با بروز طلاق فرزند دچار نوعی تنش ناشی از اتخاب یکی از والدین و زندگی با اوست و همچنین دچار مشکلاتی در زمینه انطباق با زندگی جدید خود میگردد. چرا که والدین بعد از طلاق زندگی مجزایی را شروع میکنند و هر کدام ممکن است مجددا ازدواج کنند و فرزند در این میان در انطباق با زندگی جدید با مادر ناتنی دچارمشکل است زیرا آن ها نمی توانند جای پدر و مادر اصلی وی را بگیرند و خلاهای او را پر کنند پس این شرایط جدید که در اثر طلاق ایجاد شده میتواند زمینه درگیری او را در خانه فراهم کند. [۴۳]
تئوری فرزندان طلاق که توسط والرستین و جون کلی مطرح گشته ، بیانگر وجود رابطه بین جدایی و گرایش فرزندان به بزهکاری است ، زیرا فرزندان پس از جدایی و گرایش فرزندان به بزهکاری است، زیرا فرزندان پس از جدایی والدین دچار اضطراب عاطفی شده و از آن رنج میبرند ، از خانه فرار میکنند و به انحراف کشیده میشوند .[۴۴] تحقیقاتی که توسط کاردک و برگ انجام شد بیانگر این است که واکنش های اولیه نوجوانانی که با پدیده طلاق روبرو بوده اند شامل خشم ، ترس و افسردگی است. [۴۵]
تایبر نیز معتقد است نوجوانی که طلاق والدین را تجربه میکنند دچار خلا و کمبود عمیق درون هستند که ممکن است با دریافت محبت کمتر از دیگری (یکی از پدر یا مادر) وافزایش مسئولیتها دچار نوعی افسردگی شوند ، احساس عدم کفایت نموده ، عزت نفس خود را از دست بدهندو به رفتارهای غیر عادی دست بزنند تا بتوانند از این احساس فرار نمایند.
به طور مثال وقت خود را بیش از اندازه برای تماشای فیلم ، گوش دادن به موسیقی ، اینترنت بگذارند. [۴۶]
آسیب های ناشی از طلاق اختصاص به سن خاصی ندارد منتهی واکنش فرزندان در سنین پایین به طلاق شدید تر است .[۴۷]
ب: غیبت والدین
عامل دیگری که از هم گسیختگی خانواده را فراهم نموده و منجر به نوعی عدم تعادل در خانواده می شود ، عدم حضور والدین به دلابلی همچون فوت ، اشتغال و غیره است . باید دانست وجود والدین در خانه ، به خصوص مادر نقش بسزایی در رشد عاطفی- روانی فرزندان دارد. بنابرین عدم حضور هر یک از والدین به دلایل مختلف باعث مشکلات تربیتی و اختلالات عاطفی در فرزندان گشته و بسترهای مناسبی را برای گرایش آنان به رفتارهای نابهنجار و جرم فراهم میکند . پارسونز جامعه شناس معروف معتقد است برای رسیدن به حداکثر کارکرد خانواده ، همچنین حفظ بقا و همبستگی در خانواده ، تحقق دو شرط ضروری است اول اینکه دو قطب مخالف رهبری و زیر دستان وجود داشته باشد و دوم اینکه تقسیم نقش بر اساس جنس ریال نقش های ابزاری (مردانه) و نقش هایی جنبه گرایانه (زنانه) دارند وجود داشته باشد. بر این اساس عدم حضور پدر خانواده ، ساختار خانواده را تغییر میدهد و منجر به ناهماهنگی در کارکرد خانواده میگردد زیرا در این صورت مادر علاوه بر ایفای نقش خود مجبور به انجام وظایف پدر نیز میباشد. بنابرین وی معتقد است فوت هریک از والدین موجب نقصان در کارکرد خانواده گشته و اشتغال مادر سبب تداخل نقش ها می شود و مادر حالت بیانگر خود را از دست داده و تبدیل به رقیب شغلی شوهر میگردد. همین رقابت نیز زمینه درگیری والدین و از هم گسیختگی خانواده را ایجاد می کند که تاثیرات آن بیش از هر چیز دامن گیر فرزندان به ویژه دختران خواهد بود . [۴۸]
گاهی دیده می شود در بسیاری از خانواده ها پدر به دلیل شغل خاص خود مجبور میگردد مدت زیادی از خانواده دور بماند یا مادر علاوه بر ایفای نقش خود در خانه به اشتغال می پردازد یا والدین به دنبال خوش گذرانی بیشتر وقت خود را در بیرون منزل به سر ببرند ، در چنین صورتی دختران احساس تنهایی و بی پناهی می نمایند و از آنجا که کنترل و نظارت بر رفتار و اعمال دختران کاهش مییابد، زمینه برای پیوستن آن ها به خرده فرهنگ های بزهکاری افزایش مییابد. در ارتباط با اشتغال مادرانی که مادر باید گفت ، در صورتی که مادر شاغل نباشد بهتر میتواند آسایش و امنیت را برای فرزندان فراهم نماید و الگوی تربیتی صحیحی برای آنان باشد. چرا که در اثر اشتغال مادر با حالتی خسته به خانه بر میگردد و نمی تواند به نیازهای عاطفی و شخصیتی فرزند خود پاسخ دهد و با او ارتباطی صحیح و عاطفی بر قرار نماید.
مرحوم دکتر کی نیا معتقد است : مادر باید فقط مادر بماند تا جامعه بهشت را در زیر پای وی احساس کند، مادر باید تمام وقت، مادر بماند. مادران نیمه وقت، آینده فرزندان خود را فدای در آمد ناچیز خدمات عمومی می نمایند. هیچ درآمدی آینده سعادت بخش فرزندانمان را به جای محبت مستمر و مراقبت مادر تامین نمی کند. به همین لحاظ در جرم شناسی حضور مادر در کانون خانوادگی ابتدائی ترین ضرورت به نظر میرسد. [۴۹]
جان بالبی در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که دانش آموزانی که بر اثر فوت مادر از مهر مادر محروم هستند دچار اضطراب بوده و به شدت نیازمند محبت میباشند و حس شدید انتقام جویی دارند که به تدریج منجر به رفتار نابهنجار و جرم میگردد.[۵۰] همچنین در تحقیقاتی که بر روی ۹۹ کودک انجام داد دریافت ۲۰ درصد در اثر فوت مادر دچار افسردگی شدید و ۲۷ درصد به افسردگی خفیف دچار شدند. [۵۱]
گفتار دوم: وضعیت اقتصادی نامطلوب خانواده