“
توضیح این مطلب ضروری است که اصطلاح ملکیت درمنابع و متون اسلامی دارای معانی متعدد و مراتب مختلف به شرح زیر است :
الف) ملکیت حقیقی که مخصوص خداوند است وبرتمام هستی ملکیت تام و احاطه کامل دارد ، و درحقیقت سلطنت تامی است که اختیارمملوک حدوثاً وبقائاً دراختیار مالک است.
ب) واجدیتی که ازاحاطه شیئی بر شیء دیگر حاصل می شود ودراصطلاح فلسفی به آن ملک وجده گفته می شود ، ازاین دیدگاه ملک هیئتی است که ازاحاطه جسمی بر جسم دیگرحاصل می شود مانند احاطه پیراهن بربدن انسان.
ج) ملکیت اعتباری است که عقلا یا شارع برای شخص یا اشخاصی نسبت به چیزی اعتبار میکنند.[۱۸]
باتوضیحاتی که بیان شد باید گفت ملکیت ازدیدگاه فقهای اسلام ازماهیات واموراعتباری به شمار می رود و حقیقت آن ، چیزی جز اعتبارعقلا یاشارع نیست.بعبارت دیگر ، ملکیت یک رابطه اعتباری یاسلطه حقوقی است که عقلا به دلیل مصالح اجتماعی برای شخص یااشخاص نسبت به شیء اعتبارمی کنندوشارع هم به خاطرآن مصلحت اعتبارآنهاراامضا و تاییدمی کند.
بنابرین بایدگفت ملکیت درمعنای حقوقی خودامری اعتباری است و نیازی نیست که موضوع آن به صورت بالفعل درخارج موجودباشدولذامنعی ندارد که یکی از طرفین آن (مملوک یامالک)کلی باشد.[۱۹]
گفتارسوم : تفاوت مال وملک
همان طور که بیان شد ملک سلطنت اعتباری مالک بر مملوک است ومال نیز چیزی است که به علت منافع واقعی یااعتباری آن مورد رغبت عقلا واقع شده است.
ازدیدگاه فقهی وحقوقی مال مفهومی غیرازمفهوم عرفی خویش ندارد وبه هرچیزی که به علت نقش آن دررفع نیازهای ضروری انسان مورد رغبت قرارمی گیرد مال گفته می شود ودرمفهوم وسیع تر، هرآنچه که دارای ارزش اقتصادی بوده وقابل مبادله وتقویم به کالا وپول باشد مال محسوب می شود.
درباره ارکان اصلی مالیت یک چیزباید مطلوبیت شیء ، داشتن منفعت عقلایی وقابل مطالبه بودن را درنظر داشت وازهمین جهت است که برخی از فقها مالیت داشتن یک شیء را به معنای صحت مبادله آن با مال می دانند.[۲۰]
فلذا از دیدگاه عرف مالیت شیء به یکی از دو امر زیر وابسته است:
-
- به گونه ای باشدکه ذاتامطلوب انسان بوده ویکی ازنیازهای ضروری اورا برآورده کند مانند خوردنیها وپوشیدنیها
- چیزی باشد که بتوان یکی ازاموریادشده رابه واسطه آن به دست آورد مانند پول واسکناس[۲۱]
بنابرین مال چیزی است که به علت شرایط خاص خود ازنظر عقلا دارای ارزش واعتبارشده است اماملک احاطه وتسلطی است که کسی برچیزی دارد ، اعم ازاینکه بالفعل دارای ارزش باشد یا نباشد.[۲۲]
با توجه به آنچه که تاکنون گفته شد به خوبی مشخص است که ازلحاظ منطقی ، عموم و خصوص من وجه است ونقطه تقارن آن ها جایی است که یک شی ء مال محسوب میگردد وبه دیگری اختصاص دارد مانند اموالی همچون خانه ، اتومبیل و کتاب که درتملک اشخاص هستند.
گاهی نیزچیزی به علت اختصاصش به دیگری ملک محسوب می شود ، امابه علت نداشتن مالیت ، ازدیدعرف مال محسوب نمی شود همچون دانه گندمی که متعلق به شخصی خاص باشد.
