“
از دیدگاه نوریس (۱۹۸۵) اهمیت و نقش نقادی در حل مشکلات فردی و جمعی انسان بر ضرورت توجه به موضوع مهارتهای شناختی میافزاید. افراد دارای مهارتهای تفکر انتقادی قادرند به تحلیل، ارزیابی و قضاوت درباره امور بپردازند و مسایل مختلف را بهتر حل کنند. روبینسون (۱۹۸۷) چنین بیان میدارد که «آموزش تفکر به دانشآموزان، به طور فزاینده به عنوان یک هدف ضروری در تعلیم و تربیت مطرح است. برای اینکه دانشآموزان به طور موفقیت آمیز در جامعه زندگی کنند، باید در تمام طول زندگی با مهارتهای تفکر مورد نیاز برای کسب و پردازش اطلاعات مجهز شوند». (ص ۱۶) به نظر تاما (۱۹۸۹) شهروندان باید به گونهای تربیت شوند که متفکرانه و نقادانه، تصمیمگیری نمایند. مک لور و دیویس (۱۹۹۱)، معتقد است که هدف تعلیم و تربیت چیزی جز تفکر نیست و تفکر انتقادی بخش اساسی در تفکر و یادگیری است، که با رشد افراد ارتباط دارد و در نهایت به رشد جامعه می انجامد. بنا بر این، پرورش تفکر و تواناییهای نظیر: تجزیه تحلیل، ارزیابی و قضاوت باید اساس فعالیتهای مدرسه و معلم باشد، زیرا شخصی که از این نظر رشد کردهاست در حقیقت توانایی استفاده مناسب و درست از آزادیهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی یک جامعه را دارد. رفع تضادها، برخوردها، و کشمکشها و تصمیمگیریهای صحیح و مناسب، فقط از طریق پرورش تفکر افراد امکان پذیر است. این دو ادامه میدهند، در جهان جدید، هر فردی باید مهارتهای تفکر را به عنوان مهارتهای زندگی، در خود پرورش دهد و این امر برای معنابخشی به جهانی که به شدت در حال پیچیده شدن است و همچنین برای ز ندگی در جامعه دموکراتیک و توسعه امکان شرکت در رقابتهای صنعتی ضرورت دارد. واینشتاین (۱۹۹۱) معتقد است تربیت در این زمینه باعث میشود تا دانشآموزان در مورد مسایل مربوط به زندگی منطقی فکر کنند. ویمبی (۱۹۸۵) در بررسی مطالعات مربوط به آموزش مهارتهای تفکر، چنین دریافت که این نوع آموزشها باعث میشوند تا دانشآموزان مشکلات داخل و خارج از مدرسه را بهتر حل نمایند.
در ادبیات حوزه تفکر انتقادی تعاریف زیادی برای آن ارائه شده است.
اسکریون (۱۹۹۶) تفکر انتقادی را فرایند منظم، هوشمندانه، فعالانه و ماهرانه در مفهومسازی، کاربرد، تجزیه تحلیل، ترکیب و ارزشیابی اطلاعات جمع آوری شده یا پدید آمده از طریق مشاهده، تجربه، تفکر و استدلال میداند.
گلاسمن، کوف و اسپیرس (۱۹۸۴) تفکر انتقادی را توانایی تشخیص مسائل، ارزشیابی، حل مسئله، توانایی تشخیص و به کارگیری استدلال قیاسی و استقرایی، تشخیص سفسطه در استدلال، توانایی استنتاج معقول از اطلاعات، دفاع از نتیجهگیریهای معقول و توانایی تمایز میان حقایق و باورها میدانند.
انیس (۱۹۸۵) تفکر انتقادی را فرایندها و مهارتهای درگیر در تصمیمگیری عقلانی، برای اینکه چه کارهایی انجام و چه چیزهایی باور شوند، میداند.
مارزانو و دیگران (۱۹۸۸) تفکر انتقادی را تفکری میدانند که به ارزشیابی و قضاوت درباره راهبردها و تولیدات فکری میپردازد.
پاول (۱۹۸۸) آن را توانایی رسیدن به نتیجهگیری صحیح و بر اساس مشاهده و اطلاعات مینامد.
شایده سادهترین تعریف به وسیله بیر (۱۹۹۵) ارائه شده است، او تفکر انتقادی را انجام قضاوتهای مستدل معنی میکند.
