۲-۸- کیفیت زندگی و بهزیستی روانی
طی ۴۰ سال گذشته مفاهیم مرتبط کیفیت زندگی، بهزیستی روانی و رضایت از زندگی به طور گسترده مورد مطالعه قرار گرفته است(اویی و مک آلندن[۵۲]، ۲۰۰۶). این مطالعات تلاش کردهاند تا شاخص های معتبری برای سنجش کیفیت زندگی ارائه دهند. به طور کلی شاخص های کیفیت زندگی در دو طبقه قرار می گیرند: شاخص هایی که حوزه های خاص کیفیت زندگی از قبیل سلامتی را می سنجند و مقیاس هایی که احساس رضایت کلی از زندگی را با بهره گرفتن از یک گزینه واحد یا ترکیبی از نمرات در چندین حوزه مورد ارزیابی قرار میدهند(اویی و مک آلندن، ۲۰۰۶). از زمان ۱۹۶۰ که کیفیت زندگی به منزله یک حوزه پژوهشی مطرح شد پرسشنامه های مختلفی برای سنجش کیفیت زندگی طراحی شده است. پرسشنامه کیفیت زندگی (فرچ، ۱۹۹۴) به طور ویژه برای استفاده در جمعیت های بالینی و بر اساس نظریه رضایت از زندگی و بهزیستی روانی طراحی شده است. پرسشنامه کیفیت زندگی، رضایت از زندگی را در ۱۶ حوزه مشخص اندازه گیری میکند و یک شاخص کلی از رضایت زندگی ارائه میدهد(فرچ، ۱۹۹۴). مزیت اصلی این پرسشنامه چند آیتمی و چند حیطه ای بودن آن و برخورداری از ویژگی های روان سنجی قوی تر و استفاده از سازه رضایت از زندگی در مقابل شادکامی و درجه بندی عاطفی است که نسبت به نوسان های خلقی خیلی آسیب پذیر هستند(اویی و مک آلندن، ۲۰۰۶).
کیفیت زندگی مفهومی انتزاعی و پیچیده است که با متغیرهای زیادی مرتبط است. یکی از متغیرهای مرتبط با کیفیت زندگی بهزیستی ذهنی است. در خصوص رابطه بین کیفیت زندگی و بهزیستی روانی چالش های زیادی مطرح است. به طور کلی تعریف بهزیستی ذهنی نیز مانند کیفیت زندگی دشوار است. پولارد و لی[۵۳] (۲۰۰۳) با مرور نظامدار ادبیات پژوهش بهزیستی را سازه ای پیچیده و چند وجهی توصیف میکند که تعریف آن برای پژوهشگران دشوار میباشد. در حیطه اقتصادی، بهزیستی به منزله رضایت از زندگی در نظر گرفته می شود که ممکن است مفهومی یک وجهی (رضایتمندی کلی از زندگی ) یا چند وجهی (رضایتمندی از حیطه های مختلف زندگی) تلقی شود.کریستف و نال[۵۴](۲۰۰۳، به نقل از گالوی[۵۵]، ۲۰۰۵) بهزیستی ذهنی را بر حسب رضایت از زندگی تعریف میکنند. همچنین شواهد به دست آمده از مطالعات روانشناختی نشان میدهد که درجه بندی رضایت یا عدم رضایت از زندگی شاخص معقول معتبری از نحوه ادراک فرد از زندگی خویش میباشد و تصویر خوبی از بهزیستی ذهنی فراهم میسازد.
دینر و سو[۵۶](۱۹۹۷) مدلی در مورد بهزیستی ذهنی ارائه میدهند که مستلزم سنجش سه عامل است: رضایت از زندگی، عاطفه مثبت و عاطفه منفی. شخص ممکن است در یکی از این عوامل بهزیستی سطح بالایی داشته باشد ولی در عوامل دیگر بهزیستی سطح پایین داشته باشد. بنابرین بر اساس مدل دینر و سو (۱۹۹۷) بهزیستی ذهنی عمدتاً به قضاوت درونی افراد از بهزیستی خود مربوط می شود تا به عواملی که سیاست گزاران، متخصصان و سایرافراد مهم می پندارند.
