|
|
بند دوم: استفاده خطرساز ۷۶ الف) حکم تکلیفی ۷۷ ب) حکم وضعی ۷۷ بند سوم: استفاده اختلال ساز ۷۹ بند چهارم: ساخت مسجد درشوارع عمومی ۷۸ بندپنجم: باز کردن درب به سطح معابر ۷۹ بند ششم :حفاری در معابر ۸۰ بند هفتم: خرید و فروش معابر ۸۲ بندهشتم : اتراق کردن در معابر ۸۳ بندنهم : ایجاد لغزندگی در معابر و مسئولیت های ناشی از آن ۸۴ فصل دوم : مسئولیت های ناشی از سد معبردر فقه و حقوق ۸۶ مبحث اول: بررسی فقهی سد معبر ۸۶ گفتار اول : آرا فقهی علمای شیعه ۸۶ گفتار دوم: بررسی حکم وضعی در سد معبر درفقه ۸۸ بنداول: ضمان در سد معبر ۸۹ بند دوم : استفتائات فقهی ۹۴ بندسوم: مبانی فقهی مسئولیت مدنی ناشی از استفاده از گذرگاه های عمومی ۹۵ بندچهارم : خصوصیت گذرگاه های عمومی ۹۶ بند پنجم: کاربری گذرگاه ها ۹۷ گفتارسوم: سد معبر از دیدگاه قانون ۱۰۱ گفتار چهارم: سد معبردر حقوق موضوعه ایران ۱۰۱ بند اول : بررسی ضمان سد معبر از دیدگاه قانون ۱۰۵ بنددوم : آثار حکم وضعی سد معبر ۱۰۶ گفتارپنجم : اقدامات شهرداری ها ۱۰۷ بند اول تبصره ۱ بند ۲ ماده ۵۵ قانون شهرداری ها ۱۰۷ بنددوم :تبصره ۴ بند ۲ ماده ۵۵ قانون شهرداری ها ۱۰۸ بندسوم : بند ۲۰ ماده ۵۵ قانون شهرداریها ۱۰۸ بندچهارم :ماده ۸۵ قانون شهرداریها ۱۰۸ بند پنجم : ماده ۱۰۰ قانون شهرداری ها ۱۰۹ بند ششم :آیین نامه اجرایی تبصره بند ۲۰ ماده ۵۵ قانون شهرداری ۱۱۲ نتیجه گیری ۱۱۷ پیشنهادها ۱۱۸ منابع ۱۲۰ چکیده لاتین ۱۲۵ چکیده معبر به معنی محل عبور میباشد و در معنای اصطلاحی به محلی اطلاق میگردد که از آن برای عبور و مرور استفاده میشود. معبر در اثر تفکیک اراضی موضوع ماده ۱۰۱ قانون شهرداری ایجاد میگردد. سد معبر به هر فعل و ترک فعلی اطلاق میگردد که باعث مسدود شدن معابر عمومی میگردد به صورتی که عبور و مرور از آن ها به طور دائم یا موقت غیرممکن گردد. هر فردی می تواند به طور مشروع تا جایی که عمل وی باعث اضرار به غیر نگردد از معابر عمومی استفاده نماید و در این ارتباط، قدرت عمومی می تواند از تجاوز اشخاص نسبت به آنها جلوگیری نماید. بر اساس قانون شهروندی، استفاده از معابر عمومی، میدانها، پارک ها و باغ های عمومی حق طبیعی هر شهروند میباشد و هیچکس نمیتواند مانع این استفاده مشروع گردد. شهرداری به موجب قانون وظیفه حفظ و نگهداری معابر را دارد به همین اندازه مسئولیت خسارات ناشی از عیب یا سد معبر را به عهده دارد. در جایی که شخصی معبر عمومی را سد کرده باشد و با این کار باعث ورود خسارت به دیگران شود رکن اول که فعل زیانبار است را دارد و فعل دوم نیز ضرری است که به فرد وارد شده است. پس فقط اگر وجود رابطه سببیت میان این فعل زیانبار و ضرر وارده اثبات شود مسئولیت میتواند بر شخص حقیقی و یا حقوقی زیان زننده بار شود. در این پایان نامه مسئولیت مدنی ناشی از سد معبر در حقوق ایران بررسی می شود.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
کلمات کلیدی: مسئولیت مدنی، معبر، سد معبر، خسارت، تقصیر بخش اول کلیات پژوهش ۱- مقدمه
امروزه پدیده ناهنجار سد معبر یکی از مشکلات لاینحل شهرداری ها محسوب میگردد. هر روزه افراد بسیاری با استفاده نامتعارف از معابر عمومی مانع از اعمال حق عمومی میگردند که شهرداری و مأموران آن مکلف به رسیدگی و جلوگیری از انسداد معبر و رفع سد معبر میباشند. لیکن انجام این تکلیف قانونی همواره با مشکلات زیادی روبرو بوده است و ما هر روز شاهد درگیری میان مأموران شهرداری و افراد متخلف میباشیم. چرا که به نظر میرسد ضمانت اجرای کافی جهت ارتکاب این تخلف در قانون موجود نمیباشد. از این رو اقتضاء می کند که مسئله سد معبر در ایران که موضوع تبصره یک بند دو ماده ۵۵ قانون شهرداریها می باشد. شهرداری موظف است راسأ به وسیله مأمورین خود اقدام نماید. برابر تبصره ۱ بند ۲ ماده ۵۵ و تبصره ۶ ماده ۹۶ قانون شهرداری ها تمام معابر و شوارع و خیابان ها، پارک ها وباغ های عمومی ملک عمومی و در مالکیت شهرداری ها می باشد و استفاده از آنها برای کسب یا سکنی و یا هر عنوان دیگر ممنوع است و شهرداری مکلف است از آن جلوگیری و در رفع موانع موجود و آزاد نمودن معابر و اماکن مذکور فوق به وسیله مأمورین خود راساً اقدام کند. ۲- بیان مسئله معبر همانطور که از نامش پیداست به معنی محل عبور میباشد و اصطلاحاً به محلی اطلاق میگردد که از آن برای عبور و مرور استفاده میشود و در اثر تفکیک اراضی موضوع ماده ۱۰۱ قانون شهرداری ایجاد میگردد. سد معبر به هر عملی اطلاق میشود که باعث انسداد معابر عمومی میگردد، به طوری که عبور و مرور از آن ها به طور دائم یا موقت، غیرممکن یا دشوار گردد. در این زمینه شناخت معبر و شناخت مصادیق انسداد آن بایستی مورد مطالعه دقیق قرار گیرد چون که مصادیق آن در قانون به صورت تمثیلی می باشد. در واقع شهرداری موظف است از معابر به عنوان یک ملک عمومی حفاظت کند و همواره آن را برای استفاده عموم آماده نگهداشته و از تجاوز اشخاص نسبت به آنها جلوگیری نماید. استفاده از معابر عمومی، میدانها، پارک ها و باغ های عمومی حق طبیعی هر شهروند میباشد و هیچکس نمیتواند مانع این استفاده مشروع گردد. اصل ۴۰ قانون اساسی ایران مقرر می دارد: «هیچ کس نمیتواند اعمال حق خویش را وسیله اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد». در این بین شناخت مدعی و نحوه طرح دعوی و چگونگی مراجعه به مراجع صالحه از اهمیت زیادی برخوردار می باشد که باید مورد مطالعه دقیق قرار گیرد. سد معبر دارای اشکال گوناگونی است. از مصادیق سد معبر میتوان از سد معابر توسط دست فروشان، نصب دکههای غیرمجاز، تخلیه نخاله، ریختن مصالح، آجر و سیمان در معابر عمومی بدون مجوز شهرداری، توقف اتومبیل در مکان های غیرمجاز، وسایل نقلیه جهت فروش کالا، اشغال پیاده روها و میادین توسط افرادی که از آنجا به عنوان محل سکونت استفاده میکنند نام برد. این گونه تخلفات میتواند موجبات سد معابر عمومی، اشغال پیاده روها و استفاده غیرمجاز از آنها و میادین و پارکها و باغهای عمومی را فراهم آورد. امروزه پدیده ناهنجار سد معبر یکی از مشکلات مبتلا به جوامع محسوب میگردد. هر روزه افراد بسیاری با استفاده نامتعارف از معابر عمومی، مانع از اعمال حق عمومی میگردند که مسئولان مکلف به رسیدگی و جلوگیری از انسداد معبر و رفع سد معبر میباشند. انجام این تکلیف قانونی همواره با مشکلات زیادی روبرو بوده است و در بسیاری از موارد شاهد درگیری میان مأموران شهرداری و افراد متخلف میباشیم. به نظر میرسد ضمانت اجرای کافی جهت ارتکاب این تخلف در قانون موجود نمیباشد. از این رو اقتضاء دارد که مسئله سد معبر در ایران که موضوع تبصره یک بند دو ماده ۵۵ قانون شهرداری میباشد، با مطالعه دقیق مورد بررسی قرار گیرد.
