در طول نوجوانی هویت به طور ناگهانی ظهور پیدا نمیکند، بلکه مراحل اولیه رشد را در بر میگیرد و حتی پس از نوجوانی نیز تداوم مییابد (کروگر، ۱۹۹۶). اگرچه هویت همیشه در حال تغییر است، اما میزان این تغییر پس از نوجوانی به طور فزایندهای آهستهتر خواهد بود. شکلگیری هویت به خصوص پس از سنتز اولیه نوجوانی فرایندی است که حاکی از پیوستگی خود در میان تغییرات ـ حتی شدید ـ است.
از سویی دیگر فرایند شکل گیری هویت در مرکزیت سوال اخلاقی برای معنا قرار دارد زیرا هویت به وسیله تعهدات و مشخصه هایی تعریف می شود که چارچوبی برای فرد فراهم می آورد تا آنچه خوب است را از موردی به مورد دیگر تعیین کند. ( تیلور[۶۱]، ۱۹۸۹) لذا هویت می تواند به عنوان سیستم ساختاریافته از متافیزیک، اخلاقیات و ایدئولوژی تعریف شود (گریک[۶۲] ۱۹۹۱، واتسن [۶۳]و همکاران، ۱۹۹۸) به همین دلیل است که اریکسون (۱۹۵۸) ضمن معرفی بحران هویت بر اهمیت اکتساب باورهای مذهبی و سیاسی در طی نوجوانی تاکید می کند. زیرا این باورها به فرد کمک می کند که یک چشم انداز خاص را رشد دهد( اریکسون ۱۹۵۸) لذا باید گفت که فرایند رشد جهت گیری مذهبی مشابه با رشد احساس هویت است (شرمن[۶۴]، ۲۰۰۰)
شکل گیری هویت تحت تاثیر عوامل بین فردی است که شامل ظرفیت های ذاتی خود فرد و اکتساب ویژگی های شخصیتی است. بنابراین همان قدر که شخص با افرادی که مورد احترام او هستند و به نصیحت های آنها گوش می دهد همانندسازی می کند و همچنین همان قدر که فرد از عوامل فرهنگی که شامل ارزشهای اجتماعی گسترده بوده و فرد در زمان رشد در معرض آنها قرار دارد پیروی می کند شکل گیری هویت او موفقیت آمیز خواهد بود (آدامز[۶۵] و همکاران، ۲۰۰۰)
دستیابی موفقیت آمیز به هویت موجب اولین تکلیف بزرگسالی یعنی رشد احساس صمیمیت حقیقی می شود. ناکامی در دستیابی به هویت به عدم صمیمیت یا فاصله گذاری منجر می شود. فاصله گذاری به آمادگی برای فاصله گرفتن از مردم و موقعیت هایی که ممکن است به طور مناسبی هویت فرد را نقض کند. اطلاق می شود. بنابراین حل موفقیت آمیز مباحث هویت نه تنها برای سلامت فرد مهم است بلکه برای روابط مهم آنها نیز اهمیت دارد. طبق نظر اریکسون صمیمت اصل و واقعی تنها بعد از شکل گیری هویت ایجاد می شود. ایجاد مفهومی از خود، شرط لازم و قدم اول برای صمیمیت است که به صورت توانایی داشتن روابط دو جانبه بادیگر افراد تعریف می شود. دوجانبه بودن به این مفهوم است که هر دو شخص باید همزمان نیازها، افکار و احساسات دیگری را آن چنان که به نیازها افکار و احساسات خود توجه دارند مورد توجه قرار دهند و این یک نکته ی کلیدی است تکامل مطالعه ی رشد هویت از اولین نوشته های فروید تا تفسیرهای نظری و نتیجه گیری های اریکسون عملیاتی کردن تجربی مارسیا و در نهایت شش نظریه ی جایگزین (منظور برزونسکی ، گروتوانت[۶۶]، واترمن، کورتینس[۶۷] ،آدامز و کوته[۶۸]) که از ۱۹۸۷ به بعد معرفی شده قابل ردیابی است (شوارتز[۶۹]، ۲۰۰۱)
براساس نظریه اریکسون (۱۹۶۸) هنگامی که شکل گیری هویت به خوبی پیش برود صمیمیت شکل می گیرد. در این حالت فرد توانایی ایجاد روابط صمیمی و پایدار را که بر وابستگی آزاد تعهد عمیق اعتماد محبت و حمایت استوار است به دست می آورد. اریکسون تاکید می کند که صمیمیت جنسی، تنها بخشی از مفهومی است که او در نظر دارد. در واقع صمیمت جنسی، اغلب پسایند ظرفیت طرح ریزی یک صمیمیت حقیقی و دو طرفه روانی اجتماعی با فرد دیگر است.
