۴-۵۰ وجه روایی
۴-۵۰-۱ فاصله:
در حکایت هم سخن مستقیم و هم تفکر غیر مستقیم آزاد به کار رفته است. آنجا که محمود در خطاب به شاه هندوان سخن می گوید، از سخن مستقیم استفاده شده است:
خواند محمودش بپیش خویش در گـفت صـد مـلـکـت دهـم زان بیشتر
تو شهی نوحه مکن بر خویش ازین چنـد گـری، نیـز مـگری بیش از این
در پاسخ محمود، شاه هندوان لب به سخن میگشاید و با سخن مستقیم به پاسخ می پردازد:
خسـرو هـندوش گفت ای پادشاه مـن نـمیگـریـم ز بـهر مـلک و جاه
اما در ادامه پاسخ شه هنداوان، از آینده میگوید و سخن به شکل غیر مستقیم آزاد بیان می شود:
زان هـمیگریم که فردا ذوالجلال در قـیامـت گـر کـنـد از مـن سـوال
گویـد ای بـد عـهـد مـرد بـیوفا کـاشـتـه بـا چـون مـنـی تـخم جفا…
کانون روایی(چشم انداز)
کانون صفر- بازنمود ناهمگن
۴-۵۱ لحن یا آوا
۴-۵۱-۱ زمان روایت:
روایت حکایت، روایت بینابینی است زیرا با ترکیبی از روایت پسینی و جاری شکل گرفتهاست.
زمان حکایت به دو قسمت تقسیم می شود ۱-روایت پسینی: حکایت شاه هندوان و محمود که در ابتدا آمده است در زمانهای گذشته رخ دادهاست و نویسنده آن را در اثر خود ذکر می کند که به شکل روایت پسینی بیان شده است. ابیات (۱- ۱۸).
۲- روایت جاری یا همزمان: در پایان حکایت راوی در خطاب به مخاطب خود سخن به میان می آورد و به زمان حال بر میگردد. ابیات (۱۹ – ۲۱).
۴-۵۲-۲ مکان راوی:
این متن نمونه و مثالی از کانون صفر روایت ارائه میکند. راوی از بیرون حکایت را روایت می کند. به نظر میرسد که راوی گفتهها اندیشهها و اشارات و تمام حقایق مربوط به همهی شخصیتها را میداند. میتوانیم نتیجه بگیریم که منظر یا دیدگاه دانای کل است.
حکایت ( ۷) بیان وادی عشق
۴-۵۳ مجنون و پوستین پوشیدن
اهـــل لـیـلـی نـیـز مـجنـون را دمـی در قــبـیـلـه ره نـدادنـی هـمــی
داشت چوپــانی در آن صحرا نشست پوسـتی بـسـتد ازو مـجنون مـست
سـرنگــون شد، پوست اندر سر فکند خویـش را کـرد هـمچون گوسـفند
آن شـبان را گـــفـت بـهـر کـردگـار در مــیــان گــوســفنـدانـم گـذار
سـوی لـیـلـی ران رمــه، من در میان تـا بـیـابـم بـوی لـیـلـی یـک زمـان
تا نـهان از دوسـت، زیر پـوسـت من بـهره گـیرم سـاعـتـی از دوست من
گـر تـرا یـک دم چـنـین دردیـسـتی در بـن هـر مـوی تو مـردیـســتی
ای دریـغـــا درد مـــردانــت نـبــود روزی مــردان مــیـدانـت نـبــود
عاقــبت مـجنون چو زیر پوسـت شـد در رمـه پـنـهـان بکوی دوست شد
خوش خوشی برخاست اول جوش ازو پــس بـآخر گشت زایل هوش ازو
چون درآمد عشق و آب از سر گذشت برگرفتش آن شبان بردش به دشت
آب زد بـر روی آن مـسـت خــراب تـا دمی بـنـشـست آن آتـش ز آب
بـعد از آن ، روزی مگر مجنـون مست کـرد بـا قـومـی به صحرا در نشست
یک تـن از قـومـش به مجنون گفت باز سـر بـرهـنـه مـانـده ای سـرفراز
جـامـه کـان دوسـتتـر داری و بـس گـر بـگـویـی مـن بیارم این نفس
گـفـت هر جامه سزای دوست نیست هـیچ جامـه بـهترم از پوست نیست
پـوسـتی خـواهـم از آن گوسـفـند چـشم بـد را نـیـز مـیسـوزم سـپند
اطلـس و اکـسون مجنون پوستست پـوست خواهم هرک لیلی دوستست
بردهام در پـوسـت بـوی دوست من کـی ستـانـم جـامـه جز پوست من
دل خـبر از پـوسـت یافت از دستی چـون نـدارم مـغـز بـاری پـوسـتـی
عشـق بـایـد کـز خـرد بستـاندت پس صــفـات تـو بـدل گـردانــت
کـمتـریـن چیزیت در محو صفات بـخـشـش جانـست و تـرک ترهات
پای درنـه گـر سـرافـرازی چـنین زانک بازی نیست جان بازی چنین
(همان : ۱۸۸ – ۱۸۹)
۴-۵۴ راوی و عمل روایت:
توضیح لایه های ساختاری حکایت:
۱-نویسنده ملموس: فریدالدین عطار نیشابوری خواننده ملموس : من خواننده و تمام کسانی که توانایی خواندن و درک این حکایت دارند.
۲-نویسنده انتزاعی : من مجرد فریدالدین عطار نیشابوری خواننده انتزاعی: من انتزاعی و تمام کسانی که این روایت را میخوانند.
۳-راوی تخیلی: سوم شخص و مجنون مخاطب تخیلی : تو ( سالک ) و قوم
۴-کنشگر : مجنون، چوپان، قوم.
۴-۵۵ زمان روایی
۴-۵۵-۱ نظم
در حکایت رخدادها به ترتیب و در شکل تقویمی رخ دادهاند. بنابراین زمان پریشی در حکایت بهکار گرفته نشده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))