معنی: باران نمنم ببار که زمین ما ترکترک شد tarakNam nam bezan ke oške zemi mo tarak آدِه اَکنگ پَنگِ فَسیلُم خَرک خَرک معنی: و دوباره به خوشههای درخت نخل خرما بده. Ade akangepang efasilom xarak xarak چو مَحرِضا[۱۸] و اُژزَت اَزَخم دِلُم نمک معنی: مانند محمدرضا به زخم دلم نمک زده. Čomahreza-o- ojjzat a za xme dalom namak جَنکوک[۱۹] روشنای دِلِ شو تارنی معنی: جنکوک دیگر روشنی بخش شبهای تاریک نیست. janjookerošanayedelešowetarni. چیرشت مَزدِل اُند اَبَرا اِنکه لارنی معنی: فریاد از ته دلم بالا آمد که این جا لار نیست. Čirešt maz del ond a bara enke larni. نَم نَم اَلو کَفَ تو بریُزش بهار اَبو معنی: نم نم بر روی دشت بباری بهار می شود Nam nam aloo kafa tave berizoš bahar aboo. اُرما دووارهَ تاجِ سِرَش و اکُفار اَبو معنی: خرما دوباره به خوشه ها زینت میبخشد. Orma dovara taje seraš vakofar aboo. کوگ و دُمیل مَحرَمِ چِنگِ کُنار اَبو معنی: کبک و دُمیل دوباره محرم شاخه کنار می شود. Kowg-o- domil mahram-e- čenge konar aboo . بویِ خَشِ نَمِ تو وُ عطر دُوار اَبو بوی خوش نم تو و عطر دیوار می آید. Booye xaše name to-o- atre dovar aboo. وارو[۲۰] بِدا که واَقَدمُتْ لار، لار اَبو بلند شو بیا که با قدمهایت لار دوباره لار می شود. Varo beda ke va qadamot larT lar aboo فصل چهارم عناصر ادبیات عامّه در منطقه هرمود لارستان پیش در آمد دوبیتی (ترانه) به دلیل مردمی بودن، دارای زبانی ساده، نرم، لطیف و نزدیک به زبان محاوره و گاه آمیخته با زبان کهن و سنتّی است. درون مایه دوبیتی عاشقانه و عارفانه است. باباطاهر همدانی و فایز دشتستانی در این قالب شهرهاند. در این فصل دو بیتیها را که در زبان محلّی به آن«شَلْوا» میگویند را به چند گروه: عاشقانه، غریبانه و شکوائیه، پیری و جوانی، پدر و مادر و مرثیه و دو بیتیهای دینی و مذهبی تقسیم کردهایم و دو بیتیهای «محیا» شاعر لارستانی زبانزد اهالی است. اشعاری که تقریباً همه گروه سنّی در این منطقه بر زبانشان جاری است، مخصوصاً بزرگترها که بسیار عالی این دو بیتیها را میخوانند. در این میان به جوانی به نام «حسن لقمانزاده» برخورد کردم که بسیار زیبا با نواختن نی، شلوا میخواند که تأثیر آن در عمق جان و روح انسان را نمیشد درست کم گرفت. لالاییها متأسفانه کمکم میرود که به دست فراموشی سپرده شود، زیرا دیگر کمتر مادری برای کودکش لالایی میخواند و حتی کمتر به یاد دارند. فقط در این میان عدهای مادر بزرگها هستند که هنوز هم با زمزمه شیرین لالایی، نوههای خود را با آرامش به دست خواب میسپارند.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
نفرینها و دعاها، اصطلاحات عامیانه، معّما و چیستان، کنایه، مَثَلها و زبانزد نیز در این فصل گنجایش شده است. مَثَلها و زبانزدها در بین مردم بسیار رایج است و در موقعیتهای مختلف از آن استفاده می شود و نقش پررنگی در ادبیات عامۀ این منطقه و گویش شیرین محلّی آنها دارند. تعداد تقریباً زیادی ضرب المثل و کنایه توسط نگارنده، جمعآوری شده که حائز اهمیت است. داستانها و افسانهها که در منطقه صحرای باغ و روستاهای اطراف و حتی در نقاط مختلف کشور پهناورمان نقل می شود، مربوط به نسلهای گذشته و نسلی است که شبهای دراز زمستان و گرم تابستان دور هم جمع میشدند و خسته از فعالیّتهای روزانه به قصههای قصهگویان و دو بیتیهایی که در جنوب به آن شلوا گفته می شود، گوش میدادند و در بسیاری از موارد شلواهای خواننده را یک نفر نیزن ماهر با نواهای دلانگیز خود، همراهی میکرد. قصهها معمولاً توسط مادر بزرگها برای بچهها و نوهها نقل میشد؛ امّا بزرگترها نیز با علاقۀ فراوان به آن گوش میکردند. قصه در هرمود و روستاهای اطراف به «گَپِ شو» یعنی «حرفهای شبانه» معروف است. امروزه متأسفانه به سبب اشتغال زیاد دیگر کمتر مردم میتوانند دور هم جمع شوند و قصه را از قصهگو بشنوند یا به شلواهای شلواگو و صدای دل انگیز و روح بخش نی گوش دهند. هر چند انسان نمیخواهد مزایای تمدّن جدید را منکر شود ولی واقعیت این است که صفا و صمیمّیت قصهگوی قدیم، چیز دیگری بود. قصه هایش تا مغز استخوان نفوذ میکرد و بر جان و دل مینشست و آرامش عجیبی به انسان میداد. افسوس که میروند تا به ورطهگاه نسیان و فراموشی سپرده شوند. افسوس که دیگر عطر نوای روح بخش «نی» و صدای دلانگیز مادر بزرگ قصهگو و موسیقی دل انگیز لالاییها کمتر بر جویبار دلهایمان جاری می شود. افسوس… به همین دلیل قصهها و افسانههایی که نگارنده در این فصل آورده است، بسیار کم است. ۴-۱ لالاییها «لالاییها در حقیقت ادبیات شفاهی هر سرزمینی هستند، چرا که هیچ مادری آنها را از روی نوشته نمیخواند و همه مادران بیآنکه بدانند از کجا و چگونه آن-ها را میخوانند. انگار داشتن لالایی و لحن ویژه آن – از روز نخست – برای روان زن تدارک دیده شده است. شاید بتوان گفت: لالایی طیفهای رنگارنگی از آرزوها، گلایهها و نیایشهای معصومانه مادرانه هستند که سینه به سینه و دهان به دهان از نسلهای پیشین گذشته تا به امروز رسیده و هنوز هم تا حدودی طراوت و تازگی خود را حفظ کرده اند، به گونه ای که تاکنون هیچ ترانۀ دیگری نتوانسته جایشان را بگیرد. باری انسان در لالاییها آرزوهای سرکوب شده و برآورد نشدۀ خود را میجوید و سرنوشت نیاکان خود را جستجو می کند. لالاییها مالامال از مقاومت خشم، آرزو، اعتقادات مذهبی، دینی و قومی و سرشار از تلاشی گسترده و مداوم جهت برپاکردن زندگی شرافتمندانه هستند. نخستین پیمان آهنگین و شاعرانهای که میان مادر و کودک بسته می شود. رشتهای نامرئی که از لبهای مادر تا گوشهای کودک میپوید و تأثیر جادویی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرا میگیرد. رشتهای که حامل آرمان و آرزوهای صادقانه و بیوسواس مادر است و تکانهای دمادم گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار میزند و این آرزوها چنان بیتشویش و ساده بیان میشوند که ذهن شنونده در این که آنها آرزوها هستند یا واقعیت، بیتصمیم و سرگردان میماند. انگار که مادر با تمامی قلبش میخواهد که بشود و می شود. در حقیقت «لالاییها- این دیرپاترین ترانههای فولکلوریک- آغازگاه ادبیات زنانه در پای گاهوارهها هستند که قدمتشان دیگر تاریخی نیست بلکه باستان شناختی است. پَسیــنی مــن بــرم بــونِ بلــندی ببنــدم نَــنِــنِ خیـــلی قشــنگی بشینم پهلــوی نَنی شعــری بخونم بـــرای خــاطر یَــک سبزه رنگی لالا لالا لالا لالا لالایی پسینی کــه گــلم رفته بــه بــالا خــوراک مــن بُدِ یَک بــرگ نعنا الــهی بــرگ نــعنا خشک بگرده کــه رودُم رفتــه و مَ مونده تَهــنا لالا لالا لالا لالا لالایی چــرا هــمراه اَفتــاب کوه نرفتــم چــرا همــرای گــلِ خوشبو نرفتم همان ساعت که رودم لالایی میگفت چــرا همــراه لالا پیــش خو نرفتم