در طول چهار دهه گذشته تحقیقات پیرامون هویت نوجوان براساس پارادیم پایگاه هویت مارسیا مفهوم سازی شد لیکن اخیرا بعضی محققان به فرایندهای شکل گیری هویت توجه کرده اند و بر جهت گیری پردازش شناختی- اجتماعی یا سبک هایی که نوجوانان با پایگاه های هویتی مختلف به کار می گیرند تمرکز می کنند سبک پردازش هویت عبارت است از اینکه افراد چگونه اطلاعات مربوط به خود را پردازش می کنند چگونه درباره اطلاعات مربوط به خود و موضوعات هویتی بحث و گفتگو می کنند و تصمیم می گیرند(برزونسکی، ۱۹۸۹)
رانانسب و فونیکس[۷۰] (۱۹۹۷ نقل در بزونسکی ۲۰۰۵) با رویکردی پسامدرن نسبت به هویت آن را غیرمتمرکز ، پویا، متعدد، وابسته به بافت، نسبی سیال و چندبخشی می دانند. مفهوم هویت های چندگانه با در نظرگرفتن مولفه های یک هویت واحد تفاوت می کند. هویت ساختار مفهومی سطح بالایی است که کوشش می کند مولفه های جدای از هم را به صورتی پرمعنا و قابل درک وحدت بخشد و سازمان بدهد. ساختار هویت خصوصا مفروضه های ضمنی، معیارها و تعهدات ارزشی که «هسته سخت» آن را ایجاد می کنند احساسی از یگانگی و تداوم خود را برای افراد فراهم می آورند. و به عنوان یک «دیدگاه شخصی» در دنیای پسا مدرن عمل می کنند(همان منبع).
برزونسکی (۱۹۹۰) نقش فرض های معرفت شناسی شخص در فرایند شکل گیری هویت را بررسی کرده و نتیجه گرفت که افراد از فرایندهای شناختی – اجتماعی مختلفی برای حل مسائل شخصی تصمیم گیری ها و پردازش اطلاعات مرتبط با خود و در نهایت شکل گیری هویت خود استفاده می کنند. او معتقد است که افراد هویت خود را براساس سه جهت گیری پردازش شناختی مختلف بنیان می نهند که آنها را سبک های پردازش هویت نامید(شامل سبک اطلاعاتی، سبک هنجاری، و سبک سردرگم – اجتنابی)
۲-۲-۲-۱- عوامل موثر بر شکلگیری هویت
رشد هویت نوجوانی تحت عوامل مختلفی است که چند مورد مهمتر را میتوان به شرح زیر نام برد:
-
- رشد شناختی
-
- عوامل مربوط به والدین و چگونگی ارتباط آنها با فرزند
-
- عوامل مربوط به مدرسه و تحصیلات تکمیلی
-
- عوامل اجتماعی ـ فرهنگی، شاید بتوان گفت بیشتر از سایر موارد در رشد هویت موثر است.
-
- ترتیب تولد و فاصله سنی فرزندان در خانواده
-
- رفتار نوجوان و تاثیر آن بر واکنش اطرافیان
-
- گفتگو در جریان تعارضات، که باعث کسب اطلاعات بیشتر نوجوان و رشد تفکر انتزاعی و معرفی خود به عنوان یک فرد متفاوت به بزرگسالان میشود.
