ناصر خسرو قبادیانی می گوید:
تأویل حق در شب ترسایی شمع و چراغ عیسی و شمعونست
کنیسه ی مریمستی چرخ گفتی پر ز گوهرها نجوم ایدون چو رهبانان و دبران چون چلیپایی
خیام نیشابوری می گوید:
گه خسته ی لن ترانیم موسی وار گه گشته ی نامرادسم یحیی وار
هر لحظه به سوزنی برای دل خویش در رشته کشم غمی دگر عیسی وار
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
ظهیرالدین فاریابی می گوید:
ذات تو و چار صفه ی ارکان عیسیّ و سرای آهرمن باشد
امیر معزی می گوید:
گفتند مگر یزدان عیسی نبی را از چرخ چهارم به زمین باز فرستاد
به تیغ اگر ملک الموت و ار جان ببرد به دست زهد جان رفته عیسی وار
عیسی مسیح گشت چو راه سفر گرفت موسی کلیم گشت چو افتاده در سفر
که ز بوی باد عیسی زنده و گویا کند مرده ای را بوده در زیر زمین بسیار سال
که جهودان را به عیسی بر گمارد تا کنند با حدیث او فسون و با گروه او قتال
بو طاهر مطهّر و مخدوم روزگار سعد علی با کواکب کرد یکسان
آنروز تخت شاهی آواز آمد کامروز مسیح از آسمان باز آمد
سنایی در مثنوی طریق التحقیق می گوید:
گفت خرم زراه غمخواری کاری فرومانده در گرفتاری
بیت احزان چه جای تست بگو مصر عشق از برای تست بجو
ای همایون لقای عیسی دم وی مبارک پی خجسته قدم
یا خضر شو گذر به دریا کن یا چو عیسی سفر به بالا کن
زهد ورز اقتدا به عیسی کن طلب او و ترک دنیی کن
گفت این بحر پر معانی را چشمه ی آب زندگانی را
عیسی آثار سروری باید خضر سیرت سکندری باید
حکمت آموز تا حکیم شوی همره و همدم کلیم شوی
ای خطاب تو نیرا عظم ای خضر کسوتو مسیحا دم
دار ملک تو کشور چارم بام قصر تو پنجمین طارم
در نظر شاهد ملیح تویی بر فلک همدم مسیح تویی
یوسف مصر آسمانی تویی بر فلک همدم مسیح تویی
یوسف مصر آسمانی تو کدخدا ای همه جهانی تو
سنایی در مثنوی کارنامه ی بلخ می گوید:
بود خواهد بقاش چندانی که شود چرخ چون سپندانی
تا زبهر رضای مولی را شعر گوید نزول عیسی را
باز سنایی در سیرالعباد الی المعاد می گوید:
تن جان هردو ان جهان چه کنند خر و عیسی بر آسمان چه کند
توقف عیسی در آسمان چهارم به واسطه ی همراه داشتن سوزنی، چنانکه سنایی می گوید:
شاعران را از شمار راویان مشمر که هست جای عیسی آسمان و جای طوطی شاخسار
پاک شو بر سپهر ،همچو مسیح گشته از جان و عقل و تن بیزار
از خر پرداشت عیسی، زان شد اندر آسمان ور خرش را نیم پر بودی نماندی در خری
به زیر آرجان را چو عیسی که تا همچو عیسی شوی آسمانی
از حاجبی درت عیسی پاک چون شمس به چارم فلک رسیده
روح را چون ببرد روح امین چرخ چارم فزود ازو تزیین
چون بجستند ، سوزنی دیدند برره دلق ، او بپرسیدند ،
کز پی چیست با تو این سوزن ؟ گفت کز بهرستر عورت من
سوزنی ، روح را چو مانع گشت به مکانی شریف ، قانع گشت
باز ماند از مکان قرب و جلال سوزنی گشت روح را ، به وبال
ای ندیده ز زحمت خور تو روح عیسی به خواب جز خر تو
تا جدایی ز نور موسی تو روز کوری ، چو مرغ عیسی تو
منوچهری دامغانی می گوید :