الف ب نگاره ۳-۲: الف- نمونهبرداری از ماهیچه (بیوپسی)، ب- بخیه ساده پس از نمونهبرداری. ۳-۱-۳- نمونه گیری از ماهیچه دوسر ران (پس از کشتار) پس از کشتار، برهها در مدتی کمتر از ۵ دقیقه بهسرعت پوستکنی شدند، یک نمونه ۳۰-۲۰ گرمی از ماهیچه دوسر ران (پای راست) جدا پس از زدودن خون سطحی (با بهره گرفتن از کاغذ)، چربیهای سطحی از ماهیچه جدا شد. آنگاه نمونه در نیتروژن مایع یخ زده، و در دمای ۸۰- درجه سانتی گراد نگهداری شد. ۳-۲- اندازه گیریهای آزمایشگاهی جداسازی، تعیین غلظت میتوکندری و اندازه گیری فعالیت مجموعههای آنزیمی زنجیره تنفسی میتوکندری در پژوهشکده زیست فنآوری دانشگاه شیراز انجام شد. بیشتر مواد شیمیایی از شرکت (Co., St. Louis, MO, Inc) Sigma-Aldrich و تعداد اندکی مواد شیمیایی (اتانول و فسفریک اسید) از شرکت Merck (Co, Whitehouse, NJ.) خریداری شدند. ۳-۲-۱- جداسازی میتوکندری در بسیاری از موارد برای بررسی کنش و ساختار یک اندامک، لازم است آن را از سیتوزول و اندامکهای دیگر جدا کرد. یکی از روشهای جداسازی اندامکها، جداسازی بر پایه تفاوت در اندازه و نرخ تهنشینی اندامکها است که با روش سانتریفیوژ کردن افتراقی[۴۱] انجام می شود (Lehninger, 2004). جداسازی میتوکندری در دو گامهی سانتریفیوژ انجام می شود. در گامه اول (سرعت پایین، g 1000-800) اندامکهای بزرگتر مانند هسته و لاشه سلول و در گامه دوم (سرعت بالا، g 15000-10000)، میتوکندریها تهنشین میشوند. البته ممکن است همراه با میتوکندریها، اندامکهای دیگری مانند گرانولهای تراوشی و کیسههای گلژی (بیشتر در غدد درونریز و برونریز) لایزوزومها (در جگر، کلیه، طحال، لوکوسیتها و ماکروفاژها) و پراکسیزومها (بیشتر همراه با میتوکندری جدا شده از بافت جگر) نیز تهنشین شوند که برای خالصسازی میتوکندری، از سانتریفیوژ شیب غلظت[۴۲] استفاده می شود (Pon and Schon, 2001). در بیشتر پژوهشها، برای بررسی میتوکندری سلولهای ماهیچهای، تنها از سانتریفیوژ افتراقی، برای جداسازی استفاده شده است (Bottje et al., ۲۰۰۲). پیشاز انباشت میتوکندری، غشای پلاسمایی و پیوندهای بین سلولی با روش آنزیمی (Protease K) Kolath, 2006)) و مکانیکی (همگن سازی نرم به کمک هموژنایزر با هاون تفلن) تخریب میشوند.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در این آزمایش، جداسازی میتوکندریها از ماهیچه دو سر ران با روش کولاس Kolath, 2006)) و با اندکی تغییر انجام شد. به ازای هر نمونه، ۲۰ میلیلیتر محلول I (100 میلی مولار Sucrose، ۱۰۰ میلی مولار Tris-HCl، ۴۶ میلی مولار KCl و ۱۰ میلیمولار EDTA با ۴/۷= pH) تهیه شد. نمونههای پنج گرمی گوشت از یخچال oC80- خارج و درون ۱۰ میلی لیتر محلول I سرد شده در یخ، انداخته شد. پس از یخگشایی، نمونهها با قیچی تکه تکه و برای پنج دقیقه درون ۵ میلی لیتر محلول I دارای ۵ میلیگرم Protease K در دمای اتاق قرار داده شدند. محلول دارای نمونه برای دو دقیقه با هموژنایزر با هاون تفلن، همگن و برای ۵ دقیقه دیگر درون یخ نگهداری شد. سپس محلول همگن شده، بهدرون میکروتیوب ۵/۱ میلیلیتری ریخته شد و برای ۱۰ دقیقه در دور g1000 و دمای ۴ درجه سانتی گراد سانتریفیوژ شد (Sigma centrifuge, model: 1-15pk, UK). پلت تشکیل شده که دارای بقایا و لاشه سلول بود، دور ریخته شد و محلول باقیمانده برای جداسازی میتوکندریها به مدت ۱۵ دقیقه در دور g 10,000 و دمای ۴ درجه سانتی گراد سانتریفیوژ شد. دراین فاصله زمانی، محلول شستشو (محلول I دارای ۵/۰ درصد BSA[43]) آماده شد. در پایان گامه دوم سانتریفیوژ کردن، پلت تشکیل شده که دارای میتوکندریها بود نگه داشته شد و مایع رویی، دورریخته شد. پلت میتوکندریها، با یک میلیلیتر محلول شستشو و با پیپت کردن، شستشو شد و برای تهنشین شدن دوباره میتوکندریها، برای ۱۵ دقیقه دیگر در دمای ۴ درجه سانتی گراد و دور g 10,000 سانتریفیوژ شد. در این مدت، بهازای هر نمونه، ۲ میلی لیتر محلول II، (دارای ۲۳۰ میلی مولار Mannitol، ۷۰ میلی مولار Sucrose، ۲۰ میلی مولار Tris-HCl، ۵ میلی مولار KH2PO4 و با ۴/۷=pH) ساخته شد. پساز آخرین گامه سانتریفیوژ، محلول رویی تخلیه و پلت بدون بههم خوردن، با یک میلی لیتر از محلول II به آرامی شستشو شد. با پیپت کردن ۱ میلیلیتر محلول II، میتوکندریها درون محلول به طور کامل معلق شدند. پس از مخلوط کردن کامل میتوکندریها درون محلول، ۵۰ میکرولیتر از محلول برای اندازهگیری غلظت میتوکندری به صورت جداگانه در دمای ۴ درجه سانتی گراد نگهداری شد و باقیمانده نمونههای میتوکندری، به سرعت در نیتروژن مایع منجمد و در دمای oC80- (فریزر ژال تجهیز، ایران) نگهداری شدند. ۳-۲-۲- اندازه گیری غلظت پروتین میتوکندریایی[۴۴] برای تعیین غلظت میتوکندری، غلظت پروتین، اندازه گیری می شود و به صورت غلظت پروتین میتوکندریایی بیان می شود. فعالیت آنزیمی، بر پایه مقدار پروتین میتوکندریایی (واحد/میلی گرم پروتین میتوکندریایی) محاسبه می شود Pon and Schon, 2001)). روش Bradford یک روش رنگ سنجی برای اندازه گیری غلظت پروتین است که بهسبب سادگی و حساسیت بالا، کاربرد زیادی دارد. اساس این روش، تغییر بیشینه جذب برای محلول اسیدی Coomassie blue G-250 از ۴۶۵ نانومتربه ۵۹۵ نانومتر هنگام پیوند یافتن با پروتین است. با افزایش غلظت پروتین، جذب نور در طول موج ۵۹۵ نانومتر به سبب افزایش پیوندهای بین پروتین و رنگ Coomassie blue G-250، افزایش مییابد. برای تعیین همبستگی بین میزان جذب و غلظت پروتین، از غلظتهای استاندارد پروتین (بیشتر آلبومین سرم گاوی- BSA) استفاده می شود (Wenk and Fernandis, 2007). در این آزمایش، اندازه گیری غلظت پروتین میتوکندریایی با روش Bradford و بر پایه رویه توضیح داده شده بهوسیله لارنس و داویس(Lawrence and Davies 1986) انجام شد. برای تهیه محلول Bradford، ۱۰ میلی گرم رنگ Coomassie blue G-250 در ۵ میلی لیتر اتانول ۹۵% به طور کامل حل شد. سپس، ۱۰ میلی لیتر فسفریک اسید ۸۵% به آن افزوده شد و پس از رساندن حجم به ۱۰۰ میلی لیتر، در دمای ۴ درجه سانتی گراد نگهداری شد. آلبومین سرم گاوی بهعنوان محلول پروتین استاندارد، بهکار برده شد. در آغاز، محلولی دارای یک میلیگرم BSA دریک میلی لیتر محلول II تهیه شد و سپس، به غلظتهای ۲۵/۰، ۵/۰، ۷۵/۰، ۱ و ۵/۱ میلیگرم در میلی لیتر آماده شدند. از هر غلظت پروتین استاندارد،۱۰ میکرولیتر به ۹۹۰ میکرولیتر محلول Bradford (که پیشاپیش با دمای اتاق، همدما شده بود) افزوده شد، با پیپت کردن بهطور کامل مخلوط شد و ۵ دقیقه در دمای اتاق نگهداری شد. در کیووتهای پلاستیکی[۴۵] و اسپکتروفتومتر (TECHNE – Specgene، آمریکا)، مقدار جذب نور در طول موج ۵۹۵ نانومتر (۲ تکرار) اندازه گیری شد. مقدار جذب نور در حضور نمونههای دارای میتوکندری نیز با دوبار تکرار، اندازه گیری شد. اگر غلظت میتوکندریها بیشتر از بیشینه محلول استاندارد (۵/۱ میلیگرم/میلی لیتر) بود، با افزودن حجمی برابر با حجم نمونه از محلول II، غلظت به نصف کاهش داده شد. سپس، معادله خط همبستگی میزان جذب نور و غلظت پروتین محاسبه و غلظت نمونه ها تعیین شد (نگاره ۳-۳). نگاره ۳-۳: همبستگی مقدار جذب نور در طول موج ۵۹۵ نانومتر با غلظت پروتین. ۳-۲-۳- اندازه گیری فعالیت مجموعههای آنزیمی زنجیرهی تنفسی فعالیت هر یک از مجموعههای آنزیمی زنجیره تنفسی (Cox I-V) با روش بوهرسنوتت (Bouhours-Nouetet al., ۲۰۰۵) و سندلاین(Sandelin, 2005) ، با اسپکتروفتومتر UV (TECHNE – Specgene) و در کیووت کوارتز، تغییر در جذب نور به سبب تغییر در غلظت سوبسترای ویژه هر یک از آنزیمها اندازه گیری شد. برای شکستن غشای میتوکندری، محلول دارای میتوکندری سه بار در نیتروژن مایع، یخزده شد و سپس یخ گشایی شد. اندازه گیریها، در دمای ۳۷ درجه سانتی گراد و در حجم پایانی ۵۰۰ میکرولیتر و با دوبار تکرار برای هر نمونه، انجام شد. با بهره گرفتن از ضریب جذب، فعالیت هر یک از آنزیمها، کمی شده و به صورت واحد در میلیگرم پروتین میتوکندریایی بیان شد. ۳-۲-۳-۱- اندازه گیری فعالیت مجموعه آنزیمی I (NADH – یوبیکویینون اکسیدو ردوکتاز) در زنجیره تنفسی، Complex I یک مجموعه آنزیم بزرگ با ۴۲ زنجیره پلی پپتیدی و دارای یک فلاووپروتین و حداقل شش مرکز آهن-سولفور است. الکترون به وسیله بازوی ماتریکسی Cox I از NADH گرفته شده و در بازوی درون غشایی به یوبیکویینون[۴۶] داده میشود (نگاره ۳-۴). روتنون[۴۷] که یک ترکیب گیاهی است و به طور رایج بهعنوان حشرهکش مورد استفاده قرار میگیرد، فعالیت Cox I را مهار می کند (Lehninger, 2004). بهسبب اینکه برخی آنزیمها مانند NADH: cytochorome b5 reductase (یک آنزیم اکسید کننده NADH، چسبیده به غشای بیرونی میتوکندری و غیر حساس به روتنون)، فعالیت همانندی با Cox I دارند، ارزیابی فعالیت ویژهی Cox I، به صورت فعالیت حساس به روتنون[۴۸] اندازه گیری می شود (Pon, 2001 Schon and). نگاره ۳-۴: ساختار و کنش مجموعهآنزیمی I زنجیره تنفسی(Lehninger, 2004). اندازه گیری در چند گامه انجام شد: الف) تهیه محلولهای KH2PO4 (۱۰۰ میلیگرم در میلیلیتر آب، ۵/۷=pH)، KCN (یک میلیگرم در میلیلیتر آب)، MgCl2 (۱۰ میلیگرم در میلیلیتر آب)، Antimycin A (یک میلیگرم در میلیلیتر اتانول)، یوبیکویینون ۲ (یک میلیگرم در میلیلیتر اتانول)، BSA (دو میلیگرم در میلیلیتر آب) NADH (یک میلیگرم در میلیلیتر اتانول) و Rotenone (یک میلیگرم در میلیلیتر اتانول). ب) انکوباسیون ۱۰ تا ۲۰ میکروگرم پروتین میتوکندریایی (۱۰ میکرولیتر از محلول میتوکندری جداسازی شده) در ۲۴۰ میکرولیتر آب در دمای ۳۷ درجه سانتی گراد برای ۲ دقیقه درون کیووت کوارتز. پ) افزودن محلول واکنشی شامل ۱۰ میلیمولار KH2PO4، ۲/۵ میلیمولار KCN، دو میکروگرم در میلیلیتر Antimycin A، ۱۰۰ میکرومولار یوبیکویینون ۲، یک میلیگرم در میلیلیتر BSA و ۲/۵ میلیمولار MgCl2، قرار دادن در دستگاه اسپکتروفتومتر و صفر کردن مقدار جذب نور در طول موج ۳۴۰ نانومتر. ت) آغاز واکنش با افزودن ۲۰۰ میکرومولار NADH و مخلوط کردن کامل آن با محلول واکنشی بهوسیله پیپت کردن. ث) خواندن مقدار جذب نور ۵ دقیقه پیش و پس از افزودن دو میکروگرم در میلیلیتر روتنون. ج) محاسبه مقدار کاهش جذب نور ویژهی فعالیت Cox I، ضرب کردن آن در ضریب جذب mM-1cm-1 ۲۲/۶ برای محاسبه مقدار فعالیت آنزیم و تصحیح آن برای یک میلیگرم پروتین میتوکندریایی (معادله ۳-۱). معادله ۳-۱ Cox I activity (U/mg Protein.)= {[(A-A’)]-[(A’-A” × (۶.۲۲×۱۰۰۰)]}/(C×۱۰) A= NADH مقدار جذب نور در زمان افزودن A’= مقدار جذب نور پیش از افزودن روتنون A”= مقدار جذب نور پنج دقیقه پس از افزودن روتنون C= غلظت میتوکندری (میلیگرم پروتین در میلیلیتر) ۳-۲-۳-۲- اندازه گیری فعالیت مجموعه آنزیمی II (سوکسینات دیهیدروژناز[۴۹]) کمپلکس II که بهنامهای سوکسینات دیهیدروژناز و یا سوکسینات: یوبیکویینون اکسیدوردوکتاز[۵۰] نیز شناخته می شود، کوچکترین مجموعه آنزیمی زنجیره تنفسی (انتقال الکترون از FADH به یوبیکویینون) و همچنین تنها آنزیم پیوند شده با غشا در چرخه کربس (تبدیل سوکسینات به فومارت) بهشمار می آید. این آنزیم دارای چهار زیر واحد پروتینی و سه هسته آهن- سولفور است (Lehninger, 2004) (نگاره ۳-۵). فعالیت این آنزیم به دو صورت فعالیت سوکسینات دیهیدروژنازی و یا سوکسینات: ابی کویی نون اکسیدوردوکتازی اندازهگیری میشود. در روش نخست، تغییر جذب نور در طول موج ۶۰۰ نانومتر درپی احیا شدن ۲و۶ دی کلروفنول ایندوفنول[۵۱] (DCPIP) با فنازین متوسولفات (PMS) شاخصی برای میزان فعالیت آنزیم است و در روش دوم، تغییرات جذب در همین طول موج درپی احیای ۲و۶ دی کلروفنول ایندوفنول با یوبیکویینون ۲ اندازه گیری می شود. هر دو روش، برای اندازه گیری میزان فعالیت Complxe II مناسب است. شایان توجه است که، به سبب اثر مهارکنندگی اگزالواستات، بخشی از Complxe IIها نافعال میشوند و برای اندازه گیری فعالیت این آنزیم بهطور کامل، باید برای مدت کوتاهی با سوکسینات انکوباتور شود (Pon, 2001 Schon and). نگاره ۳-۵: ساختار Complxe II زنجیره تنفسی میتوکندری (Scheffler, 2008). در این آزمایش، فعالیت سوکسینات دیهیدروژنازی Cox II اندازه گیری شد. پس از تهیه محلولهای آبی KH2PO4 (۱۰۰ میلیگرم در میلیلیتر، ۵/۷=pH)، Sodium succinate (100 میلیگرم در میلیلیتر)، KCN (یک میلیگرم در میلیلیتر)، PMS (یک میلیگرم در میلیلیتر) و DCPIP (یک میلیگرم در میلیلیتر)، آزمایش به ترتیب زیر انجام شد: الف) مقدار ۱۰ تا ۲۰ میکروگرم پروتین میتوکندریایی (۱۰ میکرولیتر از محلول میتوکندری جداسازی شده) برای سه دقیقه درون محلول واکنشی شامل ۵۰ میلی مولار KH2PO4، ۱۶ میلی مولار Sodium succinate، ۵/۱ میلی مولار KCN و ۱۰۰ میکرومولار PMS در دمای ۳۷ درجه سانتی گراد در انکوباتور نگهداری شد. ب) دستگاه اسپکتروفتومتر برای طول موج ۶۰۰ نانومتر تنظیم و با محلول واکنشی دارای میتوکندری بلانک شد. پ) مقدار ۱۰۰ میکرولیتر DCPIP بهمحلول افزوده شد و پس از مخلوط کردن کامل آن بهوسیله پیپت کردن، مقدار جذب نور خوانده شده و در دمای ۳۷ درجه سانتی گراد نگهداری شد. ت) پس از پنج دقیقه، دوباره جذب نور اندازه گیری و مقدار کاهش نور محاسبه شد. ث) با بهره گرفتن از ضریب جذب mM-1cm-1 ۲۱ (Sandelin, 2005) و تصحیح برای یک میلیگرم پروتین، مقدار فعالیت Cox II گزارش شد. ۳-۲-۳-۳- اندازه گیری فعالیت مجموعه آنزیمی III (یوبیکویینول سایتوکروم c ردوکتاز) یوبیکویینون احیا شده (یوبیکویینول[۵۲]، QH2) بهوسیله Cox I و Cox II، الکترون را بهکمک Cox III به سایتوکروم c انتقال میدهد. مجموعه آنزیمی III دارای ۱۱ زیر واحد پروتینی است که سه پروتین انتقال دهنده الکترون شامل سایتوکروم c1، پروتین با هسته آهن-سولفور و سایتوکروم b را در بر دارند. سایتوکروم b از دو گروه هِم bL و bH (b562 و b566) تشکیل شده است. در دو گامه واکنشهای اکسایش و کاهشِ یک ملکول QH2 (چرخهی Q)، دو ملکول سایتوکروم c1 و در نتیجه دو ملکول سایتوکروم c احیا میشوند و همزمان، چهار پروتون (H+) به فضای بین دو غشا فرستاده می شود (نگاره ۳-۶). آنتی مایسین A که فعالیت این مجموعه آنزیمی را مهار میکند، برای اندازه گیری احیای غیر آنزیمی سایتوکروم c[53] بهکار می رود (Pon, 2001 Schon and). QH2+Cyt c1 (oxidized) → QH2+•Q–+2H+N+Cyt c1(oxidized)→ Q– + ۲H+P + Cyt c1(reduced) QH2+2H+P+Cyt c1 (reduced) QH2+2 cyt c1(oxidized)+2H+N→Q+2 cyt c1 (reduced)+ 4 H+P نگاره ۳-۶: ساختار و کنش Cox III در زنجیره انتقال الکترون و چرخه Q (Lehninger, 2004). در این آزمایش، ارزیابی فعالیت مجموعه آنزیمی III زنجیرهی تنفسی در دو گامه انجام شد. گامه اول، شامل تهیه یوبیکویینول ۲ از یوبیکویینون ۲ بود و در گامه دوم، فعالیت آنزیم با اندازه گیری افزایش مقدار جذب نور در طول موج ۵۵۰ نانومتر در جریان اکسید شدن یوبیکویینول ۲ تعیین شد. ۳-۲-۳-۳-۱- احیا کردن یوبیکویینون۲
۱۲/۸۳±۲/۴۸
۱۲/۷۵±۲/۴۶
جدول ۴-۲٫ مقاومت ورودی سلول در شرایط کنترل و ۱۰ دقیقه پس از کاربرد لینالول ۲/۰ میلی مولار. ۴-۳) ویژگیهای پتانسیل عمل خودبخودی در حضور لینالول و مهار کنندههای کانالهای کلسیمی نیکل کلرید و نیفدیپین: به منظور بررسی نقش کانالهای کلسیمی در بروز تغییرات در الگوی فعالیت ناشی از لینالول ، به محفظه ثبت حاوی رینگر نرمال نیکل کلرید، مهار کننده غیر اختصاصی کانالهای کلسیمی و نیفدیپین، مهار کننده کانال کلسیمی نوع L، افزوده شد و پاسخ سلول به لینالول پس از مهار کانالهای کلسیمی بررسی شد. متعاقب بروز الگوی فعالیت burst در اثر لینالول، با افزودن NiCl (mM4) به محیط خارج سلولی کاهش تدریجی الگوی فعالیت burst در حدود ۳ دقیقه پس از کاربرد NiCl، رخ داد. در غالب موارد در کمتر از ۸ دقیقه پس از افزودن NiCl حذف تدریجی burst مشاهده میشد (شکل ۴-۵). شکل ۴-۵٫ پس از بروز فعالیت burst در نتیجه افزودن لینالول ۲/۰ میلی مولار، NiCl به محفظه ثبت اضافه گردید. ۳ دقیقه پس از افزودن NiCl به محیط خارج سلولی کاهش الگوی burst مشاهده شد. ۸ دقیقه پس از افزودن NiCl حذف کامل الگوی burst قابل مشاهده است. افزودن نیفدیپین (Nif) با غلظت μM40 به محفظه ثبت، بدنبال بروز فعالیت burst در اثر لیناول، منجر به کاهش الگوی burst در حدود ۴ دقیقه پس از کاربرد Nif شد در غالب موارد در حدود ۹ دقیقه پس از افزودن Nif الگوی فعالیت burst حذف شده و با اسپایکهای منفرد جایگزین میشد. (شکل ۴-۶). شکل ۴-۶٫ پس از بروز فعالیت burst در نتیجه افزودن لینالول ۲/۰ میلی مولار،Nif به محفظه ثبت اضافه گردید. ۴ دقیقه پس از افزودن Nifبه محیط خارج سلولی کاهش الگوی burst مشاهده شد. ۹ دقیقه پس از افزودن Nif حذف الگوی burst و برقراری اسپایکهای منفرد قابل مشاهده است. ۴-۴)ویژگیهای پتانسیل عمل خودبخودی در حضور لینالول و مهار کنندههای پروتئین کینازها، H89 و کلریترین به منظور بررسی نقش پروتئین کینازها در بروز تغییرات در الگوی فعالیت ناشی از لینالول ، به محفظه ی ثبت حاوی رینگر نرمال H89، مهار کننده اختصاصی پروتئین کیناز وابسته به cAMP و کلریترین، مهار کننده اختصاصی پروتئین کیناز c، افزوده شد و پاسخ سلول به لینالول پس از مهار این پروتئین کینازها بررسی شد. متعاقب بروز الگوی فعالیت burst در اثر لینالول، با افزودن (μM66) H89 به محیط خارج سلولی تعدیل تدریجی الگوی فعالیت burst در حدود ۷ دقیقه پس از کاربرد H89، رخ داد. در غالب موارد در کمتر از ۱۵ دقیقه پس از افزودن H89الگوی فعالیت burst بتدریج حذف شده و با اسپایکهای منفرد جایگزین میشد (شکل ۴-۷). شکل ۴-۷٫ پس از بروز فعالیت burst در نتیجه افزودن لینالول ۲/۰ میلی مولار،H89 به محفظه ثبت اضافه گردید. ۷ دقیقه پس از افزودن H89به محیط خارج سلولی تعدیل الگوی burst مشاهده شد. ۱۵ دقیقه پس از افزودن H89 حذف الگوی burst و برقراری اسپایکهای منفرد قابل مشاهده است. افزودن کلریترین (chelerythrine) با غلظت μM)13) به محفظه ثبت، بدنبال بروز فعالیت burst در اثر لیناول، منجر به کاهش الگوی burst درکمتر از ۵ دقیقه پس از کاربرد کلریترین شد در غالب موارد در حدود ۱۲ دقیقه پس از افزودن کلریترین الگوی فعالیت burst حذف شده و با اسپایکهای منفرد جایگزین میشد (شکل ۴-۸). شکل ۴-۸٫ پس از بروز فعالیت burst در نتیجه افزودن لینالول ۲/۰ میلی مولار، به محفظه ثبت اضافه گردید.دقیقه پس از افزودن chelerythrineبه محیط خارج سلولی کاهش الگوی burst مشاهده شد. ۱۲ دقیقه پس از افزودن chelerythrine حذف الگوی burst و برقراری اسپایکهای منفرد قابل مشاهده است. فصل پنجم بحث و نتیجه گیری ۵) بحث و نتیجه گیری ۵-۱) بحث نتایج تحقیق حاضر نشان داد که لینالول فعالیت الکتریکی سلولهای عصبی حلزون را افزایش میدهد. همچنین مطالعه ویژگیهای اسپایکها در حضور لینالول نشان داد بسیاری از تغییرات اعمال شده در الگوی فعالیت نورونهای حلزون توسط لینالول، از تغییرات ایجاد شده در جریانات غشایی سلولها بویژه جریانات کلسیمی، پتاسیمی وابسته به ولتاژ و پتاسیمی وابسته به کلسیم و همچنین مسیرهای فسفریلاسیون پروتئین کینازها حاصل میشود. ۵-۱-۱) تغییر در ویژگیهای پتانسیل عمل در حضور لینالول در حضور غلظت mM1/0 لینالول، دامنه اسپایکهای سدیمی کاهش معنیدار را نشان داد. در رینگر نرمال جریانات سدیمی رو به داخل که با دپلاریزاسیون غشا تا حد آستانه و باز شدن کانالهای سدیمی فعال میشوند، عامل اصلی فاز بالارو پتانسیل عمل هستند. بااینحال دپولاریزاسیون آهسته و طولانی مدت غشاء باعث می شود تعدادی از کانالهای سدیمی پس از فعال شدن اولیه، غیرفعال شده و در همین وضعیت باقی بمانند. این وضعیت می تواند تعداد کانالهای سدیمی که عملاً در پتانسیل عمل مشارکت می کنند را کاهش داده و باعث کاهش دامنه پتانسیل عمل گردد. با توجه به کاهش قابل توجه در دامنه اسپایکهای سدیمی در حضور لینالول ۱/۰ میلی مولار طی ۵ تا ۱۰ دقیقه از زمان مجاورت با لینالول به نظر میرسد این تاثیر نتیجه دپلاریزاسیون تاخیری و آهسته غشاء باشد و نه مهار مستقیم کانالهای سدیمی زیرا با تزریق جریان مستقیم و برگرداندن ولتاژ استراحت به حدود شرایط کنترل کاهش دامنه پتانسیلهای عمل بطور قابل توجهی جبران گردید. کاهش در دامنه و مدت AHP در حضور لینالول، کانالهای پتاسیمی