-
- خیالپردازی نوجوان، منبع دیگری برای ایفای نقشها و رفتارهای آنان است(کریمی، ۱۳۷۸).
۲-۲-۳- نظریههای مربوط به هویت
دیدگاه های متعددی در باب هویت تدوین شده است که به مهمترین آنها اشاره می گردد.
۲-۲-۳-۱- نظریه اریکسون
در چند دهه ی گذشته حجم وسیعی از تحقیقات روان شناسی اجتماعی و روان شناسی شخصیت به بررسی هویت تمرکز کرده است. اریکسون (۱۹۶۳) نخستین فردی است که هویت را به عنوان دستاورد مهم شخصیت نوجوانی معرفی کرد و مهم ترین نظریه درباره ی هویت را توصیف کرد. (برک[۷۱]، ۱۳۸۱) بعد از ارائه این نظریه بنیادین محققان فراوانی هویت را بررسی کرده اند مطرح شدن نظریه های جدید دستاورد این تلاش گسترده ی علمی بود.
شاید هیچ نظریهپرداز دیگری بیش از اریکسون بر ادارک ما از رشد شخصیت نوجوان اثر نگذاشته باشد. اریکسون در کتاب «هویت، جوان و بحران» که در سال ۱۹۶۸ منتشر شد، یک چارچوب نظری در زمینه شکلگیری هویت و سنجش آن ارائه میکند (آدامز، ۱۹۹۹، ص ۲). در نظریه اریکسون هویت من احساسی است که هشیارانه تجربه میشود. احساسی که از تبادل فرد با واقعیت اجتماعی خویش ناشی میشود و در حال تغییر و تبدیل در پاسخ به تغییرات، در محیط اجتماعی است(اریکسون، ۱۹۶۳).
در این دوره نسبتا طولانی است که نوجوان خود را متعلق به سرزمینهای بینام و نشان میداند. گاه حالت کودکان را و گاه حالت بزرگسالان را به خود میگیرد. در همین زمان است که او خود و زندگی و وظایف مختلف را تجربه میکند. در جریان همین تجربههاست که او خود را با قهرمانان مختلفی مانند میکند. این همانندسازیها دیگر جنبه سمبلیک ندارد، بلکه عملا نقشهای مختلف را به تجربه شخصی درمیآورد. بیشتر این نقشها حالت افراطی دارد. در اجرای همین نقشهای مختلف، نوجوان به تدریج هویت فعلی خود را با گذشتههایش پیوند میزند(سیف و همکاران، ۱۳۷۵).
در جریان تشکیل هویت به ویژه در آغاز آن، نوجوان به نفی ارزشهای والدین نیز میپردازد. اگر والدین صبر و تحمل خود را از کف بدهند و او را زیر فشار شدید نظرها و اعتقادات خود بگذارند، ممکن است مشکلات بیشتری بروز کند. این اختلاف بین نوجوانان و والدین را برخی از نویسندگان به تعارض نسلها نیز تعبیر کردهاند اما واقعیت این است که چنین دشمنی موهومی بین نسلها وجود ندارد و این تعارضها در صورتی که واکنش عاقلانه و صبورانه در مقابل آنها نشان داده شود به سود نوجوان و شکلگیری درست هویت است (کروگر[۷۲]، ۱۳۷۸).
به طوری که فرد میتواند هم یک ارتباط متقابل با جامعهاش برقرار کند و هم احساس تداوم و وحدت درونی را در خود حفظ کند. منابع هویت در این دیدگاه میتواند همانند سازیهای گذشته، تجارب و صلاحیت های شخصی کنونی، انتظارات محیطی و آرزوهای آینده فرد باشد (مارسیا، ۱۹۶۶، بیشاب[۷۳] و همکاران، ۱۹۹۷).
