-
- رضایت از گذشته؛
-
- خوشی و شادی در حال؛
-
امید و خوشبینی به آینده.
-
-
-
- خصایص مثبت
-
-
-
نقش دیرپا و نسبتاً پایدار صفات مثبت در افزایش عملکرد انسان در محیط کار، به طور سنتی در رشته رفتار سازمانی موردمطالعه قرارگرفته است. در این بخش به سه مطالعه اخیر در این زمینه اشاره میشود (Luthans & Youssef, 2007b):
-
- پنج خصیصه شخصیتی؛ 2. خودارزیابی محوری؛ 3. خصایص روانشناسانه مثبت.
2-2-3-1) پنج خصیصه شخصیتی
این پنج خصوصیت شامل پیروی از وجدان[33]، ثبات عاطفی[34]، برونگرایی[35]، سازگاری[36] و تجربهپذیری[37] است. این پنج خصیصه با عملکرد کاری رابطه بسیار قوی دارند. بهعلاوه، به نظر میرسد که پیروی از وجدان، مؤثرترین این ویژگیهاست. این پنج خصیصه پیامدهای فردی همچون شادمانی، سلامت جسمانی و روانی، روحیه و هویت فرد را بههمراه دارند و در سطح روابط بینفردی بر کیفیت رابطه با همتایان، خانواده و دیگران و در سطح پیامدهای اجتماعی و سازمانی بر مسائلی همچون انتخاب شغل، رضایت، عملکرد، درگیری در انجمنها و ایدئولوژی سیاسی تأثیرگذارند (Luthans et all, 2007b). تحقیقات زیادی بر اساس مدل پنج بعدی روی گروه های شغلی مختلفی همچون مدیران، فروشندگان، وکلا، افراد پلیس، کارگران ماهر و نیمه ماهر، حسابداران، معماران و مهندسان انجام شده که بیانگر ارتباط مهم بین این ابعاد شخصیتی و عملکرد شغلی است؛ به ویژه بُعد وجدان در همه گروه های شغلی پیش بینی کننده خوبی برای عملکرد شغلی است (قلیپور، 1392، ص 210).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
2-2-3-2) خودارزیابی محوری
دسته دیگر صفات مثبت که دارای تأثیراتی روی پیامدهای کاریاند ، درنتیجه کار جاج[38] و همکارانش روی چهار عامل خوداحترامی[39] (عزتنفس)، خودکارآمدی عمومی[40]، کانون کنترل[41] و ثبات عاطفی شناسایی شد.
این خصایص میتوانند بهصورت مستقل یا ترکیبی، تأثیر مثبت و برجستهای بر هدفگذاری، انگیزش، عملکرد، رضایت از زندگی، رضایت از شغل و دیگر موارد خوشایند بگذارند (Luthans et all, 2007b, 324). تحقیقات نشان داده است که خودارزیابیهای بالاتر با پیامدهای نامطلوب محیط کاری مثل فرسودگی شغلی ارتباط منفی دارند (لوتانز، یوسف و اوولیو، 2007، ترجمه: رضاییمنش، تقیزاده و کاهه، ص 38). به طور خلاصه هر چه خودارزیابی فرد بالاتر باشد، فرد بیشتر بهگونهای مثبت و معقول با دیگران رفتار میکند و در اهدافی که برمیگزیند، منفعت عمومی را بیشتر در نظر میگیرد و چنین اهدافی به دلیل ارزش ذاتی همگانی که دارند، بیشتر برانگیزانندهاند و به همین ترتیب باعث عملکرد و رضایت شغلی بیشتر میشوند. البته خودارزیابی بیشازحد نیز پیامدهای منفیای همچون فرسودگی شغلی را در بردارد (Luthans et all, 2007b).
2-2-3-3) خصایص روانشناسانه مثبت
اخیراً در حوزه روانشناسی مثبتگرا تحقیقات بسیاری انجامشده و دستهبندیهای خاصی نیز در رابطه با مباحث مطرح در آن ارائه شده است. ازجمله سی پترسن[42] و سلیگمن (2004)، بیستوچهار ویژگی مثبت را در شش طبقه کلی، طبقه بندی کرده اند که عبارتاند از: اولین طبقه خرد و دانش[43] است که شامل قوهی خلاقیت، کنجکاوی، روشنفکری و داشتن فکر باز، علاقه به یادگیری، ژرفاندیشی و دوراندیشی است. دومین طبقه شجاعت[44] است که شامل جرئت، پشتکار، صداقت و سرزندگی است. سومین طبقه، نوعدوستی[45] است که شامل عشق، مهربانی و هوش اجتماعی است. چهارمین طبقه عدالت[46] است که شامل رفتار شهروندی، انصاف و رهبری است. پنجمین طبقه، اعتدال و میانهروی[47] است که شامل عفو و بخشش، فروتنی، رعایت عفت، احتیاط و ملاحظه و خودنظمی است. ششمین طبقه ویژگیهای تعالی[48] شامل درک زیباییها و فضائل، قدرشناسی، امیدواری، شوخطبعی و روحیه معنویت است.
