آنومی زیاد
افزایش تحرک اجتماعی و تغییرات اجتماعی
عدم شادمانی
تقسیم کار
ضعیفترشدن صیانت ذات در جوامع متمدن
عدم شادمانی
فردگرایانه
عدم اجتماعپذیری
عدم شادمانی
گروه ها
منافع احساسات و مشغلههای مشترک
شادمانی
دین
احساس اطمینان به حقانیت ضروری جهان اخلاقیای
شادمانی
۲-۱-۱-۱-۵-۸. جورج زیمل
زیمل در مقاله کلان شهر خود به بحث از شرایطی می پردازد که در آن روابط انسانی رو به افول میگذارند. او در تحلیل خود به از میان رفتن روابط عاطفی و صمیمانه و تسلط روابط حسابگرانه توجه دارد. طبق نظر زیمل در کلان شهرها، احساسات و خصوصا روابط عاطفی افراد در جامعه گم شده است که آثار منفی بر روی کیفیت زندگی دارد(مختاری، نظری، ۱۳۸۹: ۱۱۵-۱۱۷). زیمل، فردیت را به عنوان یکی از مشخصههای مدرنیته قلمداد کرده است و شادمانی را با آن پیوسته میداند. زیمل همچنین به تمایز میان جنبه های گوناگون خوشبختی به عنوان مثال شادمانی و لذت پرداخت و شادمانی را به عنوان یک هدف نسبی باز شناخت. او مفاهیم اخلاق و آزادی را بالاتر از شادمانی می دانست(گلاتزر، ۲۰۰۰: ۵۰۶ ). از نظر زیمل شادی یک حالت کلی ذهنی است که به توصیف شخصیت عاطفی انسان می پردازد. او شادی را یک انعکاس حرکت مستمر زندگی توصیف می کند که در ورطه زندگی میافتد. موضع زیمل در برابر شادی موضعی دو گانه است. از سویی او شادی را به عنوان یک هدف مینگرد که آدمی به دنبال آن است، از سویی او شادی را کیفیت عمل و حالتی از ذهن میبیند که فرد در ارتباط با خودش دارد. در حقیقت زیمل یک دیدگاه منفی و یک دیدگاه مثبت در مورد شادمانی دارد. دیدگاه منفی زیمل از شادی به عنوان یک هدف ( چیزی بر گرفته از تمایز اخلاقی میان شادی و اخلاق کانت است )، پیش فرضی است برای جنبه مثبت شادی به عنوان مفهومی از خود انگاره، که هسته این خود انگاره مبتنی بر است بر اینکه « فرد باید تماماً خود باشد » نکته مهم آن است که دیدگاه زیمل در باب شادی مبتنی بر پیش فرضهای انسان شناختی است (زینگرل[۶۹]، ۲۰۰۰).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
به طور کلی اندیشه زیمل در مورد شادی به سه دوره تقسیم می شود :
در دوره اول زیمل، تمایز کانتی شادی اخلاقی را دنبال می کند که این اندیشه مستقیماً در مقابل مفهوم سنتی شادی به عنوان هدف عمل اخلاقی است. در دوره دوم زیمل به نقد این اندیشه که شادی هدفی است که از سوی انسان دنبال می شود، می پردازد. با این حال در این دوره زیمل به سوی یک نقطه جدل برانگیز چرخش می کند. چرخش به سوی یک ایده مابعدالطبیعی از شادمانی به عنوان بعدی از ضرورت زندگی جاری که از طریق آن، ما به آنچه که هستیم تبدیل میشویم. در این دوره است که زیمل به نظریه محوری فردیت دست می یابد. نظریهای که سازنده نظریات جامعه شناختی و نظریه هویت شخصی اوست. در دوره سوم، بعدی از خوشی به معنای خوشبختی عرضی، اندیشه زیمل را به خود جلب می کند، اگر چه در این دوره نیز همچنان اندیشه او در چارچوب استمرار درجات کیفیتی متفاوت میان لایه های پایینتر و بالاتر از شادی تجربه شده است. در این دوره دیگر استمرار موجود در دوره دوم به چشم نمیخورد (همان).
گالاتزر در ارزیابی دیدگاه زیمل، دو خط سیر پژوهشهای تجربی را هم جهت با بینش زیمل میداند: نخست اینکه مقایسه میان جوامع، سطوح بالاتری از شادمانی را در جوامع فردگرا نشان میدهد و دوم اینکه مطالعات سطح فردی درون جوامع آشکارا نشان دادهاند که افراد شاد بیشتر از افراد ناشاد تمایل به خودمختار بودن[۷۰] و خودراهبردی[۷۱] دارند(گلاتزر، ۲۰۰۰: ۵۰۶ ).
جمعبندی دیدگاه جورج زیمل و شناسایی عوامل مرتبط با شادمانی: درکلان شهرها، احساسات و خصوصاً روابط عاطفی افراد در جامعه گم شده است که آثار منفی بر روی کیفیت زندگی داشته و باعث از میان رفتن روابط عاطفی و صمیمانه و تسلط روابط حسابگرانه دارد. زیمل، فردیت را به عنوان یکی از مشخصههای مدرنیته قلمداد کرده است و شادمانی را با آن پیوسته میداند.
از بین رفتن روابط عاطفی در کلان شهرها
تسلط روابط حسابگرانه و فردیت
عدم شادمانی
جدول شماره(۲-۹): جمعبندی دیدگاه جورج زیمل و شناسایی عوامل مرتبط با شادمانی
۲-۱-۱-۱-۵-۹. نظریه کنش متقابل پارسونز
پارسونز، اعضای جامعه را گرد هم آورده و از طریق این تجمیع به آنها توانایی میدهد تا از منافع مشترک خود در مراحل مختلف (از انطباق تا حفظ الگو) دفاع کنند و به تأمین نیازها و تحقق اهداف و در نهایت رضایت از زندگی بپردازند(ریتزر، ۱۳۸۳: ۱۳۴). پارسونز به چهارخرده نظام اجتماعی (اقتصاد، سیاست، دین و نظام قانونی و عرف اجتماعی) توجه داشت و اگر این چهار خرده نظام هر یک به نوبه خود فعالیت و کارکرد خود را درست انجام دهند، میتوانند باعث احساس رضایت در بین شهروندان شوند و در غیر این صورت، اگر هر یک از این چهار خرده نظام فعالیت خود را درست انجام ندهند، باعث بروز احساس ناامنی و به عبارتی بینظمی و عدم رضایت در بین افراد جامعه میشوند(هزار جریبی، صفری شالی، ۱۳۸۸: ۱۶).