موثر در بروز AHP یعنی کانالهای پتاسیمی وابسته به ولتاژ نوع جبران کنندهی تاخیری و هر دو نوع کانالهای پتاسیمی وابسته به کلسیم را بعنوان اهداف اثر لینالول مطرح میکند. حداقل سه جریان پتاسیمی در نورونهای حلزون شناسایی شده است که شامل جریان پتاسیمی سریع غیر فعال شونده (نوع A)، جریان پتاسیمی وابسته به کلسیم و جریان پتاسیمی جبران کننده تاخیری میباشند. در حالیکه نوع اول به۴-AP[52] حساس است، نوع وابسته به کلسیم به TEA داخل سلولی حساس میباشد (Thompson, 1977; Bukanova, et al., 2002; Staras, et al., 2002). در بسیاری از نورونهای مهرهداران و بیمهرگان از جمله نورونهای حلزون فاز رپلاریزاسیون پتانسیل عمل و پتانسیل متعاقب هیپرپلاریزاسیون توسط فعالیت کانالهای پتاسیمی وابسته به ولتاژ بویژه نوع جبران کننده تاخیری (Silva, et al., 1990) و وابسته به غلظت کلسیم سیتوزلی، BK و SK، تعیین میشوند و فعالیت کانالهای پتاسیمی وابسته به کلسیم اساسا در شکل و فرکانس و نیز الگوی شلیک پتانسیل عمل نقش دارند (Gola, et al., 1990; Faber and Sah, 2003). مهار کانالهای KDr توسط تترا اتیل آمونیوم و کوکائین منجر به کاهش قابل توجه دامنه فاز رپلاریزاسیون پتانسیل عمل در نورونهای حلزون و بروز فعالیت انفجاری میشود (Chen et al., 2006). بررسیهای قبلی نشان داده که کانالهای پتاسیمی وابسته به کلسیم نوع SK توسط پپتید مستخرج از سم زنبور عسل یعنی ایپمین، مهار و موجب کاهش دامنه و طول مدت AHP پتانسیل عمل میشود (Vatanparast and Janahmadi., 2009). از آنجائیکه AHP یک عامل اساسی تعیین کننده در میزان فعالیت نورونهاست، کاهش آن افزایش فرکانس اسپایکها را در پی دارد. در بسیاری از نورونها از جمله نورونهای حلزون، کانالهای پتاسیمی وابسته به کلسیم نقش اصلی را در ایجاد AHP و تنظیم فرکانس اسپایکها بر عهده دارند، تغییر در عملکرد این نوع کانالهای پتاسیمی، که موجب تغییر در دامنه و مدتAHP میشود، میتواند تحریکپذیری نورونی و آستانه القایی فرایندهای فیزیولوژیک وابسته به کلسیم را تغییر دهد (Sah et al., 1992; Kumer and Foster, 2002; Faber and Sah, 2003;Lin et al., 2010). در بررسی حاضر نیز دامنه و مدتAHP تحت تاثیر غلظت ۱/۰میلی مولار لینالول کاهش یافت. احتمالا لینالول بواسطه تاثیر مهاری بر کانالهای پتاسیمی نوع جبران کننده تاخیری و کانالهای پتاسیمی وابسته به کلسیم منجر به کاهش دامنه و مدت AHP و در نتیجه افزایش تحریکپذیری نورونی شده است. از طرفی با توجه به گزارشهای متعدد مبنی بر رابطه معکوس بین فرکانس پتانسیل عمل و مدت زمان AHP (Hallworth et al., 2003; Vatanparast et al., 2007) بخشی از افزایش فرکانس مشاهده شده در حضور لینالول ۱/۰ میلی مولار را میتوان به مدت زمان کاهش یافته AHP نسبت داد. بدنبال کاربرد لینالول ۱/۰ میلی مولار یک دپلاریزاسیون آهسته در پتانسیل استراحت غشاء ایجاد گردید. مثبتتر شدن پتانسیل غشاء خود می تواند توجیهی برای افزایش فرکانس اسپایکها پس از بکارگیری لینالول باشد. از آنجاییکه کانالهای پتاسیمی فعال شونده توسط کلسیم نقش مهمی در کنترل پتانسیل غشا بازی میکنند، فعال شدن این کانالها موجب هیپرپلاریزه شدن و مهار آنها دپلاریزاسیون غشا را در پی دارد (Zhang et al., 2003; Dilly, et al., 2005; Yazdi et al.,2007). دپولاریزاسیون آهسته غشاء تحت تاثیر لینالول میتواند از مهار نسبی کانالهای پتاسیمی وابسته به کلسیم نتیجه شده باشد که به نوبه خود میتواند بر تحریک پذیری سلولی تاثیر بگذارد. (( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در روند رپلاریزاسیون پتانسیل غشا، انواعی از کانالهای پتاسیمی وابسته به ولتاژ (بویژه نوع KDr) و کانالهای پتاسیمی وابسته به کلسیم، BK و SK، مشارکت دارند. هر دو گروه عمده کانالهای پتاسیمی وابسته به کلسیم، BK و SK، در نورونهای حلزون شناسایی شدهاند (Gola, et al., 1990; Bal, et al., 2001). فعالیت کانالهای پتاسیمی وابسته به کلسیم در شکل و الگوی شلیک پتانسیل عمل نقش مهمی دارند. کانالهای BK وابسته به ولتاژ غشاء و غلظت کلسیم درون سلولی هستند و قابلیت هدایت بالایی دارند. این کانالها بخاطر کنتیک سریع در فاز رپلاریزاسیون پتانسیل عمل نیز شرکت دارند. درحالیکه کانالهای SK وابسته به ولتاژ غشا نبوده و تنها به غلظت کلسیم وابسته هستند و در رپلاریزاسیون پتانسیل عمل سهیم نیستند ولی در فرکانسهای بالا شدیدا فعال شده و بعنوان یک عامل بازدارنده قوی firing عمل میکنند (Sah,1996., Bal, et al., 2001;Faber and Sah, 2003). کانالهای BK بوسیله پاکسیلین[۵۳] مهار میشوند، درحالیکه کانالهای SK توسط ایپیمین مهار میشوند (Crest and Gola, 1993). در حضور لینالول ۱/۰ و ۲/۰میلی مولار شیب فاز دپلاریزاسیون و رپلاریزاسیون پتانسیل عمل کاهش معنیداری را نشان داد. با توجه به نقش کانالهای سدیمی در ایجاد فاز دپلاریزاسیون، احتمالا غیرفعال شدن تعدادی از کانالهای سدیمی در نتیجه دپلاریزاسیون نسبی غشاء در کاهش شیب و دامنه فاز بالارو پتانسیل عمل نقش دارد. از طرفی کاهش در شیب فاز رپلاریزاسیون پتانسیل عمل احتمالا در نتیجه اثر مهاری لینالول بر روی کانالهای پتاسیمی دخیل در فاز رپلاریزاسیون، بویژه نوع جبران کننده تاخیری و BK، میباشد. افزایش طول مدت اسپایکها در حضور لینالول را میتوان در نتیجه اثر مهاری لینالول بر کانالهای دخیل در فاز رپلاریزاسیون و کاهش شیب فاز رپلاریزاسیون توجیه کرد. ۵-۱-۲) تغییر در فعالیت نورونی و بروز الگوی burst در حضور لینالول در حضور غلظت ۲/۰ میلی مولار لینالول الگوی کلی فعالیت از فرم منظم به الگوی burst تغییر یافت. تا کنون نقش انواعی از جریانهای یونی در بروز الگوی burst در نورونهای حلزون بررسی شده است. که از آن میان میتوان به مهار کانالهای پتاسیمی وابسته به کلسیم و KDr اشاره کرد(Crest and Gola, 1993; Pedarzani et al., 2001; Hallworth et al., 2003; Chen and Tsia 2006). کانالهای پتاسیمی نوع KDr که در روند رپلاریزاسیون پتانسیل عمل شرکت دارند نیز جهت حفظ الگوی منظم ضروری هستند، مهار این کانالها توسط آمفتامین (Chen and Tsia 2000)، تترااتیلآمونیوم و کوکائین (Chen and Tsia, 2006) در افزایش تحریکپذیری سلول و بروز الگوی burst نشان داده شده است. مهار KDr برای ایجاد فعالیت burst در نورون لازم میباشد (Chen et al., 2006). در بسیاری از نورونها کانالهای پتاسیمی وابسته به کلسیم بویژه نوع SK برای حفظ الگوی اسپایکهای منفرد و منظم ضروری هستند و فعالیت آنها مانع از افزایش بیش از حد فرکانس و بروز الگوی burst میگردد در حالیکه مهار آنها باعث اختلال و ناهماهنگی در الگوی فعالیت منظم شده و نورون را مستعد بروز فعالیت burst میکند (Crest and Gola, 1993; Pedarzani et al., 