روایت سوم: کعب گفت: قیامت بر پا نمی شود تا این که بیتالحرام، بیت المقدس را زیارت کند و آن گاه هر دو با اهل خود به سوی بهشت میروند.
این متن هر چند آشکارا بیانگر برتری بیتالمقدس نیست؛ ولی به گونه ای به آن اشاره دارد، چرا که زیارت شونده در اینجا نسبت به زیارت کننده دارای فضیلت و برتری است و بر آن حق دارد. روایت چهارم بر این فضیلت دلالت دارد.
روایت چهارم: کعب گفت: عرضه (اعمال) و حسابرسی از بیتالمقدس آغاز می شود.
بنابراین تلاش کعبالاحبار تنها در راستای ترسیم قلمرو حکومت اموی در آینده است و می کوشد تا به آن مشروعیت و قداست بدهد. از سوی دیگر این روایات به رقابت سخت میان دو پایتخت مدعی در آینده یعنی کوفه و شام دامن میزند.
کوفه از همان ابتدای تأسیس، دارای قداست اسلامی بود در حالی که شام به عنوان منطقهای نصرانی شناخته میشد که بیشتر ساکنان آن غیر مسلمانان بودند. اختلاف میان دو جبههی درگیر، یعنی جبهه امام علی به عنوان خلیفه و پیشوای مسلمانان و معاویه به عنوان یک کارگزار نافرمان و سرکش، دو پایتخت مدعی را بر آن میداشت که در پرتو متون دینی، خود را مقدس و با احترام نشان دهند و این همان چیزی بود که شام آن را در روایات کعب پیدا کرده بود».[۳۸۸]
این گزارشها نشان از حرکت عمیق و ریشهدار این افراد برای دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده دارد. به همین سبب است که نظر احمدامین و ابوریه[۳۸۹] در خصوص دست داشتن کعب در قتل عمر را پذیرفتیم؛ زیرا به نظر این خُلقِ پیشگویی برای انجام یک امر مهم یکی از ترفندهای کعبالاحبار محسوب میشده است.
۴-۲-۱۳-نمونه هایی از داستان سرائیهای کعبالاحبار
همانطور که در گذشته اشاره شد اهلکتاب با داشتن مجوز دیگر نیازی به معطل شدن نداشتند، بلکه در ساعاتی مقرر بعد از نماز یا هر فرصتی که مییافتند شروع به قصهسرایی میکردند، تا جایی که در زمان خلیفهی دوم و سوم این قصه سراییها به اوج خود میرسد.[۳۹۰] در زمان خلافت امیرالمومنین علی، ایشان سعی در جمع کردن بساط این قصه سرایان داشتند؛ چناچه که آمده است:
امیر المومنین علی پس از پذیرفتن خلافت، بدون درنگ، قصهپردازانی را که به نقل داستانهای دروغ پرداختند، از مسجد اخراج کرد و بازار آنان را تعطیل نمود. [۳۹۱] علی در برابر کعبالاحبار ایستاد و دروغ های وی را بر ملا ساخت. [۳۹۲]
آوردهاند که امام علی وارد مسجد شد، در این هنگام قصهخوانی را دید که به پند اندرز مردم مشغول است. پرسید: چه خبر است؟ گفتند: مردی است که مردم را موعظه می کند. فرمود: مردم را موعظه نمیکند، بلکه میگوید: من فلانی پسر فلانیام، مرا بشناسید. آنگاه کسی را نزد او فرستاد و گفت: آیا ناسخ و منسوخ را باز میشناسی؟ گفت: نه فرمود: از مسجد ما خارج شو و پند و اندرز را رها کن.[۳۹۳]
علی هشدار داده بودند، کسی که داستان حضرت داوود را به شیوه داستان سرایان روایت کند ۱۶۰ تازیانه بر او می نوازم و این مقدار، حد ناروا بستن بر پیامبران است.[۳۹۴]
امام علی به صراحت در مورد برخورد با احبار یهود عمل کردند، از آن حضرت نقل شده است: هر کس نزد او نوشتهای (از اهلکتاب) وجود دارد، آن را از بین ببرد؛ زیرا امتهای پیشین به واسطه پیروی از گفتههای عالمان خود و رها کردن کتاب خدا هلاک شدند.[۳۹۵]
سوال اینجاست که آیا در دوران خلافت علی که از صحابهی رسولاکرم محسوب می شود هنوز استقرار احکام صورت نگرفته بود؟ چگونه است که در زمان سه صحابهی حاکمِ قبلی، موافقان مراجعه به اهلکتاب، استقرار احکام را تشخیص داده و مراجعه به اهلکتاب را بدون مشکل فرض کردند، اما در زمان حضرت علی که بعد از آن سه تن خلیفه می شود هم چنان بیم اختلاط باید مفروض باقی بماند.