در خصوص رابطه بین کیفیت زندگی و بهزیستی ذهنی، دیدگاه های متعارضی وجود دارد(هاس، ۱۹۹۹). برخی متخصصان این دو مفهوم را مترادف در نظر می گیرند، در حالی که دیگران بهزیستی ذهنی را یک مؤلفه از مفهوم گسترده تر کیفیت زندگی در نظر می گیرند(دینر و سو، ۱۹۹۷). تیلافر و همکاران در مرور مدل های کیفیت زندگی دریافتند که در ۹/۲۷ درصد از این مدلها مفهوم بهزیستی در تعریف کیفیت زندگی یافت می شود. به عبارت دیگر در اکثر مدل ها، بهزیستی ذهنی مفهومی مرتبط اما مجزا از کیفیت زندگی در نظر گرفته می شود. کوستانزا و همکاران[۵۷](۲۰۰۷) با ارائه یک مدل مفهومی (شکل ۲-۵) کیفیت زندگی نتیجه تعامل نیازهای انسان و ادراک ذهنی او از نحوه ارضا و فرصت های موجود برای ارضای این نیازها تلقی می نمایند.
شکل ۲-۵: کیفیت زندگی نتیجه تعامل نیازهای انسان و ادراک ذهنی او از نحوه ارضا و فر صت های موجود برای ارضای این نیازها
۲-۹- سلامت روانی
صاحبنظران برای سلامت روانی تعاریف مختلف ارائه دادهاند. در عین حال در همه تعاریف توجه به نکات اصلی و مهم جزو اشتراکات میباشد. ذیلاً به تعدادی از این تعاریف اشاره میشود. سازمان بهداشت جهانی در تعریف این واژه گفته است: «سلامت روانی عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی، اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب»(میرکمالی، ۱۳۷۷). در این تعریف بهداشت روانی، سازگاری با دیگران و محیط زندگی است.
بنظر میننجر[۵۸] سلامت روانی عبارت است از سازش فرد با جهان اطرافش به حداکثر امکان، به طوری که باعث شادی و برداشت مفید و مؤثر به طور کامل شود(میلانی فر، ۱۳۷۸). از نظر کاپلان و بارون[۵۹] بهداشت روانی حالت خاصی از روان است که سبب بهبود، رشد و کمال شخصیت انسان میگردد و به فرد کمک میکند که با خود و دیگران سازگاری داشته باشد(میرکمالی، ۱۳۷۰). مازلو[۶۰] بهداشت روانی را حاصل تامین نیازها و شکوفا شدن استعداد ذاتی انسانها میداند(میرکمالی، ۱۳۷۰). از تعاریف فوق چنین استنباط میشود که بهداشت روانی علم، روش و مهارتی است که برای بهزیستی و رفاه اجتماعی که تمام زوایای زندگی از محیط خانه گرفته تا مدرسه، دانشگاه، محل کار و نظایر آن را در بر میگیرد و در مورد بهداشت روانی آنچه بیش از همه مورد نظر است احترام به شخصیت و حیثیت انسانی است. روی این اصل بهداشت روانی را دانش یا هنری میدانند که به افراد کمک میکند که با ایجاد روش های صحیح روانی و عاطفی بتوانند با محیط خود سازگاری حاصل نموده و برای حل مشکلات از راه های مطلوب اقدام نماید(میلانی فر، ۱۳۷۸).
۲-۱۰- هدف بهداشت روانی
وظیفه و هدف اصلی بهداشت روانی تامین سلامت فکر و روان افراد جامعه است. برای رسیدن به این هدف نیاز به نیروی انسانی فعال، برنامهریزی، ایجاد مراکز و بالاخره آموزش بهداشت همگاهی است. کاپلان و بارون هدف بهداشت روانی را بهبود، رشد و کمال شخصیت انسان میدانند(میرکمالی، ۱۳۷۷). و از نظر میننجر هدف بهداشت روانی سازش فرد با جهان اطرافش میباشد. به طور خلاصه بهداشت روانی دارای چهار هدف اصلی است(میلانی فر، ۱۳۷۸):
-
- خدماتی:جهت تامین سلامت فکر و روان افراد جامعه، پیشگیری از ابتلا به مشکلات روانی و رفتاری، درمان سریع و پیگیری، کمکهای مشورتی به افرادی که دچار مشکلات روانی، اجتماعی و خانوادگی شدهاند.
-
- آموزش:آموزش بهداشت روانی همگانی و آشنا ساختن مردم جهت همکاری و استفاده از خدمات موجود درصورت مواجهه با استرسها و مشکلات رفتاری و روانی، تنظیم برنامه های آموزشی برای ایجاد نیروی متخصص.
-
- پژوهش:تحقیق درباره علل و راه های پیشگیری از مشکلات روانی و رفتاری، اعتیادها و انحرافات مانند پژوهش در مدارس، دانشگاه ها، درمانگاه های عمومی، مراکز بهداشتی و نظایر آن.