2001; Hallworth, 2003). بنابراین با توجه به نتایج این بخش از مطالعه ما احتمالاً کاهش فعالیت کانالهای پتاسیمی وابسته به کلسیم و کانالهای پتاسیمی نوع جبران کننده تاخیری در حضور غلظت ۲/۰ میلی مولار لینالول در اختلال الگوی طبیعی و منظم اسپایکهای سدیمی موثر است. شواهد بدست آمده در این تحقیق حذف الگوی burst در حضور مهارکنندههای کانالهای کلسیمی حضور جریانات کلسیمی در شرایط بروز فعالیت انفجاری در حضور لینالول را تایید می کنند. طی مطالعات صورت گرفته مشخص شده است که غشاء نورونهای حلزون تراکم نسبتاٌ بالایی از کانالهای کلسیمی خصوصاٌ نوع L و T دارند. به گونه ای که کانالهای کلسیمی موجود در جسم سلولی نورونهای حلزون حتی به منظور ایجاد پتانسیل عملهای کلسیمی، در غیاب ورود سدیم، کافی میباشد (Chamberlain and Kekut., 1969; Vatanparast et al., 2006). کاربرد نیکل کلرید (مهارکننده غیراختصاصی کانالهای کلسیمی با تاثیر عمده بر کانالهای کلسیمی نوع T) بدنبال بروز الگوی burst حاصل از بکارگیری غلظت ۲/۰ میلی مولار لینالول، در همه موارد منجر به حذف کامل الگوی burst و در نهایت حدف کامل فعالیت خودبهخودی نورون شد. بکارگیری نیفدیپین (مهارکننده اختصاصی کانالهای کلسیمی نوع L) با کاهش شدت الگوی burst و در نهایت با حذف این الگو همراه بود. با توجه به شواهد موجود میتوان بیان کرد که علاوه بر حضور جریانهای کلسیمی در شرایط القاء فعالیت انفجاری در حضور لینالول، احتمالاً این ترکیب تقویت جریانهای مذکور را نیز باعث می شود. با توجه به اینکه ورود کلسیم طی پتانسیل عمل عمدتاً در فاز رپلاریزاسیون رخ میدهد (Llinas et al.,1981) مهار کانالهای پتاسیمی علاوه بر اثر مستقیمی که در افزایش تحریکپذیری دارد، بواسطه تأثیرش در جهت افزایش طول مدت فاز رپلاریزاسیون بطور غیر مستقیم باعث افزایش ورود کلسیم و بنابراین تشدید تحریکپذیری میشوند. بنابراین میتوان اثرات افزاینده غلظت ۲/۰ میلی مولار لینالول بر تحریکپذیری را تا حد زیادی به اثرات مهاریاش بر کانالهای پتاسیمی نسبت داد. همچنین بر اساس نتیجه تحقیق حاضر کاربرد H89 (مهارکننده پروتئین کینازA) و کلریترین (مهارکننده پروتئین کینازC) بدنبال بروز الگوی burst حاصل از بکارگیری غلظت ۲/۰ میلی مولار لینالول، در همه موارد منجر به حذف کامل الگوی burst و جایگزینی اسپایکهای سدیمی منظم شد، که نشان دهنده مشارکت پروتئین کینازها در اثرات اعمال شده توسط لینالول ۲/۰ میلی مولار میباشد. فسفریلاسیون کانالهای کلسیمی HVA توسط PKA یا PKC منجر به افزایش جریانهای کلسیمی در سلولهای تحریکپذیر می شود (Yang and Tsien, 1993). PKA و PKC جریانات A-type را در نورونهای شاخ پشتی نخاع کاهش می دهند (Hu et al., 2003) و همچنین فعال سازی PKC در نورونهای هیپوکمپ باعث مهار جریانهای پتاسیمی مداوم، که شامل جریانهای پتاسیمی وابسته به کلسیم یا IK-Ca و غیر وابسته به کلسیم IK می شود (Doerner et al., 1988). بنابراین محتمل است که PKA و PKC از طریق مهار کانالهای پتاسیمی باعث افزایش تحریکپذیری سلول میشوند و در بروز الگوی burst مشارکت می کنند. بنظر میرسد لینالول علاوه بر تاثیر مستقیم می تواند بطور غیرمستقیم از طریق پروتئین کینازها، باعث فسفریله شدن کانالهای یونی شود در نتیجه فعالیت آنها را تعدیل کند. ۵-۲) نتیجهگیری با توجه به تغییر در الگوی فعالیت نورونی و اثرات افزایشی فعالیت نورونها در حضور غلظتهای ۱/۰ و ۲/۰ لینالول، نتایج تحقیق حاضر تایید کننده اثرگذاری لینالول بر فعالیت الکتریکی سلولها بواسطه تاثیر بر فعالیت کانالهای یونی بویژه کانالهای پتاسیمی جبران کننده تاخیری و حساس به کلسیم، کانالهای کلسیمی وابسته به ولتاژ و مسیرهای فسفریلاسیون پروتئین کینازها است. نتایج این تحقیق با تائید صرع زایی لینالول در شرایط تاثیر مستقیم بر سلول با یافته های برخی محققان در تائید اثرات ضد صرع این ترکیب در مهره داران در تناقض است. شرایط تجویز سیستمیک در نمونه های مهره دار و نیز تفاوت در ویژگیهای غشاء در مدل سلولی می تواند در تفاوت مشاهده شده نقش داشته باشد که تائید آن به مطالعات بیشتر نیاز دارد. بر این اساس میتوان بسیاری از اثرات تحریکی اسانسهای گیاهی حاوی لینالول بر فعالیت الکتریکی سلولها را ناشی از تاثیر این ماده بر عملکرد کانالهای کلسیمی و پتاسیمی دانست. ۵-۳) پیشنهادات برای مطالعات آینده ۱- انجام آزمایشات ولتاژ کلمپ به منظور تعیین دقیق اثرات لینالول بر هدایت کانالهای یونی. ۲- انجام آزمایشات بر روی نورونهای ایزوله (در محیط کشت) یا در حضور مهارکنندههای گیرندههای سیناپسی. ۳- استفاده از بلوکرهای اختصاصی کانالهای یونی جهت تفکیک اثرات لینالول بر هر یک از کانالها به تنهایی و انجام آزمایشات ولتاژ کلمپ. ۴- انجام آزمایش بر برشهای مغزی موش صحرایی و سایر مهرهداران فهرست منابع و ماخذ Altrup, U., Ha dera, M., Storzb, U. (2003). Endogenous pacemaker potentials develop into paroxysmal depolarization shifts (PDSs) with application of an epileptogenic drug. Brain Res. 975, 73–۸۴٫ Bakkali, F., Averbeck, S., Averbeck, D., Idaomar, M. (2008). Biological effects of essential oils – A review. Food Chem. Toxicol. 46, 446–۴۷۵٫ Bal, R., Janahmadi, M., Green, G.G.R., Sanders. D.J. (2001).Two kinds of transient outward currents, IA and IAdepol, in F76 and D1 soma membranes of the subesophageal ganglia of Helix aspersa. J. Membr. Biol. 179, 71-78. Batista, P.A., Werner, M.F., Oliveira, E.C., Burgos, L., Pereira, P., Brum, L.F., Story, G.M., Santos, A.R. (2010). The antinociceptive effect of (-)-linalool in models of chronic inflammatory and neuropathic hypersensitivity in mice. J. Pain. 11: 1222-1229. Blagden, S., de Bono, J. (2005). Drugging cell cycle kinases in cancer therapy Curr. Drug Targets. 6, 325-335. Braun, L., Cohen, M. (2007). Herbs and Natural Supplements: An Evidence-based Guide. Second ed, Australia, ISBN: 072953796X. Buchbauer, G., Jirovetz, L., Jager, W., Dietrich, H., Plank, C. (1991). Aromatherapy: evidence for sedative effects of the essential oil of lavender after inhalation. Z Naturforsch [C]. 46, 1067–۱۰۷۲٫ Burkey, J.L., Sauer, J.M., McQueen, C.A., Sipes, I.G. (2000).Cytotoxicity and genotoxicity of methyleugenol and related congeners – a mechanism of activation for methyleugenol.Mutat. Res. 453, 25–۳۳٫ Burkhard, P.R., Burkhardt, K., Haenggeli, C.A., Landis, T. (1999). Plant-induced seizures: reappearance of an old problem. J. Neurol. 246, 667-670.
