۱- چاکرای تاجی؛ با شعور برتر، دانایی و تلفیق ساختار معنوی و فیزیکی فرد ارتباط دارد.
۲- چاکرای پیشانی؛ به عشق عرفانی و ماورایی مربوط میشود. این عشق ورای محدوده عشق بشری بوده و تمام حیات را در بر میگیرد.
۳- چاکرای گلو؛ به ارادهی برتر مربوط میشود و با مشیت الهی رابطه عمیق دارد. این چاکرا به قدرت بیان، گفتن ناگفتهها و قبول مسؤولیت اعمال مربوط میشود.
۴- چاکرای قلب؛ تأمین کننده انرژی عشق و مهرورزی به بشریت است.
۵- چاکرای شبکه خورشیدی؛ با حیات ذهنی و اندیشه سروکار دارد.
۶- چاکرای خاجی؛ به خصوصیات عاطفی انسان مربوط میشود و ابراز عواطف و احساسات فرد را تحت کنترل دارد.
۷- چاکرای ریشه؛ با وظایف و حواس فیزیکی مانند، احساس رنج، لذت و … ارتباط دارد.
شکل ۲- ۴ جایگاه چاکراهای اصلی روی بدن انسان
هر یک از چاکراهای ذکر شده با حوزهی انرژی کیهانی در ارتباط هستند. هنگامی که چاکراها به درستی عمل میکنند، همه باز بوده و در جهت عقربههای ساعت میچرخند تا بدین وسیله انرژیهای خاص مورد نیاز را از حوزهی انرژی کیهانی جذب نمایند. از آنجا که هر چاکرا وظیفهی خاصی را بر عهده دارد و با کارکردهای جسمانی و روانی خاصی در ارتباط است، با تعیین وضعیت چاکراها میتوان نیازها و مشکلات احتمالی روانی و جسمانی بیمار را تشخیص داد. هفت چاکرای اصلی در تشخیص وضعیت روانی بیمار مورد استفاده قرار میگیرند. این چاکراها به مراکز ذهنی، اراده و عواطف تقسیم میشوند. برای حصول سلامت باید هر سه دستهی چاکراها یعنی مراکز مربوط به استدلال، اشتیاق و عاطفه باز و هماهنگ باشند(جوکار، ۱۳۸۸). در جدول ۲-۸ چاکراهای اصلی و عملکرد روانی مربوط به آنها آورده شده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
جدول ۲-۸ چاکراهای اصلی و عملکرد روانی آنها
مراکز چاکرا
چاکراهای مربوطه
عملکرد روانی آنها
ذهنی
چاکرای تاجی
چاکرای پیشانی
ترکیب نیروی حیات با شخصیت انسان و ویژگیهای معنوی آدمی.
قابلیت تصویرسازی و درک مفاهیم ذهنی
احساسات
چاکرای گلو
چاکرای قلب
چاکرای شبکه خورشیدی
دریافت و انطباق.
عواطف قلبی عاشقانه نسبت به بشریت، گشایش قلبی در برابر حیات.
لذتهای عمیق، خرد معنوی، و آگاهی از حیات جهانشمول.
اراده
چاکرای خاجی
چاکرای دنبالچهای
کمیت قدرت جنسی
کمیت قدرت جسمی، تمایل به زیستن
چاکراها امکان دستیابی به آگاهی جسمانی و روانشناختی عمیقتر، از فردی را که ممکن است در مقابل دیگر روش های تشخیصی مستقیم مقاومت کند، فراهم میآورد. کاهش عملکرد چاکراها، تأثیرات عمیقی را بر سلامت جسمانی و روانی فرد بر جا میگذارند. به نظر میرسد چاکراها مانند یک ایستگاه انتقال انرژی عمل میکنند، این ایستگاهها اجازه میدهند تا انرژی حیاتی از منبع نامحدود انرژی در جهان به درون بدن فرد جریان یابد و در سرتاسر بدن پخش شود و در صورت زیاد بودن نیروی حیاتی مقدار اضافی آن را از بدن خارج میکنند. لایه های مختلف میدان زیستی که در ادامهی این بخش به بیان آنها خواهیم پرداخت هر کدام عمل خاصی را انجام میدهد و با یک چاکرا مشترک است (استفن[۱۹۶] و همکاران، ۲۰۰۷).
