- ( شنتوب وسولراک [۲۶] ۱۹۶۱) نشان دادند که پا زدن شیر خوارها ، پرتاب کردن اشیاء و زدن دیگران ، جانشین تخلیه های روانی – حرکتی اولیه می شود و جنبه خود انگیزی ندارد .
شیر خوارگان دختر و پسر با پیشرفت سن پای میزنند ، اینکار در (۴۲ درصد ) کودکان چهار ساله قابل مشاهده است . منحنی تحولات پرخاشگری نسبت به دیگران از دوازده ماهگی به سرعت رشد میکند واز چهار سالگی به ( ۵۲ درصد ) میرسد . در پسران تظاهرات پرخاشگرانه بیشتر از دختران است . پرخاشگری نسبت به دیگران در چهار چوب تخلیه روانی – حرکتی موقعی ظاهر می شود که جستجو گری نسبت به بدن خود ولذت بردن از خود ترک شده است . در این حال سازمان یافته تر وبا تحول بیشتر به صورت رفتارهای هدایت شده و به سوی دیگران و نسبت به دنیای خارج بروز میکند .
-
- (والترز [۲۷] ۱۹۷۵) رفتارهای انفعالی و رفتار پرخاشگرانه را در خرد سالان تحریک و تشدید کردند و مورد بررسی قرار داد ( شکل و فراوانی رفتارهای انفعالی و پرخاشگرانه را در قالب حرکات ، سخنان و ژستها ) کودکان مورد بررسی او از د و سال به بالا داشتند ، معلوم شد که تظاهرات انفعالی معنی دار بیشتر از رفتارهای پرخاشگرانه است واین وضع هم در پاسخهای مربوط به پیشی گرفتن وهم در پاسخهای ابتکاری وجود دارد . تظاهرات لفظی از چهار سالگی به بعد بیش از تظاهرات حرکتی بود ، در مجموع ژستهای معنی داردر پسران بیش از دختران و از دو سالگی تا چهار سالگی افزایش می یافت ، در سنین دو تا چهار سالگی دختران روابط عاطفی بیشتری را نشان میدهند ، ولی در سنین سه تا چهار سالگی پسران ابتکار عمل بیشتری در زمینههای انفعالی دارند و موضوع مورد گزینش آن ها دختر بچه ها یا پسر بچه ها و یا بزرگسلان مرد میباشد .
-
-
- ( بندر [۲۸]۱۹۶۰) در زمینه اهمیت پرخاشگری در کودکان تحقیقات زیادی انجام داد ، او نشان داد که در کودکان مفهوم جهت رفتار بهتدریج برای کنترل تن و اشیاء به کار می افتد و کودک از تخریب و بازسازی آن ها لذت میبرد بدین ترتیب فعالیت پرخاشگرانه را به طور اخص مشخص میسازد ، کودک بر خلاف بزرگسلان میان مفهوم نیرومندی و سلامت تفاوت نمی گذارد و می پذیرد که پس ا زتخریب باز سازی صورت میگیرد . همچنین کودک تحت تاثیر محیط رفته رفته پرخاشگری را که به صورت غیر مستقیم اجتماعی میگردد تحت کنترل در می آورد ، او در (۸۳ درصد ) کودکان پرخاشگر مشاهده کرد که آن ها از اینکه به وسیله پرخاشگری بزرگسلان متلاشی شوند ، می ترسند .
-
- ( انگلیش و پیرسن [۲۹]۱۹۶۱) در تحقیقات خود برروی کودکان نشان دادند که کودک در مواقعی پرخاشگری نشان میدهد که واقعا درمانده می شود و می کوشد تا خود را با حمله ور شدن رهایی بخشد و شخص یا شی را که موجب ترس او شده است ، از بین ببرد ، یعنی نسبت به آن ها خشمگین باشد .
وقتی خود را از دستیابی به چیزی که میل دارد ، محروم حس کند ، خشم او متوجه شخص ویا چیزی می شود که او را ناکام ساخته است وقتی که میخواهد کاری را انجام بدهد که هم به انجام آن ترغیب و هم منع می شود در این حال پرخاشگری روزانه وقتی پیش میآید که کودک در معرض خطر ، ناکامی ویا دستخوش میلی همراه با تلاش است .