(کلرید سدیم) ۱ گرم + (سولفات کلسیم) ۰۵/۱ گرم
محلول شماره ۶
EC=3 dS/m , SAR= 12 (meq/L)1/2
(کلرید سدیم) ۱/۱ گرم+ (سولفات کلسیم) ۵۵/. گرم
محلول شماره ۷
EC=5 dS/m , SAR= 9 (meq/L)1/2
(کلرید سدیم) ۶۳/۱ گرم + (سولفات کلسیم) گرم ۴/۲
محلول شماره ۸
EC=5 dS/m , SAR= 12 (meq/L)1/2
(کلرید سدیم) گرم۸/۱ + (سولفات کلسیم) گرم۶/۱
۲-۴– آماده کردن استوانه های اندازه گیری کننده هدایت هیدرولیکی اشباع بعد از بدست آوردن فرمول تهیه محلول ها برای شروع آزمایش، ابتدا حجم استوانه ها از جنس پلاستیک شفاف بقطر ۳۴/۱۸ سانتیمتر و ارتفاع ۲۱سانتیمتر بوسیله درپوشی که دارای استوانه مدرج بوده و از کف بوسیله یک صحفه مشبک مسدود شده بود را محاسبه کردیم. با توجه به وزن مخصوص ظاهری محاسبه شده نمونه خاکها و حجم استوانه ها، وزن خاک که باید داخل استوانه ها تا ارتفاع ۲۴ سانتی متری ریخته می شد محاسبه، سپس روی صحفه مشبک برای جلو گیری از خروج رسها به ضخامت ۳ سانتیمتر کوارتز به قطر ۹۰ میکرون ریخته، نمونه خاک را بعد از هوا خشک کردن و عبور دادن از الک ۱۰ میلیمتری به ارتفاع ۲۱ سانتی متر بر روی کوارتز ریخته، درپوش بر روی استوانه قرار داده، بوسیله چسب آکواریوم کاملاً آبندی شد.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
H1 H2 cm 24 شکل (۲-۱): سیستم بار افتان برای اندازه گیری هدایت هیدرولیکی اشباع ۲-۵- اندازه گیری هدایت هیدرولیکی اشباع خاک آزمایش را با محلول شماره ۸ که دارای بالاترین شوری ۵ (دسی زیمنس بر متر) و پایین ترین نسبت جذبی سدیم ۹ (ریشه میلی اکی والان در لیتر) را داشت (برای جلوگیری از پراکنده شدن خاک) شروع نموده و برای اشباع شدن خاک، استوانه را بمدت ۲۴ ساعت داخل اولین محلول (محلول شماره ۸) قرار داده، بعد از ۲۴ ساعت استوانه را از محلول در آورده، سپس استوانه مدرج بالای نمونه را با اولین محلول پر نموده اجازه داده شد تا محلول کاملاً داخل خاک نفوذ کرده و از پایین استوانه خارج شود و در ضمن باید دقت می شد که محلول از تمام حجم خاک عبور می کرد. سپس استوانه مدرج بالای درپوش را دو سه بار پر نموده و اجازه داده شد که محلول از سطح خاک نفوذ و از انتهای استوانه خارج می شد. بعد از اینکه آهنگ نفوذ ثابت شد دوباره استوانه را پر کرده و اجازه داده شد تا آب نفوذ کند بمحض رسیدن محلول تا سطح H1 زمان گرفته شد(t1). زمان کاهش ارتفاع آب درون استوانه و رسیدن سطح محلول به H2 ثبت شد(t2). برای هر محلول آزمایش سه بار تکرار، و نتایج در جداولی در برنامه اکسل جهت تجزیه و تحلیل داده ها ثبت شدند. بعد ازاتمام اولین محلول و قبل از شروع با محلول بعدی، استوانه بالای درپوش را با محلول بعدی پر، و اجازه داده شد که محلول داخل نمونه خاک کاملاً آبشویی شده و دوسه بار اینکار تکرار و بعد از ثبیت شدن زمان نفوذ، آزمایش را شروع کردیم. برای هر نمونه خاک ۸ تیمار با سه تکرار بعلاوه ۳ نمونه شاهد جمعاً برای هر نمونه ۲۷ آزمایش در قالب طرح فاکتوریل بر پایه طرح کاملاً تصادفی انجام و نتایج ثبت گردید. سپس با بهره گرفتن از فرمول زیر مقدار هدایت هیدرولیکی اشباع محاسبه گردید.
۲-۶- روش تجزیه و تحلیل آماری بعد از محاسبه Ks نتایج در نرم افزار اکسل مرتب وجهت آنالیز داده ها از نرم افزارSPSS18 استفاده شد. همچنین مدلهای رگرسیونی ارائه شده توسط نرم افزار که برای پیش بینی کردن اثرات متقابل شوری و نسبت جذبی سدیم بر هدایت هیدرولیکی اشباع بایستی ارزیابی می شدند. هدف از ارزیابی مدل ها بررسی کارایی مدل و دقت مدل در شبیه سازی واقعیت است امکان ندارد که یک مدل همان دادهای واقعی را شیبه سازی کند. برای ارزیابی مدل بایستی داده های مدل که داده های شبیه سازی شده (پیش بینی شده) نامیده می شود با داده های واقعی که داده های مشاهداتی (اندازه گیری شده) نامیده می شود، مقایسه نمود و دقت مدل در شبیه سازی را تخمین زد. برای این منظور ازروشهای زیر استفاده گردید. ۲-۶-۱- جذر میانگین مربعات خطا(RMSE) [۵۲]
: داده های شبیه سازی شدهpi داده های مشاهداتی : oi ۲-۶-۲- خطای میانگین مطلق[۵۳](MAE)
این فرمول میانگین اختلاف دادهای واقعی با شبیه سازی شده را نشان می دهد و حداقلش مساوی صفر است. ۲-۶-۳- خطای نسبی [۵۴](RE)
نشان دهنده درصد خطای داه های شبیه سازی شده نسبت به داده های واقعی می باشد. Ō : میانگین داده های مشاهداتی فصل سوم: نتایج و بحث ۳-۱- تأثیر هدایت الکتریکی و نسبت جذبی سدیم بر هدایت هیدرولیکی اشباع در خاک لومی شنی نتایج حاصل از جدول تجزیه واریانس (۳-۱) نشان می دهد تأثیر شوری و نسبت جذبی سدیم آب آبیاری بر هدایت هیدرولیکی اشباع خاک با بافت لومی شنی در سطح ۱ درصد معنی دار می باشد. جدول(۳-۱): تجزیه ی واریانس تأثیر شوری و نسبت جذبی سدیم بر هدایت هیدرولیکی اشباع در خاک لومی شنی
|
|