هویت در نظر اریکسون، مفهومی اساسی در عین حال گسترده است این گستردگی برای تحقیقات تجربی مشکل آفرین است چرا که برای انجام تحقیقات تجربی در مورد هویت بایستی بتوان آن را مورد آزمون قرار داد و برای قابل آزمون کردن یک مفهوم باید آن را تعریف عملیاتی کرد در پاسخ به این ضرورت مارسیا مبحثی تحت عنوان پایگاه هویت ایجاد کرد که رویکردی به نظر اریکسون برای عملیاتی کردن مفهوم هویت و آزمون کردن آن است. (مارسیا، ۱۹۸۷).
نظریات مربوط به هویت به طور عام ریشه در حوزه روانتحلیلگری و ریشه در محدودهای از روانتحلیلگری نوین که به نام روانشناسی من[۷۴] معروف شده است، دارند. به طور دقیقتر نظریهپردازان هویت را میتوان مربوط به گروهی گسترده از نظریهپردازان روانشناسی من دانست که وجه اشتراکشان تاکید بر چگونگی تاثیر جنبههایی از محیط اجتماعی و فرهنگی بر من و بر رشد و عملکرد آن است. چهره برجسته این گروه اریکسون است. در این مقاله خلاصهای از نظریه اریکسون که با رشد هویت مرتبط است ارائه خواهد شد(کریمی، ۱۳۷۸).
اریکسون (۱۹۶۸؛ نقل از مونتوگومری[۷۵]، ۲۰۰۵) یک چارچوب اولیه و موثر برای بررسی این دو حیطه روانی – اجتماعی فراهم می کند وی احساس داشتن هویت را این گونه مفهوم سازی کرده است: سازماندهی پویا و خودساخته از سائقها، توانایی ها ، باورها و تاریخ شخصی به صورت یک “خود” منسجم و مستقل که هدایت کننده مسیر در حال رشد زندگی فرد است. اریکسون صمیمیت را نیز این گونه مفهوم سازی می کند: تمایل برای شرکت در یک رابطه حمایت کننده و مهرآمیز، بدون از دست دادن “خود” در آن رابطه بنابراین رشد و گسترش خود به صورت یکی از ابعاد اصلی رشد صمیمیت بین فردی سالم محسوب می شود. اریکسون در ارائه ی فرضیه ی خود درباره صمیمیت و هویت به عنوان فرایندهای مستقل اما مرتبط به هم که تحت تاثیر تجربیات جنسی قرار می گیرند. چارچوبی ن ظری را فراهم می کند که نتیجه آن تحقیقات رشدی متفاوت است (آدامز و آرچر، ۱۹۹۴، مارسیا، واترمن، ماتسون[۷۶]، آرچر و اورلوفسکی[۷۷]، ۱۹۹۳، راسکین[۷۸] و واترمن، ۱۹۹۴, نقل از مونتگومری، ۲۰۰۵؛ کروگر، ۱۹۹۷)
به عقیده ی اریکسون نوجوانی دوران هویت یابی است و هویت عبارت است از “یک احساس نسبتا پایدار از یگانگی خود”. اریکسون مراحل زندگی هر فرد را از ابتدای تولد تا پایان عمر به هشت مرحله روانی- اجتماعی تقسیم می کند که مرحله پنجم شامل دوران نوجوانی یعنی ۱۹-۱۲ سالگی است که هویت فرد شکل می گیرد و اریکسون آن را “وحدت هویت” در برابر “بحران هویت” نامگذاری کرده است(همان منبع).
طبق نظریه اریکسون(۱۹۶۸) هویت نشانه سلامت روانی است و هویت در مقابل سردرگمی هویت نشانه یک شخصیت سالم در فرد است.