۲-۶-۱-۳ لایه های میدان زیستی
متون و نوشته های بسیاری اعم از قدیمی و جدید، لایه های متفاوتی از میدانهای انرژی را توصیف کردهاند که بدن انسان را احاطه کرده و در سرتاسر آن جریان دارد (کرامر، ۲۰۰۲). هر چند متون بسیاری مطرح میکنند که احتمالاً هفت لایه در میدان انرژی وجود دارد، اما کونز (۱۹۸۵) توصیفی چهار لایهای را بیان میکند که بینش و بصیرت بیشتری را درباره کارکرد لایه های انرژی و کاربردهای درمانی آنها ارائه میکند. این لایه ها ارتباط مستقیمی با شفا بخشی و درمان دارد (کونز و پیپر[۱۹۷]، ۱۹۸۵؛ به نقل از کرامر، ۲۰۰۲) و عبارتند از:
۱- لایه حیاتی؛ که لایه «اتریک» هم نامیده میشود. نزدیکترین لایه به بدن جسمانی است و با بعد هیجانی و اعمال و احساسات طبیعی مانند درد و لذت همراه است. این لایه حدوداً ۵ سانتیمتر از بدن فاصله دارد و لایهای است که بیشترین ارتباط را با شفابخشی و تعادل انرژی دارد. این لایه همچنین، با اعمال خود به خودی بدن در ارتباط بوده و اختلال یا انسداد در این لایه میتواند منجر به ایجاد علایم بیماری جسمانی گردد.
۲- لایه «عاطفی» یا «هیجانی»؛ فراتر از لایه اتریک قرار دارد و با جنبه های احساسی و عاطفی انسان در ارتباط است. این لایه دارای حرکت مداوم است و در فاصله ۵/۲ تا ۵/۷ سانتیمتری بدن قرار دارد. اختلال در این لایه با عواطف محدود و اختلالاتی مانند افسردگی و ناامیدی در ارتباط است.
۳- لایه عقلانی؛ با فرایند تفکر، تعقل و تصورات بینایی در ارتباط است و نسبت به دو لایه قبل فاصله بیشتری از بدن دارد. این لایه مربوط به ساختار عقاید فرد است و اغلب در متون قدیمی لایه «علّی» نامیده میشده است. اختلال در این لایه به صورت الگوی تفکر معیوب و تردید نسبت به خود ظاهر میشود.
۴- لایه شهودی؛ چهارمین لایه و دورترین لایه از سطح بدن است، و با بعد معنوی و روحانی در ارتباط میباشد. این لایه همراه با چاکرای قلب هماهنگ است و اختلال در آن به صورت بیهدفی یا احساس ناامیدی در زندگی فرد تجربه میشود (کرامر[۱۹۸]، ۲۰۰۲). در شکل ۲-۵ لایه های انرژی اطراف بدن انسان قابل مشاهده است.
شکل ۲-۵ لایه های انرژی اطراف بدن انسان
۲-۶-۱-۴ علم انسانی وحدتنگر
بسیاری از پژوهشگران، درمانگران و حامیان حوزه لمسدرمانی معتقدند که علم انسانی وحدتنگر راجرز پایهای نظری برای تبادل و انتقال انرژی (به عنوان یکی از اصول مهم لمسدرمانی) فراهم کرد. بررسی انتقادی این ادعا مستلزم بازبینی مفاهیم به کار برده شده توسط راجرز مانند «میدان»، «انرژی» و «الگو» است که به عنوان زبان و اساس لمسدرمانی به کار برده میشود. باید خاطرنشان کرد که این پایه های نظری راجرز از نظر مفهومی متفاوت از آن چیزی است که ابتدا بوسیلهی کریگر و کونز (۱۹۷۹) پیشنهاد گردید و همچنین متفاوت از چارچوب نظری ارائه شده بوسیله وبر (۱۹۹۰) در مورد میدانهای انرژی است (اوماسنا و همکاران، ۲۰۰۲).
راجرز در دهه ۱۹۷۰ الگوی پرستاری خود را بیان کرد. وی از نظریات دانشمندانی چون نورتوف[۱۹۹] (۱۹۳۵)، پولانی[۲۰۰] (۱۹۵۸)، لوین[۲۰۱] (۱۹۶۴)، بوهم و وبر( ۱۹۸۰) و پاردین[۲۰۲] (۱۹۶۱) بهره گرفت. بوهم و وبر (۱۹۸۰) معتقد بودند که جهان جریانی از انرژی است که همه مواد را احاطه کرده است و همه چیز بواسطه این انرژی با هم در ارتباط است. بدن انسان نیز جزئی از این نظام انرژی است و همه موجودات زنده با انرژی و شعور برتر هستی در ارتباط هستند و این باعث زنده ماندن آنها میشود. راجرز به استناد ترکیبی از مجموعه دیدگاه های مطرح در علوم؛ نجوم، فیزیک، زیستشناسی، روانشناسی، جامعهشناسی و انسان شناسی عقیده داشت انسانها را نباید به عنوان مجموعهای از نظامها یا اجزای جدا از هم در نظر گرفت، بلکه باید آنها را به منزله میدانهای واحدی از انرژی در نظر گرفت که با محیط خود تعامل دارند. این دیدگاه با باورهای سنتی که تا قبل از ظهور پزشکی مدرن در مورد سلامت و سیستمهای سلامتی رواج داشتند وجوه مشترکی دارد. باورهایی که تأثیر آنها باعث شد، روش