آنچه اهل سنت داعیهدار آن هستند اجماع صحابه است، مغایرت رفتار خلیفهی چهارم با دو خلیفهی قبل چه پیغام جدیای را برای علمای اهل سنت به همراه دارد؟
آیا غیر از این است که استقرار احکام بهانهای بیش نیست برای توجیه عملکرد خلفای راشدین؟
نکتهی قابل توجه آنجاست که خلیفهی دوم از ترس آنکه مبادا حدیث پیامبر با قرآن اشتباه گرفته شود شعار «حسبنا کتاب الله»[۳۹۶] را سر میدهد، و فرمان محو حدیث نبوی را از منبر خود صادر می کند، چگونه است که در قبال انتشار قصص اهلکتاب آن هم در این سطح وسیع و بدون ضابطه، خبری از ترس مقدس او نیست؟
در جایی دیگر گزارشی از عبداللهبنمسعود وجود دارد که به نزد کعبالاحبار میرود در حالی که عمربنخطاب در مجلس اوست، کعبالاحبار با زیرکی که از او سراغ داریم سوالی را از عمر میپرسد و پیرو سوالش داستانی را مطرح می کند.
عبداللهبنمسعود میگوید: من نزد کعبالاحبار بودم در حالیکه او نزد عمر بود، کعب گفت: ای امیرالمومنین! آیا به تو خبر دهم از عجیبترین چیزی که تا کنون در کتابهای انبیاء خواندهام؟ آن این است که یک روز هامه آمد سراغ حضرت سلیمان و گفت سلام بر تو ای نبی خدا سلیمان فرمود: سلام برتو این هامه به من بگو که چرا تو از زراعتها نمیخوری؟ گفت: ای نبی خدا برای آنکه آدم عصیان کرد به خاطر این زراعتها. حضرت سلیمان گفت: چگونه است که آب نمیخوری؟ گفت: زیرا قوم نوح در این آب غرق شدن و به این علت من از این آب نمی نوشم. حضرت سلیمانگفت: چگونه است که تو این آبادانی ها را ترک کردی و در خرابهها زندگی میکنی؟ گفت: زیرا خرابهها میراث خداوند هستند و من ساکن میراث خداوند شدم، خداوند در کتابش میفرماید: کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلیلاً وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثینَ[۳۹۷] سلیمانمیپرسد: چه خواهی گفت اگر بر بالای خرابهای بنشینی؟ هامه گفت: خواهم گفت کجا هستند کسانی که از دنیا بهره میبردند؟[۳۹۸]
کعبالاحبار بدون مقدمه داستانی از کتابهای انبیاء را تعریف می کند، و با شگفتی می بینیم که در کتابهای انبیاء قبل، آیهای از قرآن وجود دارد. وجودِ آیهای از قرآن در کتابهای انبیاء قبل پیامی غیر از اثبات حرف کعب مبنی بر بودن همه اخبار در کتب اهلکتاب را می تواند داشته باشد؟ (هر چند که ساختگی بودن این جریان قطعی به نظر میرسد. اما سکوت محققان اهل سنت درباره این مراجعات، بسیار سوال برانگیز است، چون به واقع بسیاری از آنان ساختگی بودن این جریانات را قبول ندارند.)
