۲-۱۱- مفهوم سلامت
سلامت کیفیتی از زندگی است که تعریف آن مشکل و اندازه گیری واقعی آن تقریبا غیر ممکن است. متخصصان تعاریف متعددی از این مفهوم ارائه دادهاند، اما تقریبا همه تعاریف موضوع مشترکی دارند و آن مسئولیت در قبال خود و انتخاب سبک زندگی سالم است.
دان[۶۱] سلامت را به محیط فردی محدود کردهاست و عقیده دارد که تجربه سلامت در هر فرد منحصر به خود آن فرد است. او همچنین معتقد است که افراد اطلاعات حاصله از منبع درون و بیرون خود را به طریق متفاوتی پردازش و تفسیر میکنند. وجود چنین تفاوتی میتواند ناشی از تفاوتهای فردی باشد که علیرغم فراهم کردن اطلاعات غنی درباره سلامت، نمیتوان به طور مشخصی آن را توصیف کرد. بنابرین تهیه الگویی که نشان دهنده چگونگی تأثیر ادراک بر سلامت باشد بسیار مهم و کار مثبتی است (بزنر[۶۲]، اشتاینهاردت[۶۳]، ۱۹۹۷؛ به نقل از باباپورخیرالدین، ۱۳۸۱).
لارسون[۶۴] (۱۹۹۶؛ نقل از کی یس و رایف، ۲۰۰۰) عقیده دارد سلامت عبارت است از فقدان وضعیت و احساسات منفی که نتیجه آن سازگاری و تطابق با دنیای خطرناک است.
برخی از مولفین مفهوم سلامت را مترادف با کیفیت زندگی[۶۵] آوردهاند. به نظر این مولفان کیفیت زندگی در برگیرنده مجموعه شرایطی است که افراد در زندگی خود دارند. برای کیفیت زندگی دو معنی در نظر گرفته شده است.
-
- وجود شرایط لازم برای یک زندگی خوب.
- تمرین برای خوب زندگی کردن.
هنگامی که سطح اجتماعی و جمعی مطرح میشود، معنی اول مدنظر است لذا وقتی میگوییم کیفیت زندگی در یک کشور ضعیف است بدین منظور است که شرایط اساسی مانند غذای کافی، مسکن، مراقبتهای بهداشتی و .. در این کشور کم است. به عبارت دیگر این کشور برای ساکنانش غیر قابل زندگی کردن است و یا تحمل چنین شرایط دشواری برای ساکنان آن سخت است. اما معنی دوم کیفیت زندگی در سطح جمعی به کار نمیرود. نمیتوان گفت که خود یک کشور خوب زندگی میکند، کشور زندگی نمی کند، بلکه ساکنان آن زندگی میکنند. در مفهوم فردی این واژه (کیفیت زندگی) به دو معنی به کار میرود. وقتی گفته میشود فرد زندگی خوبی ندارد ممکن است منظور این باشد که او فاقد آن چیزهایی است که وجود آن حتمی و واجب فرض میشود یا ممکن است این منظور را داشته باشد که زندگی و سلامت عمومی فرد در معرض تهدید بوده و رو به زوال میرود.
این شرایط و معانی ممکن است با هم تلاقی[۶۶] داشته باشند اما با همدیگر توافق[۶۷] نداشته و در یک مسیر نباشند چرا که یک فرد میتواند غنی، نیرومند و مشهور باشد اما پریشان، آزرده خاطر و گرفتار نیز باشد. برعکس، فردی که فقیر، ضعیف و منزوی است ممکن است از نظر روانی و جسمانی شاداب و کامیاب باشد. در این دیدگاه نیز نقش ادارک فرد از موقعیتها و تفسیرهای ذهنی کاملا نمایان است (اراسموس[۶۸]، ۱۹۹۷).
برخی مواقع سلامت را فقط در ارتباط با وضعیت مطلوب جسمانی در نظر میگیرند و برای مفهومی که وسیع تر بوده و ابعاد مختلف را شامل میشود از واژه بهزیستی استفاده میشود. در مقابل برخی از مولفان مفهوم سلامت و بهزیستی را معادل هم قرار دادهاند.
۲-۱۲- الگوهای سلامت
دانشمندان در تعریف سلامت سه الگوی عمده را برگزیدهاند:
۲-۱۲-۱- الگوی پزشکی[۶۹]
عقیده کلی الگوی پزشکی این است که سلامت یعنی فقدان یک یا چند مورد از موارد مرگ[۷۰]، بیماری[۷۱]، ناراحتی[۷۲]، ناتوانی[۷۳] و نارضایتی[۷۴] که در انگلیسی به آن ها “۵D” گفته میشود. بنابرین اگر فرد بیمار یا در حال مرگ نباشد در حالت سلامت به سر میبرد. پیروان الگوی پزشکی عمدتاً بر تبیین زیست شناختی بیماری متکی بوده و تمایل دارند که بیماری را بر حسب بدکاری اندامها، سلولها و سایر سیستمهای زیست شناختی مانند بیماری کبد، قلب، یا کم خونی ناشی از سلولهای داسی شکل،.. تبیین کنند.