براساس نظریه اریکسون (۱۹۶۸) هویت احساسی عینی از تمامیت درونی را فراهم می آورد و به عنوان بافت تفسیرگری عمل می کند که در آن به پرسش هایی درباره “مقصود” و “معنی ” زندگی پاسخ داده می شود. در صورتی که نوجوان با اطمینان ازخود درک کند که از دیگران متمایز و جداست درحد معقولی دارای ثبات رای و یکپارچگی است. در طول زمان تداوم دارد و خود راشبیه به آن تصوری بداند که دیگران از او دارند به احساس هویت کاملی از خود دست می یابد.
۲-۲-۳-۲- دیدگاه مارسیا
مارسیا (۱۹۶۶) چهار الگوی وضعیتی را با بهره گرفتن از متغیرهای زیر بنایی خود اکتشافی مطرح می کند و با در نظر گرفتن حضور یا عدم حضور این دو بعد وضعیت های هویت را از یکدیگر متمایز می نماید. این چهار وضعیت عبارتند از: وضعیت هویت اکتساب شده. وضعیت هویت دیررس، وضعیت هویت زودرس و وضعیت هویت سردرگم(نقل از برزونسکی و کوک[۷۹]، ۲۰۰۵؛ رایس[۸۰]، ۲۰۰۱) الگوی وضعیت های هویت مارسیا از طرف روانشناسان مورد نقد و بررسی قرار گرفت زیرا او هویت را در شرایط پایدار ماندن نتایج جستجو و ویژگی های ثابت و ایستا توصیف می کند و الگوی وضعیتی او مبتنی بر نتایج ثابت شکل گیری هویت است(کاته و لوین[۸۱]، ۱۹۸۸؛ ون هوف[۸۲]، ۱۹۹۹، به نقل از دوریس[۸۳]، ۲۰۰۴ و سوانز[۸۴] و دوریس ۲۰۰۳). این در حالی است که مطالعات اخیر نشانگر عدم پایداری کامل هویت است و موارد بسیاری دیده شده که افراد حتی سالها پس از شکل گیری هویت و تحت تاثیر فشارهای روانی (مانند بحران های شغلی، تحصیلی و خانوادگی مانند ازدواج یا تولد فرزند و …) مجددا دچار بحران هویت می گردند(برک، ۲۰۰۷)
مارسیا (۱۹۶۶) بیان کرد که بین هویت و سلامت روانی ارتباط وجود دارد. عده ای هویت را دارای سه کارکرد اساسی می دانند:افزایش توان گزینشی ایجاد امکان ارتباط با دیگران نیرو بخشی و انعطاف پذیری انسان.
پژوهش مارسیا(۱۹۶۶) نشان داد که ۲۴% (۲۱ نفر از ۸۶ نفر) از آزمودنی ها در وضعیت هویت نامتمایز و ۲۱% از آنها در وضعیت اکتساب بودند. پژوهش دیگر مارسیا (۱۹۶۷) حاکی از آن بود که ۱۹% (۱۴ نفر از ۷۲ نفر) در وضعیت هویت نامتمایز و ۲۱% در وضعیت اکتساب ودند. یافته های اسلوگوسکی ، مارسیا و کوپمن (۱۹۸۴ به نقل از شهر آرا ۱۳۸۴) نشان می دهد که ۳۵% (۳۵ نفر از ۹۹ نفر) از آزمودنی ها در مرحله ی نامتمایز و ۱۹% در مرحله ی اکتساب بوده و در این راستا مطالعه ی برزونسکی (به نقل از برزونسکی و کوک ۲۰۰۵) نشان می دهد که ۲۲% (۲۶ نفر از ۱۱۸ نفر) ا ز افراد در وضعیت نامتمایز و ۲۶% در وضعیت اکتساب و همچنین برزونسکی و همکاران (۱۹۹۹)نشان دادند که ۲۲% (۳۷ نفر از ۱۷۲ نفر) در وضعیت نامتمایز و ۳۲%در وضعیت اکتساب قرار دارند. آدامز( به نقل از برزونسکی ۲۰۰۴) در یک بررسی طولی نشان داد که در سال اول دانشگاه ۳۷% در سال دوم ۴۰%و در سال سوم ۳۱% از آزمودنی های وی در وضعیت نامتمایز بودند(برای افراد در وضعیت اکتساب این اعداد به ترتیب ۱۶% ، ۱۷% و ۱۶% بود) یافته های این بررسی گویای آن است که با افزایش سن تفاوت زیادی در درصد فراوانی قرار گرفتن نوجوانان در وضعیت های هویتی مختلف دیده نشده است.
