-
- تربیت یک فرصت است؛ در صورتی که جامعهپذیری یک فرایند دائمی است که در اثر کنش متقابل اجتماعی ایجاد میشود (همین که فرد در جامعه زندگی کند در این فرایند قرار میگیرد)
-
- شاخصهای تربیت فردی، یکطرفه و نوعی ادای دین به جامعه است؛ اما جامعهپذیری انتقال جامعه به درون فرد است.
-
-
- تربیت برای یک زندگی بهتر و با رفاه بیشتر یک مقدمه است؛ اما جامعهپذیری متن زندگی است که از ابتدای تولد شروع و تا پایان عمر با فرد ادامه مییابد.
-
-
- تقریباً شاخصهای تربیت در تمام جوامع یکساناند، به همین علت، میتوان آموزش را با شاخصهایی که به اجماع رسیدهاند، ارزیابی کرد. اما جامعهپذیری به دلیل تفاوت جوامع ممکن است متفاوت باشد.
- تربیت در انواع تربیت بدنی، تربیت دینی، تربیت استثنائی و … ملاحظه میشود اما جامعهپذیری دو شکل رسمی و غیررسمی دارد. (ریاضی ،۸۹)
بنابرین جامعهپذیری یک فرآیندبوده و این فرایند، اجتماعی است؛ یعنی در برقراری کنش متقابل با دیگران به ظهور میرسد. در عین حال، مستمر و دائمی است، به گونه ای که از ابتدای تولد تا پایان عمر ادامه دارد. طی این فرایند، مهارتهای زندگی و حرفهای درونی میشوند و افراد طی آن، برای عملکرد به عنوان یک فرد اجتماعی، آماده و با ارزشها و الگوها و شاخصهای فرهنگی آَشنا میشوند.
جامعه پذیری با توجه به پیچیده بودن و چند بعدی بودن آن ، در رشتههای مختلف علوم انسانی و از دیدگاه ها و زوایای مختلف مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. روانشناسی، جامعه شناسی، روانشناسی اجتماعی و انسان شناسی فرهنگی نیز هر یک از دیدگاه خود جامعه پذیری را مورد کنکاش و مطالعه قرار داه اند. به طور کلی می توان گفت که کمتر پژوهشگری در رشتههای مختلف علوم انسانی می توان یافت که یا به صورت مستقیم به امر جامعه پذیری نپرداخته ویا به صورت غیر مستقیم در پرداختن به امر آموزش و پرورش بی توجه به این موضوع بوده باشد. برای مثال چارلز کولی بحث “درونی کردن ارزش ها را مورد مطالعه خود قرار میدهد که این امر بخشی از عناصر محتوای جامعه پذیری است (کوزر, ۱۳۷۲ :۴۱۵)در واقع برای بحث دقیق پیرامون جامعه پذیری به قول ژاک آردوآنو روانشناس اجتماعی فرانسوی یک نگاه بین رشته ای یا Multi-disciplinary نیاز است تا همه ابعاد و زوایای این موضوعِ مهم، کالبد شکافی بشود(۱۹۹۴). از این رو،ماندن در چارچوب یک رشته و در چارچوب یک نظریه خاص، کاری ناکافی و چه بسا خطا میباشد. بنابرین، در این بخش سعی شده است در یک رویکرد بین رشته ای به جامعه پذیری توجه بشود. ضمن اینکه، زاویه ی دید بررسی این موضوع در حوزه ی جامعه شناسی سنگین تر و قوی تر از بقیه دیدگاه ها است و در توضیح مطالب هم از روانشناسی اجتماعی و هم از انسان شناسی فرهنگی نیز بهره برده ایم.