در جایی دیگر معاویه از کعب درخواست می کند که برای او حدیث بخواند و کعب به انتخاب خود داستان حضرت مریم را بیان کرده و در ادامه داستان برای معاویه از محل “صخره” میپرسد و کعبالاحبار جواب معاویه را میدهد.
معاویه به کعب گفت: برای ما حدیث بگو کعب گفت: مایلی برای تو حدیث کنم از خداوند که چگونه خلق کرد “صخره” را بر روی درخت خرما و زیر آن درخت خرما مریم دختر عمران و آسیه همسر فرعون بودند، آنها گردنبدهای مروارید با رشته های مروارید اهل بهشت را مرتب می کنند.
دنبال همین روایت آمده است که معاویه از کعبالاحبار در مورده صخره سوال کرد و کعب گفت: صخره بر روی درخت خرماست و درخت خرما بر روی نهری از انهار بهشت است و زیر آن درخت مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم هستند که رشته های مروارید اهل بهشت را تنظیم می کنند تا روز قیامت. [۳۹۹]
عمر در بیتالمقدس درباره محل صخره از کعبالاحبار پرسید و او به تفصیل در این باره برای وی سخن گفت. [۴۰۰]
اما اینکه این صخره چه اهمیت دارد که این تازه مسلمانان با نقل روایات و داستانها قصد بزرگنمایی آن را دارند؟ در پژوهش معاصران شیعه چنین می خوانیم:
«حدیث نبوی توانست در درگیری تلخ میان جبههی حاکم اموی و جبهه مخالف علوی موجودیت خود را حفظ کند. در درگیری میان بنی امیه و آل زبیر در زمان حکومت عبدالملک بن مروان نیز حدیث نبوی مورد هجوم قرار گرفت. عبدالملک با مخالفتهای سیاسی سختی روبرو بود که در پرتو آن عبداللهبنزبیر توانست جبههی مخالف مسلحانهای تشکیل دهد و سرزمین مکّه را پایگاه نظامی خود قرار دهد و از حجاج بیعت بگیرد. عبدالملکبنمروان به خاطر ستمهای ابنزبیر و بیعت گرفتن اجباری او از حجاج، اهل شام را از رفتن به حج منع کرد و بیت المقدس را جایگزین بیت الله الحرام، و مسجد صخره را جایگزین کعبه ساخت و در همین راستا روایتی را به پیامبر نسبت داد:
« لا تشدّ الرحال الاّ الی ثلاثه مساجد: المسجد الحرام و مسجدی و مسجد بیت المقدس؛ یعقوبی در اینباره گفته است: عبدالملک اهل شام را از رفتن به حج باز داشت زیرا ابن زبیر از حجاج برای خود بیعت میگرفت؛ اما فریاد اعتراض مردم بلند شد و گفتند: چگونه ما را از حجی که خداوند بر ما واجب گردانیده است، منع میکنی؟ عبدالملک گفت: از ابنشهابزهری که برایتان حدیث میخواند، بپرسیدکه رسولخدا فرمود: تنها به سوی سه مسجد بار سفر بسته می شود. مسجدالحرام و مسجد من (مسجدالنبی) و مسجد بیت المقدس»
اکنون مسجد بیتالمقدس برای شما به جای مسجدالحرام است و مسجد صخره- که نقل شده است رسولخدا وقتی به معراج رفت، بر آنجا قدم گذاشت – به جای کعبه است. او سپس بر روی مسجد صخره گنبدی ساخت و روی آن پردههای دیبا (ابریشم زربافت) آویزان کرد و خادمان و پرده دارانی برای آن گماشت و مردم را وادار کرد که بر گرد آن طواف کنند، همان گونه که بر گرد کعبه طواف میکردند. در طول دوران بنیامیه چنین عمل می شد.
در این مرحله، دیگر روایات سیاسی، تنها در موارد نزاع و درگیری به کار گرفته نشد، بلکه تلاش گردید دامنه آن به واجبات اسلامی کشیده شود تا بتواند در پرتو آن به نظام حاکم مشروعیت ببخشد و دست او را باز بگذارد تا واجبات اسلامی را به نفع خود تغییر دهد و درگیری سیاسی را به درگیری شدید اعتقادی تبدیل کند». [۴۰۱]
زمانی که هر کدام از روایاتِ عجیب اهلکتاب را میگشاییم، به خود خواهیها و سیاست محوریهای بیشتری از این افراد دست پیدا میکنیم که در ظاهرِ دینی جلوه و مردم ساده اندیش را دور خود جمع کرده است.