طبقهبندی ارائه شده در بالا بهتر و واضحتر از سایر طبقهبندیهاست و کاربرد بیشتری دارد. در ضمن خصایصی که در طبقات ذکر شد باید دو ویژگی داشته باشند:
-
- در طول زمان پایدار و قابلتعمیم در هر موقعیتی باشند و 2. از دید فرد باید باارزش باشند (Luthans et all, 2007b).
2-2-4) قابلیت های حالتگونه مثبت
برخلاف خصایص مثبت که در طول زمان نسبتاً ثابت و در هر موقعیتی قابل کاربردند، ظرفیتهای حالت گونهی مثبت[49] بیشتر قابلانعطاف و بنابراین باز برای تغییر و توسعهاند که این امر مخصوصاً برای سازمانها و محیطهای کاری که میباید انعطافپذیر باشند و دو عامل رشد و توسعه را برای پاسخگویی به تغییرات محیطی سریع و غیرقابلپیشبینی باهم ترکیب کنند، بسیار مفید است؛ بنابراین ظرفیتهای روانشناسانه مثبت_ که باز برای توسعه و سرمایه گذاریاند_ سازمانها را به منابع انسانی بالقوه بینظیری که میتواند از آنها برای ایجاد مزیت رقابتی استفاده کند، تجهیز می کند. پیوستاری برای مثبتگرایی توسط لوتانز و همکارانش (2007) ارائه شد که در یک سر این طیف، حالتهای مثبت که خیلی متغیر و زودگذرند(همچون خوشی، حالتهای مثبت، شادی) قرار دارد. در ادامه این پیوستار ظرفیتهای روانشناسانه مثبت که حالتگونه و نسبتاً منعطف و باز برای توسعهاند (همچون خودکارآمدی، امیدواری، خوشبینی و تابآوری) قرار دارد و در ادامه، این طیف به خصیصه گونهها که نسبتاً ثابتاند و تغییر آنها مشکل است (همچون ابعاد پنجگانه شخصیت) میرسد. در انتهای این طیف، خصیصههای مثبت قرار دارند که بینهایت ثابت و پایدار و بسیار دشوار برای تغییر هستند، (همچون هوش، استعداد و ویژگیهای ژنتیک) قرار دارد؛ بهعبارتدیگر میتوان گفت، عبارت حالتگونه را برای متغیرهایی بهکار میبریم که تا حدی ثابتاند، با هر موقعیت گذرا تغییر نمیکنند و سرعت تغییر آنها مانند حالتهای احساسی سریع نیست. رفتار سازمانی باید سعی کند مابین خصیصه گونهها ( که غیرقابل تغییرند، مانند شخصیت) و عوامل موقعیتی تعادل ایجاد کند، چراکه این موازنه بر روی عملکرد و پیامدهای کاری مطلوب، تأثیرات بسیاری دارد؛ بنابراین میبایست به رفتار سازمانی حالتگونه پرداخته شود (Luthans et all, 2007b, 326-327).
-
-
-
-
-
- اهداف روانشناسی مثبتگرا و کاربرد آن برای محل کار
-
-
-
-
هدف روانشناسی مثبتگرا، استفاده از روششناسی علم بهمنظور کشف و ترویج عواملی است که فرصتهای کامیابی برای افراد، گروه ها، سازمانها و جوامع را فراهم مینماید. این هدف مربوط به عملکرد بهینه انسان بهجای عملکرد آسیبشناسانه او است (Luthans, 2011). درواقع روانشناسی مثبتگرا بر آنچه موجب شکفتن اشخاص و جوامع در مقابل آنچه موجب پژمرده شدن آنها می شود، تمرکز نموده است (Hefferon & Boniwell, 2011, 2). در حقیقت، آنچه که سلیگمن در پی آن بود، یک رویکرد متعادل نسبت به رفتار سازمانی بود (سیدنقوی، 1389). همچنین هدف این رویکرد، شناسایی سازهها و شیوه هایی است که درنهایت باعث بهزیستی انسان میگردد، ازاینرو عواملی که سبب سازگاری هرچه بیشتر افراد با فشارها و تهدیدهای زندگی می شود، بنیادیترین سازههای این رویکرد هستند (سیماراصل، فیاضی و قلیپور، 1389، ص 2).