در مقابل برخی ازاموال هستند که به علت عدم تعلق وعدم اختصاص به افراد و فقدان سلطه اشخاص ملک محسوب نمی شوند اگرچه مالیت دارندومال محسوب میگردند.[۲۳]
مالکیت مفهومی است که هرکس ازآن چیزی میداند
اماموقع طرح یک تعریف ، کسی جان سالم ازمعرکه در نمی برد
دکترجعفری لنگرودی[۲۴]
مبحث دوم : واژه شناسی و پیشینه تاریخی مالکیت
باید گفت واژه مالکیت که در واقع یک مصدرجعلی است اززبان عربی به زبان فارسی واردشده است و درفقه اسلامی ازواژه ملکیت به جای آن استفاده شده است.برای روشن شدن مفهوم فقهی وحقوقی واژه ملکیت ، به بررسی این واژه درکتب معتبرلغت[۲۵] خواهیم پرداخت:
واژه ملکیت از ریشه ملک (باب ضرب ، یضرب) است که اسم آن ملک(به کسرمیم وسکون لام وکاف) میباشد ، اسم فاعل آن مالک وجمع آن ملاک(به ضم میم وتشدید لام)است و مشتقات زیادی مانند مملوک ، مملکت ، ملکوت(که مرتبه بالاتر ملک است) ازاین ریشه گرفته شده است درجایی دیگرمالکیت ، مصدرجعلی از ریشه «مَلَکَ » به «تصاحب» و « داراشدن» معنی شده است.[۲۶]
با بررسی معانی بیان شده برای مصدر ملک ، این مهم مشخص می شودکه نکته مشترک آن ها قدرت و سلطه است[۲۷] واین قدرت و سلطه به دارنده آن توانایی تدبیر،تصرف،حکومت، تغییرومانندآنهارادرموضوع قدرتش خواهدداد به عنوان مثال ملک(به فتح میم وکسرلام) حق حکمرانی دارد و مالک درمعنای فقهی قدرت تصرف وبهره برداری ازمال رادارد ولذابایدگفت واژه ملکیت درلغت عبارت است از نوعی سلطه وقدرت.
درقرآن وکتب فقهی وحتی درزبان محاوره ایرانیان واعراب مالکیت در این معنای عام به کارمی رود ، مثلاگفته می شود مالک زبان ، مالک چشم وگوش و… البته ذکر این نکته ضروری است که حقیقت مالکیت فقهی وحقوقی ، سلطه وقدرت انحصاری شخص بر مال است.علاوه بر موارد یادشده بایدگفت مالکیت درفقه وحقوق ایران درمعنای وسیع تری هم به کارمی رود وآن عبارت از«اختیارقانونی شخص براشیاء یااموال یااشخاص دیگر»[۲۸] میباشد.
فرهنگ های معتبرفارسی نیز درتعریف مالکیت گفته اند : «حقی است که انسان نسبت به شیء دارد و میتواند هر گونه تصرفی درآن بکند جز آنچه که مورداستثنای قانون است.»[۲۹] دکترجعفری لنگرودی نیز کلمه «دارش» را به عنوان معادل فارسی این کلمه پیشنهاد کردهاست.[۳۰]
با توجه به آنچه که بیان شد وبه لحاظ اینکه تعریف کامل ، تعریفی است که جامع افراد ومانع اغیارباشد وتمام خصوصیات ممتازه وغیرآن رادربرگیرد ونظربه آنکه معمولا بهترین تعریف ، تعریفی است که ازذکرحد ورسم ماهیت به عمل میآید لذا بنظر می رسد درتعریف مالکیت باید گفت : «مالکیت ، رابطه ای است اعتباری بین شخص ومال ، اعم ازعین یا منفعت یاحق ، که مقتضای این رابطه ، حق مطلق ، انحصاری ودائمی شخص در همه گونه تصرف وانتفاع ازمال است ، به جز آنچه طبق قانون مستثنا شده باشد.»[۳۱]
بااین توضیحات ؛ باید گفت که حس تملک یکی ازمهمترین غرایزآدمیان است ، یعنی همانطورکه علاقه به داشتن یک زبان ویک خانواده مخصوص فطرت بشر است ، عشق به تملک نیزفطری است.
انسان دوست داردآنچه راکه برای رفع احتیاجات اولازم است مالک شود، چراکه آن زمان که مالک نیست به دیگران محتاج است وتازمانی که به دیگران محتاج باشد نمی تواندآزادباشد فلذا بایدگفت که قدرت تصرف ونیازمندی آدمی وسودبخشی موجودات است که مالکیت راپدیدآورده است ، زیراشخص ازاین نظرخودرامالک چیزی می داند که آن شیء یکی ازاحتیاجات اورامرتفع نماید وبه عبارت دیگرمال باشدیعنی ارزش مبادله داشته باشد.
“