه با توجه به حرکت سریع محیط به سوی پیچیدگی بیشتر و عدم پایداری در شرایط محیطی و بازار، شیوه های سنتی مدیریت نمی تواند پاسخگوی اینگونه چرخش های شدید در محیط بوده و عدم تطبیق سریع آن با شرایط تصمیم گیری در چنین محیط های جدیدی، نوعی بی اعتمادی را نسبت به سبک های مدیریت سنتی ایجاد نموده است. سومین مشکل، ترک شایسته ترین افراد شرکت برای اقدام به کارآفرینی مستقل میباشد. از علل اصلی تشویق افراد به ترک شرکت های خود می توان به پاداش های حاصل از کارآفرینی مستقل همچون رفاه اقتصادی و اجتماعی، شهرت و استقلال در تصمیم گیری اشاره نمود و همین عوامل سبب می شود تا کارکنان جوان و با سابقه شرکت ها بیش از پیش به کارآفرینی ترغیب شوند. از سوی دیگر شکل گیری بازارهای سرمایه به صورت یک صنعت نوین و تمایل آن به سرمایه گذاری مخاطره آمیز[۱۹] سبب شده تا کارآفرینان با سهولت بیشتری نسبت به گذشته برای تحقق فکرها و اجرای پروژه هایشان به منابع مالی دست پیدا کنند(میلز و همکاران[۲۰]، ۲۰۰۹). به طور کلی پیشرفت سریع دانش و فناوری، تغییر روندهای جمعیت شناختی[۲۱] همچون افزایش سطح تحصیل، اشتغال زن و مرد به کار در خانواده ها، و افزایش طول عمر و سالخوردگی جمعیت و حضور اثربخش بازارهای سرمایه و آشنایی بیش از پیش مدیران با پدیده کارآفرینی سبب گردیده تاگرایش به کارآفرینی در استراتژی های شرکت ها شدیداًً مورد تأکید باشد(کوراتکو و هاجتس[۲۲]، ۱۹۸۹).
مقایسه ویژگی های شخصیتی و جمعیت شناختی کارآفرینان مستقل با کارآفرینان سازمانی:
تاکنون محققین بسیاری به مقایسه ویژگی ها و رفتار کارآفرینان مستقل با کارآفرینان سازمانی پرداختهاند. از میان این دسته محققین، مطالعات گروه «کاکس»، «کوپر» و «جنینگز» (۱۹۹۴) از دیگران کاملتر و جامعتر بوده است. این محققین با انتخاب دو دسته از کارآفرینان مستقل و کارآفرینان سازمانی که از میان کارآفرینان بسیار موفق انتخاب شده بودند، به مطالعه جامع ویژگی های شخصیتی و عوامل جمعیت شناختی و شخصی آن ها و مقایسه مقابله ای آن ها پرداختند. روش مطالعه و جمع آوری اطلاعات آن ها از طریق مصاحبه حضوری با ۱۹ کارآفرین سازمانی موفق و ۲۲ کارآفرین مستقل موفق و پرسشنامه های متفاوت صورت گرفته است(یداللهی، ۱۳۸۷).
الف) ویژگی های شخصیتی
در جدول ۲-۵ ویژگی های شخصیتی کارآفرینان مستقل با کارآفرینان سازمانی مقایسه شده است.
ب) ویژگی های شخصی و جمعیت شناختی
دسته دیگری از ویژگی ها که مورد توجه و مطالعه این محققین قرار گرفت، ویژگی های شخصی میباشد که در ادامه، برخی از مهمترین آن ها بررسی می شود.
دوران کودکی: تجربیات کودکی کارآفرینان مستقل بسیار متفاوت از یکدیگر میباشد. آن ها در دوران کودکی خود، محرومیت های بسیاری را تجربه کردهاند و روابط نزدیکی با مادران خود داشته اند و بیشتر آن ها در کودکی پدر خود را از دست دادهاند و یا اینکه پدر آن ها حضور فیزیکی در خانه نداشته است. و به طور کلی دوران کودکی پرتلاطمی را گذرانده اند. برعکس، کارآفرینان سازمانی دوران کودکی آرامی را گذرانده اند و پدر آن ها در دوران کودکی حضور پر رنگی در خانواده داشته است. (یداللهی، ۱۳۸۷)
جدول ۲-۱: مقایسه ویژگی های شخصیتی بین کارآفرینان مستقل و کارآفرینان سازمانی
ویژگی شخصیتی
کارآفرین مستقل
کارآفرین سازمانی
گرایش به قدرت
تقریباً این گرایش در آن ها در حد صفر میباشد.
برای برخی از آن ها اولین و مهمترین انگیزه میباشد.