دیدگاه رفتاری به ویژه نظریه اجتماعی – شناختی بر دو فرایند یادگیری مشاهده ای و خود نظم جویی تأکید کرده و بر این باور است که تهیه و تدارک سرمشق های اجتماعی وسیله ای ضروری برای جامعه پذیر شدن افراد است. مشاهده سرمشق ها و رشد معیارها و مکانیسم های مهار خود، در پرخاشگری، در قضاوت های اخلاقی و در تحمل به تعویق انداختن ارضا اهمیت پیدا میکند. این دیدگاه همچنین بر این عقیده است که توانایی میل به تعویق انداختن ارضا در فرد،متضمن رشدصلاحیت های شناختی و رفتاری است و تحت تأثیر نتایج مورد انتظار قرار دارد. در نظریه شناختی یادگیری از طریق مشاهده رفتار دیگران و از طریق سرمشق گیری، مستلزم اقدام گسترده تر از تقلید است، ولی پراکندگی و عام بودن آن از همانندسازی کمتر است.
در دیدگاه پدیدار شناختی با تکیه بر نظر راجرز انسان ذاتاً ماهیتی مثبت دارد و مسیر حرکت او در مجموع به سوی خود شکوفایی، رشد و اجتماعی شدن است. به نظر راجرز جامعه مهم است اما خود مقدم بر آن است. از دید وی نخستین شرط پیدایش شخصیت سالم دریافت توجه مثبت غیر شرطی است و در فرد بدین ترتیب، هنجارها و معیارها درونی میشوند. مادر میتواند رفتارهای خاصی را مورد تأیید قرار ندهد، بدون آن که برای دریافت عشق و محبت قید و شرطی بگذارد، در این حالت، فضایی پیدا می شود که کودک ناپسند بودن بعضی از رفتارها را می پذیرد. راجرز بر این باور است که عملکرد کامل، امکان سازگاری بیشتر در دگرگونی های جدی اوضاع و احوال محیطی را برای فرد امکان پذیر میسازد و این سازگاری را از همرنگی با سازش فعل پذیر متمایز میسازد.
در دیدگاه تحولی با تکیه بر دیدگاه پیاژه یادآوری شد که اجتماعی شدن، یک ساخت بندی است که فرد به همان اندازه که دریافت میکند در آن سهیم است، وانتقال و تفویض های اجتماعی مستلزم درون سازی و برون سازی استو فرد با گذر از خود میان بینی که راه را بر روابط متقابل بسته است، آزادانه به قبول انضباط تن در میدهد و به طور ارادی خود را تابع نظام هنجارهای اخلاقی متقابل می کند و با فرا خواندن دستورها و احکام اخلاقی به تقابل با استقلال اخلاقی و خود پیروی خویش تحقق می بخشد. در دیدگاه بالبی، کودکانی که مراقبت کننده را حساس، پاسخ ده و قابل دسترسی مییابند، به دلیل برخورداری از عواطف دیگران، خود را ارزشمند دانسته و این توقع را به مشارکت کنندگان اجتماعی دیگر گسترش میدهند.
مطالعات انجام شده
در این قسمت به معرفی طرح ها و پژوهش های انجام شده در رابطه با موضوع پژوهش حاضر می پردازیم:
پژوهش های داخلی
در زمینه نقش نوع ارتباط زوجین با احساس رضایت از زندگی زناشویی تحقیقات متعددی انجام گرفته است. از جمله شرفی (۱۳۸۲)، رابطه بین الگوهای ارتباطی زوجین و سلامت روان معلمان دوره ابتدایی در شهر تهران را مورد بررسی قرار داد. نتایج نشان داد زوجینی که الگوی ارتباط سازنده متقابل را در روابط خود به کار میبرند، از سلامت روان بالایی برخوردار و زوجینی که از الگوی ارتباطی اجتناب متقابل و توقع / کناره گیری استفاده میکنند از سلامت روان پایینی برخوردارند. همچنین خجسته مهر و همکاران ( ۱۳۸۷ ) در پژوهشی نشان دادند که آموزش مهارتهای ارتباطی باعث افزایش احساسات مثبت نسبت به همسر، بهبود الگوهای ارتباطی سازنده متقابل و کاهش الگوهای ارتباطی توقع / کناره گیری و الگوی اجتنابی متقابل می شود. در پژوهشی دیگر فاتحی زاده و احمدی ( ۱۳۸۴ ) به بررسی رابطه الگوهای ارتباطی ازدواج و میزان رضایتمندی زناشویی زوجین شاغل در دانشگاه اصفهان پرداخت و گزارش کردند بیشترین میزان همبستگی، بین رابطه سازنده متقابل و رضایتمندی زناشویی بود. الگوی ارتباطی توقع / کناره گیری تقریبا رابطه ای با رضایتمندی زناشویی نشان نداد و بالاخره، بین الگوی اجتنابی متقابل و رضایتمندی زناشویی رابطه منفی وجود داشت. از طرفی دیگر، نوابی نژاد و سیاوشی (۱۳۸۴)، در پژوهشی به بررسی رابطه الگوی ارتباطی زوجین و باورهای غیر منطقی دبیران پرداختند. نتایج نشان دادند که بین الگوی ارتباطی سازنده متقابل و باورهای غیر منطقی دبیران رابطه ی منفی معنا داری وجود دارد. اما همبستگی بین سایر الگوهای ارتباطی زوجین و باورهای غیر منطقی مثبت و معنا دار بود. تا اینجا تمام پژوهش ها به بررسی رابطه الگوهای ارتباطی زوجین با دیگر موارد موجود در روابط آن ها اختصاص داشت. در ادامه میخواهیم تأثیر الگوهای ارتباطی زوجین را روی فرزندانشان ببینیم. رستگاران (۱۳۷۲)، طی پژوهشی که پیرامون «بررسی تأثیر چگونگی روابط والدین بر سازگاری اجتماعی دانش آموزان پایه سوم راهنمایی دخترانه شهر همدان» انجام داد، به این نتیجه رسید که بین عوامل خانوادگی و سازگاری اجتماعی فرزندان در مدرسه رابطه معنا داری وجود دارد؛ یعنی چگونگی روابط والدین در سازگاری اجتماعی فرزندان آنان در مدرسه مؤثر است. دانش آموزانی که در مدرسه از سازگاری اجتماعی مطلوبی برخوردارند، دارای والدینی با روابط مبتنی بر تفاهم هستند، در حالی که دانش آموزان ناسازگار، دارای والدینی هستند که از روابط صحیح و بر اساس تفاهم بهره مند نیستند.
پژوهش های خارجی