با توجه به این دو روند اساسی مارسیا چهار پایگاه اساسی هویت را معرفی کرد: دستیابی، تعلیق، ممانعت و پراکندگی. پایگاه دستیابی به هویت، پایگاه فردی است که بحران هویتی را پشت سر گذارده و به هویت مشخص متعهد شده است. تعلیق، پایگاه فردی است که در حال گذراندن بحران هویت است و تعهد مشخصی ندارد. ممانعت، پایگاه فردی است که بدون گذراندن بحران هویت تعهدهایی را بر مبنای تقلید و همانندسازی ایجاد کرده است پراکندگی، پایگاه فردی است که نه دارای تعهد مشخص و نه در حال تجربه بحران هویت میباشد و اگر هم در گذشته بحران هویتی را تجربه کرده است در پی آن به تعهد نرسیده است (مارسیا ۱۹۸۷، ص۱۶۱).
۲-۲-۳-۳- دیدگاه بروزنسکی
در طول چهار دهه گذشته تحقیقات پیرامون هویت نوجوان، براساس پارادیم پایگاه هویت مارسیا مفهوم سازی شد لیکن اخیرا بعضی محققان به فرایندهای شکل گیری هویت توجه کرده اند و بر جهت گیری پردازش شناختی- اجتماعی یا سبک هایی که نوجوانان با پایگاه های هویتی مختلف به کار می گیرند تمرکز می کنند. سبک پردازش هویت عبارت است از اینکه افراد چگونه اطلاعات مربوط به خود را پردازش می کنند چگونه درباره اطلاعات مربوط به خود و موضوعات هویتی بحث و گفتگو می کنند و تصمیم می گیرند (برزونسکی، ۱۹۸۹)
در نظر بروزنسکی (۹۸۸) ارتباط بسیار نزدیکی بین وضعیت هویتی هر فرد و اینکه شخص درباره ی رفتار چگونه فکر می کند وجود دارد. یافته های مطالعات جدیدتر به موازات یافته های برزونسکی بوده و آنها را تایید می کند به این ترتیب که دست یابی به وضعیت هویتی، همبستگی مثبت با جهت گیری اطلاعاتی و تعهد دارد (استریمیتر[۸۵]، ۱۹۹۳)
برزونسکی (۲۰۰۳) با انجام مطالعه ای در این زمینه به این نتیجه دست یافت که وضعیت هویت اکتساب شده و دیررسی هویت از سبک اطلاعاتی وضعیت هویت زود هنگام از سبک هنجاری و وضعیت سردرگم از سبک سردرگم/ اجتنابی استفاده می کنند. (برزونسکی، ۲۰۰۳ و ۲۰۰۵) از نظر برزونسکی و کوک (۲۰۰۵) هویت یک تصور و بازنمایی ذهنی از خود است و افراد برحسب استفاده از فرایندهای شناختی و اجتماعی و نظریه های خودساخته برای حل مسایل شخصی و تصمیم گیری ها در استفاده از سبک ها با یکدیگر تفاوت دارند. این سبک ها راه های پردازش اطلاعات و مقابله با مشکلات ناشی از بحران هویت است (دوریس و سوانسون و بیزر، ۲۰۰۴، برمن و شوارتز، ۲۰۰۱).
۲-۲-۳-۳-۱- سبک هویت هنجاری
در سبک هویت هنجاری فرد ارزش های مراجع قدرت و والدین را می پذیرد. افراد دارای این سبک، انعطاف ناپذیرند و هدفهای کاری و آموزشی مشخصی دارند که از بیرون کنترل می شود.