قصه سراییهای این قوم پایانی نداشت و برای غالب مفاهیم دینی که از قضا غالب آنها از اصول اعتقادی محسوب میشد قصهای سروده و برای مردم نقل میکردند.
خلاصه
در این فصل سعی بر جمعآوری شواهد مراجعات صحابه به اهلکتاب شده است و در ادامه بررسی و دسته بندی این شواهد بر اساس محتوای آنها صورت گرفته است. یافتههای ما از موطأ مالک، مسند احمد، صحاح سته در سه دسته قرار گرفت، سوالاتی حاوی حکم از اهلکتاب، سوالات تفسیری از اهلکتاب و سوالات صحابه از اهلکتاب، که عنوان دسته ها خود در بردارنده اهمیت مواردی هست که ذیل آن قرار گرفته است.
اما تعداد دیگری از کتابهای متقدمِ اهل سنت مورد بررسی قرار گرفت که از آن کتابها شواهدی استخراج و در ۱۳دسته گنجانده شد که عبارتند از: سوالت تفسیری از اهل کتاب، سوالات حاوی افعال و اعمال، سوالات حاوی مسائل فکری و اعتقادی، رفع اختلاف قرائت قرآن، توسط رأی اهلکتاب، شواهد در توصیف پیامبر و امت ایشان، انذار و نصیحتهای درخواستی عمر از کعب، نقلهای مستقل و بدون مقدمهی کعب، غیبگویهای کعب نسبت به عمر و تأیید او، اعلم مردم از دیدگاه کعب، آموزههای کعبالاحبار برای صحابه، بزرگداشت شهرهای خاص توسط کعب، نمونههایی از داستان سرائیهای کعب، کتابهای که مورد بررسی قرار گرفت و در آنها شاهدی یافتیم عبارتند از: المصنف عبدالرزاق؛ جامع البیان العلم؛ تاریخ طبری؛ معجم البلدان؛ مستدرک نیشابوری حاکم؛ حلیهالاولیاء؛ مختصر تاریخدمشق؛ اسدالغابه؛ التسهیل الی علوم التنزیل؛ تذکره الحفاظ؛ البدایه و النهایه ابنکثیر؛ تاریخ مکه؛ تاریخ مدینه؛ الدرالمنثور.
آن دسته از کتبی که مورد بررسی قرار گرفت اما شواهد لازم در آنها یافت نشد؛ عبارتند از: مجمع الزواید؛ المنتظم؛ معرفته الصحابه لأبی نعیم؛ بهجه المجالس.
با بررسی شواهد استخراج شده به راحتی میتوان میزان اهمیتِ سوالهای پرسیده شده را بررسی کرده و فرضیه های موافقان مراجعه به اهلکتاب را واکاوی نمود؛ که متأسفانه نتیجه حاصلهی چیزی جز توجیهگری برای نیکو جلوه دادنِ عملکرد خلفا، نیست.
ما در شواهد جمعآوری شده شاهد القائات آموزههای اهلکتاب هستیم و حتی مواردی که متأسفانه صحابه خود به دنبال این افراد فرستاده تا تفسیر آیه و یا اختلافِ قرائتی از آیات قرآن را برای آنها اصلاح کند و این همه جای سوال است که چگونه می شود با وجود اصحاب خوش نام و عالمی چون علی و ابنعباس، باز برای رفع سوال به تازه مسلمانان مراجعه کرد.
در این موارد و شواهد خبری از گزارشهایی که از تطبیق اقوالِ اهلکتاب با آیه ها و یا حدیث پیامبر را نشان دهد، نیست و متأسفانه شاهدیابی هم دیده نمی شود. صحنههای مکرری که مفتی در حال صدور فتوی دیده می شود و سوال کننده نیز جوابش را میگیرد.