آنجلو (۱۹۹۵) معتقد است که در تمامی تعاریف رسمی، تفکر انتقادی به عنوان کاربرد عمدی مهارتهای سطح بالا و عقلانی نظیر تجزیه تحلیل، ترکیب، تشخیص مشکل و حل مسئله و اسنتتاج و ارزشیابی در نظر گرفته میشوند. (ص ۶)
بررسی تعاریف مربوط به تفکر انتقادی نشان میدهد که صاحبنظران در تعریف، به جنبههای متفاوت توجه کردهاند. برخی به بروندادهای تفکر انتقادی توجه نموده و آن را در قالب تواناییهای مختلف مطرح کردهاند. مانند گلاسمن، کوف و اسپیرس (۱۹۸۴)، پاول (۱۹۸۸) و بیر (۱۹۹۵) برخی دیگر در تعاریف خود به طور ایجابی و سلبی، به عبارتی اقداماتی را که متفکر انتقادی باید و نباید انجام دهد، مورد توجه قرار دادهاند. برای مثال، دیویی (۱۹۸۲) در کتاب «چگونه فکر میکنیم» تفکر انتقادی را شک سالم و پرهیز از تعجیل در قضاو تعریف میکند (ص ۸۴) میرز (۱۹۸۶) در کتاب آموزش تفکر انتقادی، تفکر انتقادی را شناسایی استدلالهای غلط، پرهیز از تناقضات و مفروضات اظهار شده و نشده در بحثهای دیگران، عدم هیجان عاطفی در هنگام روبرو شدن با مسئله تعریف میکند (میرز، ترجمه ابیلی، ۱۳۷۴) با این حال علیرغم تفاوتهای موجود در تعریف تفکر انتقادی، در تمامی آن ها، برای تفکر انتقادی مهارتهایی مانند: مقایسه، تحلیل، استنباط، تشخیص، پیشبینی، حل مسئله، قضاوت، شکل سالم، عدم هیجان عاطفی، ارزشیابی و نتیجهگیری به نحوی مطرح شدهاند.
به طور کلی بر اساس دیدگاه صاحب نظران و همچنین بر اساس آزمونهای رایج و معتبر تفکر انتقادی، مشخص میشود که مهارتها و خرده مهارتهای مطرح شده برای تفکر انتقادی، بسیار گسترده و متنوعاند و به طور کامل شامل: تشخیص دیدگاههای اصلی یا مسئله، تمایز میان حقیقت، عقیده و قضاوت مستدل، بررسی توافق مفاهیم، تشخیص مفروضات بیان نشده، تشخیص چهار چوبهای کلیشهای و تشخیص عوامل احساسی، تبلیغی و مطالب سوگیری شده، تشخیص کفایت اطلاعات جمع آوری شده و پیشبینی نتایج احتمالی، مشاهده، مقایسه، مقابله، گروهبندی، رسته بندی کردن/ طبقهبندی کردن، ترتیب بندی، الگودهی، تجزیه تحلیل، همچنین مهارتهای لازم برای استنتاج، فهم معانی، علت/ معلول، پیشبینی، استدلال منطقی، در نظر گرفتن سایر احتمالات (شامل سایر تفسیرها)، اجتناب از (ابهام، بی ارتباطی، تسلسل و تعمیم بیش از حد) هستند.
۲-۲-۲-۱-۱٫ زمینههای فرعی تفکر انتقادی :
در تعریف تفکر انتقادی دو زمینه فرعی پدیدار شد که عبارت بودند از: ۱٫ تعریف ۲٫ ماهیت و ابعاد. البته لازم به ذکر است که این دو زمینه فرعی به طور کامل از هم قابل تفکیک نیستند و تا حدودی با یکدیگر هم پوشانی دارند.
تعریف: مشارکت کنندگان در این پژوهش تفکر انتقادی را به عنوان: بررسی کردن، تحلیل کردن،
تجزیه کردن، ارزیابی، تفسیر، خلاق بودن، نپذیرفتن مسایل بدون چون و چرا، استدلال کردن؛ تعریف
نمودند.
نظرمشارکت کنندگان در مورد هر زمینه در گیومه ها آورده شده است:
«.تفکر انتقادی یعنی: پذیرفتن این نکته که دیگران دارای عقاید، سلایق و اعتقاداتی هستند که با
ما متفاوت است و این تفاوت باعث می شود که ما آگاهانه به نظریات آن ها گوش دهیم و هر چیزی را با
ذهن خویش حلاجی کرده و صحت و سقم آن را تجزیه و تحلیل کنیم و با نگاهی منتقدانه به مسایل
بنگریم و مسایل را بدون چون و چرا نپذیریم..»
«.یعنی: شخص با بهره گرفتن از تفکر نقاد، افکار خود و دیگران را بررسی کرده و مورد تجزیه و تحلیل
قرار میدهد تا به وسیله ارزیابی و تفسیر، آن را بهتر بفهمد ..»
ماهیت و ابعاد تفکر انتقادی:
نظر مشارکت کنندگان درباره این زمینه به سه گروه تقسیم شد:
۱٫ عده کمی آن را مثبت
۲٫ گروهی آن را مثبت و هم منفی
۳٫ تعداد بیشتری آن را منفی ارزیابی کردند.
از گروه اول:
“