های ارائه شده برای درمان در میان بومیان آمریکای شمالی، اهالی دریای مدیترانه و حتی بسیاری از ساکنان فعلی آسیا، بر کلنگری و غیر قابل تجزیه بودن انسانها به اجزاء و قسمتهای مختلف تأکید داشته باشد. بر اساس این نظریه مشکلات جسمانی و روانی که معمولاً در آن طیف گسترده و متنوعی از مشکلات از جمله؛ ضعف، گیجی، آشفتگی و بیحالی و حتی بسیاری دیگر از مشکلات مرتبط با سلامتی قرار میگیرند، در اثر عدم تعادل انرژی ایجاد میشوند (اگلتون و کالمرز[۲۰۳]، ۲۰۰۰، به نقل از آدامز و رایت، ۲۰۰۱). به اعتقاد راجرز انسان از میدانی از انرژی تشکیل شده، میدانی که بسیار بزرگتر از بدن ما است، این میدان شکل خاصی دارد و محیط روی آن اثر میگذارد. راجرز بیان میکند که بهتر است بگوییم میدانی از انرژی اطراف ما وجود ندارد، بلکه ما خود تودهای از انرژی هستیم. به نظر راجرز، انسان فقط متشکل از مجموعه سیستمهای فیزیولوژیک، روانی و اجتماعی نیست، بلکه انسانها سیستمهای پویایی از انرژی هستند که خود از میدانهای وسیعتر محیط اطراف به شمار میروند. میدان واحد انسانی عبارت است از؛ میدان انرژی غیر قابل تغییر، غیر قابل تقسیم و چند بعدی که از طریق الگوها و ویژگیهایی که مختص کلیت فرد هستند، شناخته میشود و از روی اجزاء قابل پیشبینی نیست. میدان انرژی انسان جزئی از میدان انرژی محیط وی و در واقع مکمل آن است و اثر تشدید کننده بر همدیگر دارند که درمانگران هنگام رسیدگی به مشکلات و نیازهای درمان جویان باید به آنها توجه داشته باشند (به نقل از مستوفی، ۱۳۸۶).
میدانهای انرژی انسانی باعث بروز ویژگیهای متمایز کنندهای میشوند که راجرز آنها را «الگو[۲۰۴]» نامید. انرژی انسان با الگو میتواند از انرژی محیط تشخیص داده شود. الگوها مستقیماً قابل مشاهده نیستند، ولی از خود تظاهراتی دارند که ممکن است به شکل یک حسدرونی یا به صورت پاسخهای تخیلی یا عملی بروز کند. میدانهای انرژی خصوصیتی از خود نشان می دهند که راجرز آن را «همه بعدی» مینامد. بدن در سه بعد سیر میکند که ابعاد دیگر روی آن اثر میگذارد ولی دنیای سه بعدی در درک مفهوم زمان قاصر است. راجرز واژه «همه بعدی نگری» را برای توضیح واقعیت بدون محدودیت زمان و مکان ابداع کرد. به عقیده راجرز، جهان سه بعدی نمیتواند توصیف مناسبی از موجودات انسانی ارائه دهد. او پس از پذیرش جنبه های فراطبیعی به این نتیجه رسید که باید میدانهای انرژی انسانی به عنوان موجوداتی که با بهره گرفتن از شیوه ها و ابعادی نسبتاً ناشناخته در تعامل با دیگران به سر میبرند، نگریست. علاوه بر موارد ذکر شده، میدانها پویا در نظر گرفته میشوند، این ویژگی اضافی میدان بوسیله اصطلاح «انرژی» معرفی و مشخص میگردد. ماهیت این انرژی بوسیله راجرز با بهره گرفتن از « اصول همودینامیک[۲۰۵]» توصیف شده است. به اعتقاد راجرز با بهره گرفتن از اصول همودینامیک، میتوان ارتباط بین انسان و سایر میدانهای انرژی را توصیف نمود. اولین اصل از این اصول، «اتحاد[۲۰۶]» نام دارد که به وجود تعامل دائمی در میان میدانهای انرژی انسانی و میدانهای انرژی محیطی اشاره دارد. دومین اصل، اصل «مارپیچی[۲۰۷]» است که نحوه وقوع تغییرات انسانی و محیطی را توصیف میکند. راجرز شاید تا اندازهای خوشبینانه اعتقاد داشت که این تغییرات غالباً در جهت نوآوری مستمر و افزایش پیچیدگی به وقوع میپیوندد. بر اساس آخرین اصل از اصول راجرز که «رزونانی[۲۰۸]» خوانده میشود، میدانهای انرژی انسانی میل به تغییر دارند و با گذشت زمان بواسطه اثر این تغییرات، الگوهایی از امواج با فرکانس بالاتر پدیدار میشود. به عنوان نمونه از این تمایل انسانی میتوان به فعالیت بیش از حد کودکان اشاره کرد که باعث میشود دوره های خواب و بیداری آنها فرکانس محدودی داشته باشد. البته این وضعیت با گذشت زمان به تدریج جای خود را به امواج با فرکانس بالاتر میدهد. به گونهای که دیده میشود سالمندان فرکانسهای بالاتری از خواب و بیداری را تجربه میکنند (اوماسنا و همکاران، ۲۰۰۲).