الگوی پزشکی با مشکلات اجتماعی که بر سلامت اثر میگذارند سروکار ندارد. در این الگو سلامت از طریق معالجه بیماری یا توان بخشی ناحیهای از بدن که آسیب دیده است، برقرار میشود. این الگو چون بیشتر بر فرایندهای زیست شناختی متمرکز است لذا محدودیتهایی دارد.
تکیه بر تفکر زیست شناختی نمیتواند سبب درک درستی از سلامت بر حسب عوامل روانشناختی و اجتماعی باشد و همینطور نمیتواند در ایجاد سلامت به وسیله پیشگیری از بیماریهایی که بر اثر سبک زندگی ناسالم و رفتارهای تخریبی به وجود آمدهاند، موفق باشد (نقل از اراسموس، ۱۹۹۷).
۲-۱۲-۲- الگوی محیطی[۷۵]
این الگو از تحلیل نوین اکوسیستم و خطرات محیطی به سلامت انسان پدید آمده است. در این الگو سلامت بر حسب کیفیت سازگاری فرد با محیط به هنگام تغییر شرایط تعریف شده است. این الگو تأثیرات وضعیت اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و عوامل محیطی چندگانه بر سلامت شخصی را در بر میگیرد.
برخلاف الگوی پزشکی که بر اندامهای بیمار و نابهنجاریهای زیست شناختی تأکید میکند، الگوی محیطی بر وضعیتها و شرایط خارج از فرد که بر سلامت او تأثیر میگذارند، متمرکز است. این شرایط مشتمل است بر آب و هوا، شرایط زندگی، در معرض مواد مضر قرارگرفتن، شرایط اقتصادی- اجتماعی، روابط اجتماعی و نظام مراقبت از سلامت (اراسموس، ۱۹۹۷).
۲-۱۲-۳- الگوی کلی نگر[۷۶]
این الگو سلامت را برحسب کلیت شخص، و نه بر اساس بخش بیماری از بدن تعریف میکند. الگوی کلی نگر، جنبههای فیزیولوژیکی، روانی، هیجانی، اجتماعی، معنوی و محیطی افراد و جوامع را شامل میشود و بر سلامت بهینه، پیشگیری از بیماری و حالتهای روانی و هیجانی مثبت متمرکز است. الگوی کلی نگر، سلامت معنوی را نیز در بر میگیرد که الگوی پزشکی فاقد این بعد میباشد. برخلاف الگوی پزشکی که معتقد است شخصی که بیمار نیست یا از بیماری رنج نمی برد تا حد ممکن سالم است، الگوی کلی نگر، سلامت را حالت بهینه و یا رفتارهای مثبت میداند.
بنابرین بر اساس الگوی کلی نگر، سلامت چیزی بیش از سلامت جسمانی است و به جنبههای روانی، اجتماعی، هیجانی و معنوی فرد و همچنین روابط بین این ابعاد اشاره میکند. بعلاوه این الگو معتقد است که سلامت ایستا نیست بلکه فرایند پویایی است که تمام تصمیماتی را که روزانه میگیریم مانند مقدار غذایی که می خوریم، مقدار ورزشی که انجام میدهیم، رفتار خاصی که بروز میدهیم،..را در نظر میگیرد. بنابرین تمام تصمیمهای ما بر سلامت و تندرستیمان اثر میگذارد (ادلین و همکاران، ۱۹۹۹؛ به نقل از باباپورخیرالدین، ۱۳۸۱).
برخی از دانشمندان در تعریف و تبیین سلامت از نظریه سیستمی[۷۷] سود می جویند. بر اساس این دیدگاه، که در واقع تعبیر دیگری از الگوی کلی نگری است، هر قسمت از سیستم، هم یک زیرعنصر اساسی برای سیستم بزرگتر است و هم خود یک سیستم مستقل بوده و زیرعنصرهای خاصی برای خود دارد. عنصرها به صورت تقابلی با همدیگر ارتباط دارند به طوری که اختلال در تعادل حیاتی[۷۸] در هر سطح مستلزم سازگاری کل سیستم است.
فلسفه الگوی کلی نگر درباره سلامت بر وحدت ابعاد مختلف انسان تأکید میکند. بنابرین نشانه های بیماری ممکن است به صورت عدم تعادل در حالت کلی فرد و نه صرفا بدکاری بخش خاصی از بدن در نظر گرفته شود. از نقطه نظر این دیدگاه بیماری نتیجه عدم تعادل در تعامل منظم جسم، روان و محیط است.