- ( نوشپتیز و همکارانش [۳۰]۱۹۶۱) بر اساس تحقیقات خود ، کودکانی را که زیاد پرخاشگر بودند به چهار دسته تقسیم کردند : ۱- کودکانی که قربانی جدایی والدین شده بودند و ناکام گردیده اند ، آن ها به صورت شدید و خطرناک عکس العمل نشان داده ، بحث با آن ها با انفجار همراه است . ۲- کودکی که تسلط جویی میکند ، خیلی زود برای کسب قدرت به مبارزه بر می خیزد و برای آ”نکه حاکم شود د ر دنیای بزرگترها تفرقه و فاصله می اندازد ، رفتار او رنگ دگر آزاری دارد ، نسبت به محیط حساسیت نشان میدهد و آن را بازیچه خود میسازد. ۳- کودکان پرخاشگری که رفتار جنسی دارند ، این رفتار را در بازیهای جنسی نشان میدهند و یا در وادار کردن دیگران به اعمال جنسی . ۴- کودکانی که رفتار اضطراب آلود دارند عکس العملهای آن ها با اضطراب قابل توجهی همراه است حالتی همرا ه با تنش و در حال انفجار را نشان میدهند ، تنش آن ها آمیخته با « اوهام اولیه » از یک سو و ترس از مجازات شدن از سوی دیگر همراه است .
نوشپیتز و همکاران او با توجه به شرح حال کودکانی که دچار پرخاشگری زیاد میشوند اطلاعات جالبی به دست آورند عده ای فوق العاده تحریک پذیر هستند و پیوسته در جستجوی موفقیت های احساسی هستند وعده ای پر توقع هستند و انتظارتشان پیوسته به وسیله والدین بر آورده شده است ، در نتیجه کوچکترین ناکامی را نمی توانند تحمل کنند و عده دیگری که کودکان ناکام شده از عواطف هستند یعنی در مدت طولانی وبه مقدار بسیار کم رفتاری عاطفی می بینند ، طرد شدن از طرف والدین ، گاهی موجب رخنه کردن ، عدم اعتماد و عکس العملهای پارانوئیدی خصمانه می شود . در همانند سازی اینگونه کودکان نیز اختلالاتی دیده می شود ، برخی از آنان دارای رفتارهای بچه گانه بوده وبا کودکان کوچکتر از خود همانند سازی میکنند گاهی با بزرگترها همانند سازی میکنند و رفتارهای اغراق آمیز[۳۱] و برتری جویانه [۳۲] دارند و در برابر بزرگتر قدرت و حقی مساوی ادعا میکنند .
-
- تحقیقات ( بریکه لامار [۳۳]۱۹۶۹) بر روی نوجوانی که اقدام به آدم کشی میکردند نشان داد که این نوجوانان از سنین پائین فاقد تربیت اجتماعی بوده و نوجوانی که تربیت اجتماعی کامل داشتند آدم کشی را بدون هیجان واحساس کهتری مرتکب شده اند . در برخی از موارد نقایص جسمانی ، حالت پسیکوز و بیماریهای ارثی موجب قتل بوده است . اما در هیچکدام از آن ها این عوامل تنها عامل ارتکاب نبوده اند ، بنظر لامار همیشه واقعیت یکسان و پیچیده ای وجود دارد : از یک طرف نارسایی تجربیات سنین پائین مانع آن می شود که قاتل مفهوم روشنی از مردن داشته باشد ، از طرفی دیگر تجربه های سنین بالاتر از مردن جدا و تنها شدن و طرد گردیدن انگیزه قتل میگردند .
- ( اوکونیسکی [۳۴]۱۹۶۳) در تحقیقات خود نشان داد ، افرادی که دست به آدم کشی میزنند ، در دنیای تخیلات خودشان مرگ پدر راتحت روابط او دیپ آرزو میکنند و در مورد اشخاصی که اقدام به کشتن پدر خود میکنند ، میگوید این افراد دارای پدرانی هستند که بد خلق بوده ومادر را کتک میزنند ویا برعکس در برابر زن خود ضعیف و ناتوان است و شخصیت فرد پدرکش بامحدودیت عاطفی همراه است و گاهی نیز خصیصه های خود شفیتگی آمیخته با وسواس را دارا میباشد .
ناکامیهای سنین خردسالی در تمام این افراد مؤثر بوده است و کشش برای این افراد به معنی متلاشی کردن ، نا پدید ساختن و نابود نمودن و خارج کردن قربانی از دنیای اشیاء است و کشتن دیگران به معنی حق هستی دادن به خود است و در معنای وسیع متلاشی کردن دیگری به منزله متلاشی کردن خود است . به نظر او کونیسکی ، افرادی که اقدام به خود کشی میکنند دارای سه خصیصه قابل رویت هستند :
-
- ضعیف شدن اصل واقعیت ۲- معنای اختصاصی داد به مرگ دیگری ۳- صفتی اختصاصی دادن به روابط اولیه با مادر ( روابط با اشیاء )[۳۵]