بعضا سوالی مطرح است وآن اینکه آیا عموما خصوصیتهای خلقی و رفتاری والدین به صورت ارثی قابل انتقال است یا تحت تأثیر عوامل اجتماعی دیگری قرار میگیرد؟بدیهی است که انتقال خصوصیتهای جسمی و ظاهری انسان از طریق وراثت به صورت کامل صورت می پذیرد البته اگر انتقال به صورت ژنهای بارز باشد نه مستور در این صورت شکل ظاهری بدن ما به والدین مان شباهت پیدا خواهد کرد، در حالی که رفتار اجتماعی ما به شرایط فرهنگی، پرورشی و اجتماعی بستگی دارد و در انسان ابتدایی و ناآگاه تا حدودی به غرایز آن ها مربوط می شده، هرقدر از گذشته به عصر حاضر نزدیکتر شویم تفاوت در رفتار و معیارهای ارزش والدین و فرزندان بیشتر می شود چون مسئولیت آموزش و پرورش به مؤسسه هایی غیر از خانواده سپرده می شود، در حالی که در گذشته خصوصیتهای پرورشی انسان در خانواده شکل می گرفت و انجام میپذیرفت. شباهت رفتار والدین و فرزندان به نسبت و میزان ارتباط و تماس مستقیم آن ها بستگی دارد. چون در عصر حاضر تماس بین آن ها بعد از پنج سالگی کمتر است شباهت رفتاری آن ها نیز کمتر خواهد بود.(فصلنامه تربیت. شماره زمستان ۱۳۸۳)
بعضی غریزه را در نوع رفتار انسان مؤثر دانسته اند و گفته اند، غریزه عامل یا میکانیزم ثابت و تغییرناپذیریست که در زند گی اجتماعی انسان و حیوانهایی چون زنبورعسل، مورچه گان و گوزنهای قطبی و اسبهای وحشی به آسانی دیده می شود؛ مثلاً، شکل لانه سازی زنبورعسل هزاران سال است که ثابت بوده و تغییری نکرده است در حالی که در انسان غریزه یا انگیزش، طی میلیونها سال ضعیف شده و تغییر کردهاست.(همان) نسبت این تغییر با گسترش نظام آموزش وپرورش در جوامع بستگی دارد. بدین معنی که هرقدر تربیت پیشرفت کرده از اهمیت غریزه در انسان کاسته شده است و ما این تغییر را در دگرگونی اندیشه و تفکر انسان، نوع سازگاری او با محیط طبیعی و اجتماعی، وضع خانه سازی و سکونت او و حتی روابط زناشویی ملاحظه میکنیم. بنابرین غریزه به عنوان عامل ثابت و قابل آموزش در تشکیل اجتماع انسانی و هم چنین عاملی برای بیان چگونگی رفتار اجتماعی انسان نمیباشد چون انسان از لحظه تولد تا دم مرگ در رفتار و کردارش تغییر حاصل می شود و نوع تغییر به نوع جامعه و تحول پذیری آن بسته دارد. هرقدر جامعه پویاتر باشد نسبت تغییرپذیری در انسان بیشتر است و هرقدر ایستاتر باشد نسبت تغییرپذیریش کمتر است.(همان) این مهم از این از این امر ناشی می شود که انسان در لحظه تولد فرد است، ولی بعد از تولد با گذشت زمان در اثر برخورد با اعضای خانواده و افراد خارج از خانواده برای خود در اجتماع موقعیتی کسب میکند و امکانهایی به دست می آورد که نوع این موقعیت و امکانها در خانواده و اجتماع یکسان نیست و این تأثیرپذیری از خانواده و محیط اجتماعی در تشکیل شخصیت اجتماعی فرد تأثیر مستقیم دارد. بنابرین از این بحث میتوان چنین نتیجه گرفت که تشکیل شخصیت اجتماعی انسان به خصوصیتهای فردی، غریزی و زیستی او بستگی ندارد و تنها خصوصیتهای جسمی او چون (اندازه قد، رنگ پوست و مو و چشمان، نوع صدا و امثال آن است) که از طریق ژنها از والدین به کودکان منتقل می شود. در حالی که خصوصیتهای اجتماعی چون اکتسابیست مانندخصوصیتهای جسمی از طریق غرایز و یا ژن قابل انتقال نمیباشد پس باید گفت خصوصیتهای اجتماعی هر فرد نتیجه محیط پرورشی و سازمانهای اجتماعیست که فرد به آن وابسته میباشد.
اگربه اطراف خود دقت کرده باشیم می بینیم که کودکان و نوزادان سالم در آغاز تولد هیچ گونه تفاوت رفتاری باهم ندارند خصوصااگر از نظر تغذیه در دوران جنینی نیز مشابه هم باشند، ولی اگر در جامعه های متفاوت پرورش یابند تغییر رفتار خواهند داد. محیط پرورشی کودکان در میزان به کاربُردن هوش آن ها یعنی قدرت و توانایی سازگاری شان با محیط مؤثر خواهند بود، پس عامل ژن و یا غرایز گویای دگرگونی رفتارها نیست و علت تفاوت رفتار افراد در این است که بچه ها در شرایط اجتماعی متفاوت و پایگاه های اقتصادی مختلف به دنیا آمده اند و عوامل پرورشی نامساعد مثل مؤسسات آموزشی متفاوت و برخوردها و سیره های والدین با یک دیگر و با فرزندان و هم چنین شرایط اقتصادی و اجتماعی زندگی آن ها بستگی دارد.(هنری ماسن و همکاران:۱۳۶۸،ص۷)