توجیهات صاحبنظران اهلسنت درباره نوع و علت مراجعات به علماء اهلکتاب هرگز قابل قبول و اثبات شدنی نیستند. مراجعه به اهلکتاب طبق نص صریح سنت پیامبر ممنوع بوده و آنها که مراجعه کردند امر خلافی را مرتکب شده اند و توجیهات متأخران برای دفاع از آنها بدون سند و مدرک است و دلایل مطرح شده هرگز قدرت تبرئه این افراد را ندارد.
خلیفه دوم با سابقه جدیتی که در اجرای قانون منع نگارش حدیث نبوی از خود نشان داده است توقع ما را در برخورد با این انحراف دینی بالا می برد اما گویا او نه تنها در مقابل گسترش حدیث اهلکتاب نرمش به خرج میدهد، بلکه با آنها همراه شده و از قصهسرایی هایشان استقبال می کند و شرایط اجتماعی و سیاسی را از همه لحاظ برایشان مساعد کرده تا با آسودگی خاطر به فعالیت خود ادامه دهند، زیرا حضور پر رنگ این افراد را از عصر خلیفهی دوم به بعد شاهد هستیم.
نتیجه گیری نهایی
ماحصل این پژوهش پاسخ به سوالاتی درباره علت و نوع مراجعات به اهلکتاب بود.
اول آنکه تفکرِ نیاز به مراجعه به اهلکتاب از چه زمانی آغاز شد و پایهگذاران این تفکر چه کسانی بودند و با چه انگیزهای اقدام به این کار کردند.
دوم، نوع استفاده از این مراجعات چگونه بوده است آیا این اقوال تأثیر مهمی بر اعتقادات افراد داشته است.
سوم، این نیاز به مراجعه توسط تمام صحابه مورد تأیید بوده است یا فقط عدهای خاص این نیاز را درک کرده و برای رفع آن، اقدام به مراجعه به اهلکتاب را کرده اند.
چهارم، افراد مورد مراجعه چه برخوردی با سوالات داشته و چگونه پاسخ میداند آیا آنها نیز همچون مسلمانان نیتی جز غنای مطالب قرآن را در سر نمیپروراندند؟
برای رسیدن به پاسخی مستدل به سوالات بالا مسیری طی شد که در این مسیر موارد مرتبط با موضوع مورد واکاوی قرار گرفت که خلاصه گزارش آن ارائه می شود.
صحابه بر اساس عملکردشان در مقابل انجام اوامر پیامبر p و تعاملشان با حکومت زمان خود متفاوت هستند که سعی شد بر اساس این تفاوتها آنها را مورد بررسی قرار دهیم تا عملکرد آنها که مطیع فرمان رسولاکرم بودند معیاری باشد برای سنجش افرادی که در برخورد با فرامین پیامبر سهل انگار بودند.
دسته اول متشکل از افرادی است که مطیع دستور پیامبر بوده و از امر او کمترین تخطی نداشتند و برخی از این افراد عبارتند از ابوذر، ابن مسعود و حذیفهبنیمان که البته همین مطیع بودن و تسلیم بودن آنها در مقابل پیامبر بعد از رحلت پیامبر اسباب شهادت آنها را رقم زد.
دسته دوم افرادی هستند که در عین همکاری با حکومت مواضع صریح و روشنی در قبال انجام فرامین پیامبر داشته اند.
ابنعباس از جمله این افراد بود که به سبب همین رفتار دو سویهاش مورد اختلاف بسیاری از صاحب نظران قرار گرفته است که سعی به بررسی این اختلاف نظرها و گرفتن نتیجه ای بر اساس مستندات شد در طول کار متوجهی واهی بودن دلایل افرادی شدیم که ابنعباس را متهم به مراجعه به اهلکتاب کردهانددر حالی که مخالفان مراجعه ابنعباس به اهلکتاب با ادله بسیار به دفاع از او پرداخته و او را از اتهام به این خطای روشن مبرا کردند.
دانلود مطالب پژوهشی درباره نقد و بررسی مرجعیت اهل کتاب در بین صحابه در ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین