- شاخصه های اخلاق پولسی
- اخلاق پولسی اخلاقی است که بر محور فضایل شکل میگیرد. به این بیان که از نگاه او این رفتار نیست که فضایل را در انسان پدید می آورد بلکه این فضایل اند که رفتار اخلاقی را به دنبال دارند. به همین دلیل او ایمان را به عنوان معیار رفتار اخلاقی معرفی می کند و می گوید هر عملی بدون ایمان غیر اخلاقی است. از نگاه پولس شخص با ایمان چون جسم خود را به همراه مسیح بر صلیب میخکوب کرده است و یک زندگانی روحانی را برگزیده است، از خواهش ها جسمانی و رفتار های غیر اخلاقی کنده شده و به ثمره های زندگی روحانی می رسد: «و آنانی که از آن مسیح می باشند جسم را با هوس ها و شهواتش مصلوب ساخته اند» (غلاطیان۵: ۲۴). و چون چنین کرده اند در یک اطاعت روحانی بر اساس محبت، خوشی، سلامتی، حلم، مهربانی و نیکویی، ایمان، تواضع و پرهیزکاری رفتار خواهند کرد. بی آن که امری باشد و یا دستوری ایجابی آنان را به این سمت کشانده باشد: «اما می گویم به روح رفتار کنید پس شهوات جسم را به جا نخواهید آورد. » (غلاطیان۵: ۱۶).
از نگاه پولس فهم اخلاقی مسیحیان با الحاق آنان به مسیح در زندگی روحانی اش کامل می گردد (غلاطیان۲: ۲۰ و رومیان۶: ۱-۱۱ و دوم قرنتیان۵: ۱۴). هویت اخلاقی از این نظر اهمیت دارد که آنان می توانند بفهمند چه هستند و چه باید انجام بدهند.
- اخلاق پولس به دلیل مبتنی بودن بر فضیلت، بر خلاف اخلاق عیسی و اناجیل و بر خلاف اخلاقی که در عهد عتیق از آن سخن رفته است، اخلاقی مبتنی بر داوری نهایی نیست. آنچه در پایان تاریخ و به هنگام برقراری ملکوت الهی توسط عیسی معیار بهره مندی از مواهب آن روز است، ایمان به عیسی است. هر کس ایمان داشته باشد و در عیسی زیست کند در روز برقراری ملکوت به همراه عیسی باز خواهد گشت و در این ملکوت سهیم خواهد بود.
- اخلاق پولسی بر مبنای سه فضیلت ایمان، عشق و امید استوار است. همه فضایل اخلاقی از دل این سه فضیلت بیرون می آیند (اول قرنتیان۱۳: ۱۳). مراد از ایمان، ایمان به عیسی است در سطحی فراتر از یک ایمان تاریخی. ایمانی سبب اتحاد با عیسی شده و اعتماد آفرین است. عشق نیز دوست داشتن خویشتن و دیگران است. دیگرانی که با خود در این موقعیت شریک اند که با هم در عیسی زیست می کنند.
- بنیادی ترین اصل اخلاقی پولس «آزادی» است (دوم قرنتیان ۳: ۱۷، غلاطیان ۵: ۱۷). مراد او از آزادی رهایی از مرگ و حیات جسمانی است (غلاطیان ۵: ۲-۴). این بیان از پولس بر پیش فرض های زیادی استوار است (ر.ک: صادقنیا، ۱۳۸۴). او معتقد است انسانی که در زندگی جسمانی اسیر است و از رفتار بر اساس زندگی روحانی و اخلاق محروم است، با آمدن عیسی و بر صلیب شدنش از این زندگی جسمانی رهایی یافته و به زیستی روحانی دست خواهد یافت، زیستی که در آن احتمال خطا منتفی است(James, 2006, p128).
- غایت اخلاق پولسی در دو ساحت فردی و اجتماعی است. غایت فردی اخلاق او زندگی ابدی و حیات در مسیح است و غایت اجتماعی این اخلاق برقراری ملکوت الهی است.
- اخلاق در رساله یعقوب
رساله یعقوب بر اساس سنت مسیحی به یعقوب برادر عیسی و رئیس کلیسای اورشلیم و نیز مدیر شورای آن جلسه تاریخی و سرنوشت سازی منسوب است که در سال ۴۶ میلادی رأی سرنوشت سازی عمومیت پیام عیسی را صادر کرد. در این رساله قراینی وجود دارد که به روشنی تمایلات یعقوب را به یهودیت آشکار می کند. او در این نامه از کنیسه به عنوان محل جلسات یاد می کند و نه کلیسا (یعقوب۲: ۲) و از عهد عتیق مثالهای زیادی ارائه می دهد و در آغاز این نوشته به دوازده سبط بنی اسرائیل که پراکنده هستند سلام می رساند.
رویکرد اخلاقی یعقوب از نظر سبک و محتوا به رویکرد اخلاقی عیسی، به ویژه موعظهی سر کوه، شباهت بسیاری دارد. بیان حقایق از طریق مَثَلها و لطایف، بیان دوستانه و منطبق با زندگی روزمرهی مردم، سخنان صریح و مستقیم، و نیز موضوعات مورد علاقه بخشی از شباهت این دو رویکرد هستند. در این رساله از پرداختن به مباحث مسیح شناسی (Christology) که محور اساسی اخلاق پولسی است خبری نیست و در مقابل بر اصول اخلاقی تأکید روشنی شده است. تمام این موارد نشان می دهد که این رساله در فضایی تدوین شده است که مسیحیت تحت نفوذ تعالیم یهودیت قرار داشته و هنوز به عنوان یک دین مستقل تبدیل نشده بود.
یعقوب در محیطی پرورش یافت که با پیام عیسی و زمینه تربیتی وی کاملاً آشنا بود و به همین دلیل در تفسیر سخن عیسی نسبت به سایر رسولان دارای مزیت است. در سنت مسیحی یعقوب به وفاداری و نیز احترام کامل به شریعت موسی شهرت دارد (غلاطیان۲: ۱۲). و اگر چه در شورای اورشلیم در نهایت به نظر پولس تن داد و مجوز ورود تازه واردها را به مسیحیت صادر کرد، ولی بعداً مدافع کسانی شد که روش کار پولس ناراحت بودند (اعمال رسولان۲۱: ۱۷- ۲۶). او در مقابل آنچه پولس تعلیم می داد با صراحت اعلام می کند: «پس میبینید که انسان از اعمال عادل شمرده می شود نه از ایمان تنها. » (یعقوب۲: ۲۴) و در مقابل پولس که با استدلال به ابراهیم بر آن بود تا نشان دهد که بدون اعمال می توان نجات یافت (رومیان۴)، قربانی کردن اسحاق را دلیلی می داند بر این که اگر ایمان واقعی کافی بود دیگر نیازی به این آزمون نبود و این ماجرا نشان می دهد که ایمان منهای عمل کافی نیست (یعقوب۲: ۱۲- ۲۴).
- نتایج
در هر سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام، قرآن و عهدین به عنوان تنها کتاب آسمانی آنها، از منابع بسیار مهم در استخراج سیستم اخلاقی دینی نزد این سه دین است.
- آیات قرآن بیانگر آن است که منشأ الزامات اخلاقی، وحی و ارادهی تشریعی خدواند است؛ زیرا خداوند متعال، نه تنها خالق جهان هستی است، بلکه به تنهایی و بدون هیچ شریکی، جهان را تدبیر می کند و اوست که قوانین حاکم بر افراد و جوامع انسانی را نیز جعل و اعتبار مینماید. این جعل و اعتبار نیز هرگز گزاف و بیهوده نبوده است، بلکه بر اساس واقیتهای جهان هستی و با رعایت مصالح و مفاسد نفس الامری وضع گردیدهاند. در اوامر حکیمانهی الهی نفع غایی بشر مورد نظر بوده است و هر امری که از جانب خدواند حکیم رسیده، به قصد پیشگیری و دفع مفاسدی است که ممکن است گریبانگیر آدمی شود. از طرف دیگر، این مطلب بدان معنا نیست که در قرآن، حکم عقل نادیده انگاشته شده و یا به احکام و دستورهای وجدان، توجه نشده است. بلکه عالمان قرآنی بر اساس قاعدهی «کل ما حکم به الشرع، حکم به العقل؛ و کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع»، احکام قطعی عقل را حجّت دانسته اند و به مطابقت ادراکات عقلی با قوانین شرعی اعتقاد دارند. بر همین اساس، وحی گاهی از راه تأیید و تأکید و گاهی از طریق وعده و وعید، نقش همکاری و همراهی عقل را بر عهده میگیرد.
- در این راستا، انسان جهت پرورش فضایل اخلاقی در وجود خود باید از رسول اکرم (ص) و ائمه (ع) پیروی نماید زیرا ایشان مظهر همه اسما و صفات الهی بر روی زمین هستند و انسان به تنهائی قادر نیست طی طریق کند.
-
- مهمترین ملاکهای گزارههای اخلاق در قرآن عبارتند از: متکی بودن اخلاق بر وحی و فطرت، مبتنی بودن آن بر سعادت انسان و حسن و قبح ذاتی، توجه به همه ابعاد وجودی انسان و قابلیت اجرای آن برای انسان و تطبیق آن به همه مکانها و زمانها.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
- مهمترین نقاط قوت اخلاق در عهد عتیق عبارت است از: سادگی و پرهیز از بیان مطالب پیچیده فلسفی، مخالفت با عزلت و گوشه گیری، خدا محوری، عدالت محوری، قومی گرا، جداناپذیری اخلاق از شریعت و گستردگی و فراگیری آن. اما بینظمی و چند لایهای بودن آموزههای اخلاقی عهد عتیق، عدم تفکیک فرامین شرعی از تعالیم اخلاقی، عدم قابلیت تطبیق بسیاری از این تعالیم با مسائل روز و تضادهای درونی آن از نقاط ضعف اخلاق در این کتاب به حساب می آید.
- مهمترین اصول اخلاقی عهد عتیق که در اسفار خمسه منعکس شدهاند عبارت است از: جهانشمول بودن اخلاق و ارزشهای انسانی که در سفر پیدایش مطرح شده است، بحث رهایی بنیاسرائیل از اسارت و عهد یهوه با آنان و مکلف کردنشان به رعایت قوانین و مقررات شریعت و دستورات اخلاقی که در سفر خروج به آنها اشاره گردیده است، آفرینش انسان بر صورت خداوند و لزوم مقدس شدن او و تقلید از خداوند به عنوان اصل اساسی اخلاق یهود که در سفر پیدایش و لاویان مطرح گردیده و سرانجام فهرستی از فرامین اخلاقی که به ویژه در سفر خروج و تثنیه در قالب ده فرمان و دیگر فرمانها ذکر شدهاند. در کتب انبیا، هرچند که ردپایی از تعالیم اخلاقی مشابه اسفار خمسه وجود دارد، ولی رویکرد کلی این کتب در کتابهای ایوب، امثال، جامعه و اشعیا با تفاوتهایی همراه است که مهمترین آن رویکرد سودگرایانه و نگاه حکیمانه به تعالیم اخلاقی است.
- مهمترین ویژگیهای اخلاق در عهد جدید عبارت است از اینکه: در وهله اول، حضرت عیسی (ع) در پی تاسیس قواعد اخلاق نیست و اخلاق عهد جدید مرحله ای است از مراحل اخلاق عهد عتیق، و در وهلهی دوم اخلاق در این کتاب کاملاً مبتنی است بر شخص و شخصیت حضرت عیسی(ع) و اخلاقیست دینی و آخرت گرا. و بر خلاف اخلاق عهد عتیق که تبیین ارادهی خدا از انسان است و انسان باید این اراده را انجام میداد، اخلاق عهد جدید بر کانون و محور انسان شکل میگیرد.
- ویژگیهای اخلاق در اناجیل همنوا (مرقس، متی و لوقا)بر شخص عیسی، مصائب او پیروی از وی تمرکز دارد و او همراه الگوی اخلاقی کامل در معرض دید پیروانش است. از دید این اناجیل، شریعت حضرت موسی(ع) با تمام خوبیهایی که دارد، برای نجات و رستگاری انسان کافی نیست بلکه با تکیه بر سیره حضرت عیسی(ع) و پیروی از وی از مردم میخواهد که نوع رویکردشان به شریعت را تغییر دهند. و بیان می کنند که برای دست یابی شخص به کمال اخلاقی در گام اول باید خود را انکار کنند، یعنی از بند خودخواهیها برهاند و در گام بعدی از حضرت عیسی_ع) تقلید نماید. اما اخلاق یوحنا بر خلاف اناجیل فوق از ادبیاتی رمزآلود برخوردار است که بر الوهیت مسیح تأکید دارد.
- اخلاق از نگاه پولس، که بخش اعظم نامه های موجود در عهد جدید نوشتهی اوست، عبارت است از: ایمان، امید به رستگاری و نجات، و آزادی از شریعت و جسمانیت. از نگاه او اخلاق در یک کلمه جمع می شود: «ایمان». اگر کسی ایمان آورد هر نوع رفتاری از او سر بزند اخلاقی است و اگر ایمان نداشته باشد هر نوع رفتار غیر اخلاقی از او سر میزند. اساس اخلاق از نگاه او بر ایمان است و اساس بی اخلاقی بر انکار مسیح. ایمان به عنوان تنها معیار رفتار اخلاق به حساب می آید و آدمی با رفتار خود رستگار نمی شود، بلکه با ایمان رستگار می شود.
در نقطه مقابل نوشته های پولس، رساله یعقوب قرار دارد. رساله وی در فضایی تدوین شده است که مسیحیت تحت نفوذ تعالیم یهودیت قرار داشته و به همین دلیل به وفاداری به شریعت موسی(ع) شهرت دارد و معتقد است که تنها ایمان برای نجات انسان کافی نیست و همراهی ایمان با اعمال صالح رستگاری انسان را به دنبال دارد.
-
- ایمان در قرآن و عهدین
-
۳-۲-۱- ایمان در قرآن
واژه ایمان مصدر باب افعال، از ریشه «أمن» میباشد. واژه «امن» به معنای طمأنینه و وثوق و ضد خوف بود و اعراب در حالت ضد جنگ آن را احساس میکردند (ابنفارس، ۱۳۸۷، ج۱: ۱۳۳؛ ابنمنظور، ۱۴۱۴، ج۱: ۲۲۳-۲۲۷؛ واعظخراسانی، ۱۴۲۱، ج ۳: ۶۷۸). قرآن این واژه را به باب اِفعال برد و آرامش واقعی و اطمینان عمیق را در ارتباط با اللّه قرار داد: «اَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد، ۱۳/ ۲۸)؛ اللّه مرکز اطمینان و وثوق و آرامش است و ظهور این آرامش در حالتی است که اختصاص به اللّه داشته باشد. قرآن مطرح کرد که جوهر و اصل آرامش واقعی در فرو نشستن جنگها نیست؛ بلکه در ذکر الهی است. بدینسان قرآن بین اطمینان در عمیقترین صورتهایش و ذکر الهی ارتباط داده است؛ در نتیجه لفظ «امن» در ساخت جدیدش «ایمان» نسبت به اللّه، دلالتی جدید پیدا کرد. ایمان یعنی اطمینان عمیق همراه با شکرگزاری در برابر نعمتهای او که تصدیق قلبی و زبانی را نیز به همراه دارد و عمل انسان مؤمن کاشف از تصدیق اوست (واعظ خراسانی، ۱۴۲۱، ج ۳: ۶۷۸).
از نگاه آیات قرآن ایمان به خداوند نخستین گام بزرگ برای ایجاد تغییرات بزرگ در شخصیت آدمی است زیرا ایمان نیروی عظیم معنوی در انسان به وجود می آورد که نوع برداشت شخص را از زندگی و کل هستی تغییر میدهد و او را به مفهومی جدید از زیستن و رسالت و مسئولیتش در آن معتقد میسازد و قلبش را از محبت خداوند متعال و رسول گرامی اسلام و دوستارانش و حتی کل بشریت مالامال می کند و نوعی از احساس امنیت و آرامش را در او برمیانگیزد (نجاتی، ۱۳۶۷: ۳۵۳).
ایمان مقولهای مشکک است و دارای مراتبی از شدت و ضعف میباشد. مرحله آغازین آن پذیرش قلبی دین اسلام است و مراحل بعدی آن رسوخ ایمان و باور خدای یگانه در جان و دل است که خود دارای درجات میباشد. انسان باید در مقابل دستورات رسیده از جانب خدا، تسلیم باشد تا به تدریج به ایمان در مراتب بالا دست یابد (امین، ۱۳۶۱، ج۱: ۹۰-۹۳؛ طیب، ۱۳۷۸، ج۱: ۱۳۶-۱۳۳).
بیشتر متکلمان و مفسران مسلمان ایمان را به معنای تصدیق گرفته اند؛ اما اینکه کدام مرتبه از تصدیق مقصود است، دیدگاه های متفاوتی مطرح شده است. برخی آن را تصدیق قلبی، برخی تصدیق زبانی و عده ای تصدیق عملی پنداشته اند، و گروهی نیز ایمان را ترکیبی از تصدیق قلبی و زبانی تصورکردهاند، و بعضی مرکب از هر سه تصدیق دانسته و گفتهاند: ایمان عبارت است از تصدیق به قلب، اقرار به زبان و عمل به ارکان (شهید ثانی، ۱۴۰۹: ۵۴؛ احمدی، ۱۴۱۶، ج۱: ۷۷-۸۱؛ سبحانی، بیتا: ۱۲). ولی بیشتر متکلمان شیعه و برخی از متکلمان اهل سنت نظریه اول را پذیرفته و ایمان را «تصدیق قلبی» تعریف کرده اند (شهید ثانی، ۱۴۰۹: ۵۴). کاربرد قرآنی این واژه در قرآن نیز این مطلب را تأیید می کند: قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَاکِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْایمَانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِن تُطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَا یَلِتْکمُ مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیًْا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم (حجرات، ۴۹/ ۱۴). در این آیه با تفاوت گذاشتن میان اسلام و ایمان، بر این نکته تأکید دارد که ایمان تنها در صورتی تحقق می یابد که مورد ایمان، در قلب داخل شده و با آن پیوند بخورد (طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۱۸: ۳۲۹). بنابراین ایمان نه از مقوله علم است، و نه از مقوله قول، و نه از مقوله عمل جوارحی؛ بلکه از مقوله عمل قلبی است که از آن به تصدیق، عقیده، اذعان و باور یاد می شود. البته ایمان در قلب محدود نمی شود، بلکه به خاطر جایگاه محوری قلب در وجود انسان، از قلب فراتر رفته، اندیشه و عمل انسان را تحت تأثیر قرار می دهد (بحرانی، ۱۴۰۶: ۱۷۰). و از اینروست که حضرت رضا (ع) در تعریف ایمان فرمودهاند: الْإِیمَانُ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان (صدوق، ۱۳۷۸ج۱: ۲۲۶).
در قرآن، ایمان مبتنی بر شناخت و معرفت است و بدین سان، ایمان بدون معرفت، اجر و ارجی ندارد: لَا إِکْرَاهَ فی الدِّینِ قَد تَّبَینََ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِ فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَی لَا انفِصَامَ لَهَا وَ اللَّهُ سمَِیعٌ عَلِیمٌ (بقره، ۲/ ۲۵۶). موضوع کفر و ایمان در این آیه بعد از تبیین و شناخت راه درست از باطل مطرح شده است؛ یعنی ایمان بدون شناخت میسّر نیست. بنابر آیهای دیگر، خشیت الهی که از لوازم ایمان است، ناشی از علم و آگاهی به خداوند است: إِنَّمَا یخَْشی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَؤُا (فاطر، ۳۵/ ۲۸).
متعلق های ایمان در قرآن عبارتند از: ایمان به خدا؛ ایمان به آخرت، ایمان به رسالت پیامبر (ص) و انبیای گذشته؛ ایمان به قرآن و کتب الهی پیشین؛ ایمان به ملائکه؛ ایمان به امامت؛ ایمان به عالم غیب (بقره، ۲/ ۳-۴ و ۱۷۷؛ اعراف، ۷/ ۱۵۸). از میان این متعلق ها، ایمان به خدا، نبوّت و معاد از اهمیت ویژهای برخوردارند و دیگر متعلق ها از لوازم اعتقاد به این اصولند، که اساسیترین آنها ایمان به خدا میباشد؛ زیرا از آنجا که خداوند ربّ انسان است، به اقتضای ربوبیت خود باید پیامبرانی را برای هدایت انسانها بفرستد، بدین سان ایمان به خدا متضمن ایمان به نبوت خواهد بود. و از آنجا که خداوند عادل است، اقتضا می کند که پاداش و کیفر هر کس را متناسب با عمل او، به او عطا کند و قطعاً اعطاء پاداش نیکوکاران و کیفر بزهکاران جز در قیامت ممکن نخواهد بود و بدین ترتیب، ایمان به خدا، ایمان به معاد را به همراه دارد (مصباح یزدی، ۱۳۸۰: ۱۲۵).
ویژگیهای ایمان در قرآن عبارتند از: ۱- ایمان کار «قلب» است: «لَمْ تؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ» (مائده، ۵/ ۴۱)؛ ۲- فعلی است اختیاری، چراکه متعلِّقِ امر قرار میگیرد: «آمِنُوا کَما آمَنَ النّاسُ» (بقره، ۲/ ۱۳)؛ ۳- افزایش پذیر است: «فَزادَهُمْ ایماناً» (آل عمران، ۳/ ۱۷۳)؛ ۴- از میان رفتنی و قابل تبدیل به کفر است: «کَیفَ یَهدِی اللهُ قَوْماً کَفَروُا بَعْدَ ایمانِهِمْ» (آل عمران، ۳/ ۷۶)؛ ۵- به موجودات عینی خارجی تعلّق میگیرد: «مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَهِ و الْکِتابِ وَ النَّبیّینَ» (بقره، ۲/ ۱۷۷)؛ ۶- به گزارهها نیز تعلّق میگیرد: «آمَنّا بِاللهِ وَ ما أُنزِلَ إِلَیْنا و ما أُنزِلَ إلی إِبراهیمَ وَ إِسمعیلَ وَ إِسحقَ وَ یَعقوبَ وَ الْأََسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ ما أُوتِیَ النَّبیُّونَ مِنْ ربِّهِمْ» (بقره، ۲/ ۱۳۶)؛ ۷- چیزی غیر از «علم» است: «الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْایمانَ» (روم، ۵۶/ ۳۰)؛ ۸- با عدم «اطمینان قلب» قابل جمع است: «قالَ أَوَلَمْ تُؤمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی» (بقره، ۲/ ۲۶۰)؛ ۹- خودْ متعلِّقِ «کُفْر» واقع میشود: «مَنْ یَکْفُرْ بِالْإیمانِ» (مائده، ۵/ ۵)؛ ۱۰- با «شکّ» قابل جمع نیست: «لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤمِنُ بِاْلآخِرَهِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فی شَکٍّ» (سبا، ۳۴/ ۲۱)؛ ۱۱- به «باطل» نیز تعلّق میگیرد: «الَّذینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ (عنکبوت، ۲۹/ ۵۲)؛ ۱۲- لزوماً «عمل صالح» به بار نمیآوَرَد: «مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَومِ الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ» (بقره، ۲/ ۶۲)؛ ۱۳- مقدّم بر راه یافتگی است: «وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی» (طه، ۲۰/ ۸۲)؛ ۱۴- لزوماً «فَلاح» آور نیست: «مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسی أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحینَ» (قصص، ۲۸/ ۶۷)؛ ۱۵- همیشه سودمند نیست: «فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمّا رَأوْا بأْسَنا» (غافر، ۴۰/ ۸۵) (ایزوتسو، ۱۳۷۸، مقدمه). لازم به ذکر است که: اولاً با توجه به اینکه، «ایمان» و مشتقّات آن ۸۱۲ بار در قرآن کریم به کار رفتهاند و این عدد فاصلهی بسیاری زیادی با عدد اوصافی که از این کتاب آسمانی در خصوص ایمان به دست می آید، دارد، میتوان گفت که ایمانِ مورد نظرِ قرآن کریم دارای این اوصاف است، امّا نمیتوان مدعی شد که هر چه دارای این اوصاف باشد همان ایمان قرآنی است. به تعبیر دیگر،این اوصاف نشان میدهند که چه چیزی ایمان نیست، اما بیانگر این نیستند که ایمان چیست؛ یعنی میتوان تصور کرد که، غیر از ایمان، امور قلبی و روحی دیگری هم باشند که همگی در اوصاف مذکور در بالا شریک باشند. ثانیاً: لفظ «ایمان»، در سرتاسر قرآن کریم، مشترک معنوی است، نه مشترک لفظی، یعنی دارای یک معناست، نه چند معنا. ثالثاً: مشاهده می شود که گهگاه خودِ آیات و جملات نیز با یکدیگر تعارض (ظاهری و نه واقعی) دارند. مثلاً: آیهی ۲۶۰ سورهی بقره، که ایمان را با عدم «اطمینان قلب» قابل جمع میداند، با آیهی ۲۱ سبا، که ایمان را با «شک» قابل جمع نمیداند، تعارض ظاهری دارد. مفسّران برای اثبات اینکه این تعارضها ظاهریاند، نه واقعی، به راههای گوناگون میروند، و این گونهگونیِ روش هایِ رفعِ تعارض انگارههای متفاوتی از ایمان برایشان پدید میآوَرَد و موجب میشود که تصوّر و تصویرشان از ایمان یکسره یکسان و یکنواخت نشود (همان).
۳-۲-۱-۱- نتایج ایمان در قرآن
- آرامش: ایمان به خداوند نه تنها ناراحتی وتشویش را از قلب آدمی می زداید، بلکه می تواند از هجوم هیجان و اضطراب به دل نیز، جلوگیری نماید. قرآن از نقش پیش گیری ایمان چنین یاد می کند: «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین» (آل عمران/ ۳، ۱۳۹). به همین دلیل خداوند در دیگر آیات امید بخش کتابش از جمله «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَهَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ لِیَزْدادُوا إیمانا مَعَ إیمانِهِم» (فتح/ ۴۸، ۴). چنان آرامش بی نظیری را برای مؤمنان توصیف می کند که اگر ایمان هیچ ثمری جز همین مسئله آرامش نداشت، کافی بود که انسان با تمام وجود از آن استقبال کند، تا چه رسد به ثمرهها و برکتهای دیگر.
هیچ نمی توان حال مردم باایمان را در برخورد با حوادث و تلخ کامی های زندگی، با حال افراد مادّی و بی دین مقایسه کرد، چه تفاوت میان آن ها از زمین تا آسمان است چراکه کسی که از سرمایه ایمان بهره ای ندارد، در برابر عوامل نامساعد طبیعت به سختی آسیب پذیر است، او خود را اسیر طبیعت و محکوم قوای قهار آن می داند و اگر در نخستین صحنه نبرد با مصائب و دشواری ها عقب نشینی نکند، سرانجام در نقطه مخوف حمله امواج خروشان حوادث روزگار، در گرداب ژرف و عمیقی فرو خواهد رفت. اما آن که متکی به منطق دین است، در نظام آفرینش، هیچ چیز جز اراده خداوند را مؤثر نمی شناسد. او معتقد است که رنج های خارج از اختیار انسان، از جانب پروردگار مهربان و برای تطهیر قلب وتهذیب روحش مقدر گردیده، به همین دلیل هرگز اجازه نمی دهد که مصائب ومشکلات، قدرت روحی او را فلج کنند، بلکه در هر شرایطی متانت خود را همچنان حفظ خواهد کرد و کشتی وجود خود را در هر حادثه ای با استمداد از نیروی لایزال الهی، به ساحل آرامش و صفا و موفقیت و سعادت می رساند و حتی با سنگینی بار رنج ها، کامیابی ها و لذت های روحی او افزایش خواهد یافت (موسوی لاری، ۱۳۸۶: ۱۷۵- ۱۷۴).
- ایجاد مودت و دوستی: در آیه مقابل: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم، ۱۹/ ۹۶)، نویدی بر مومنین و کسانی که اعمال صالح انجام دادهاند میدهد که خداوند به زودی برای ایشان در دلهای دیگران مودت قرار میدهد (طباطبائی، ۱۴۱۷، ج ۱۴: ۱۰۸؛ مکارم شیرازی، ۱۴۲۱، ج ۹: ۵۱۱). «مودت» می تواند دارای معانی زیر باشد: ۱) خداوند محبت ایشان را در دلهای دیگران اعم از مومن و غیر مومن می اندازد تا آنان محبوب دل همگان شوند. بیشتر مفسران این نظر را دارند. ۲) خداوند محبت ایشان را در دلهای دشمنانشان می اندازد و این محبت همچون طنابی بر گردن دشمنانشان می شود و ایشان را به سمت ایمان میکشاند. ۳) منظور محبت مومنین به یکدیگر است در دنیا که منجر به قدرت و قوت و وحدت کلمه در بینشان می شود. ۴) منظور محبت مومنین به یکدیگر در آخرت است. بر خلاف کافرین که در روز قیامت تنها و بیکس محشور میشوند. البته همه معانی مذکور میتوانند مد نظر باشند و هیچ یک با آیه و همینطور با یکدیگر متضاد نیستند (مکارم شیرازی، ۱۴۲۱، ج۹: ۵۱۱ -۵۱۲؛ امین، ۱۳۶۱، ج۸: ۱۵۳؛ میبدی، ۱۳۷۱، ج۲: ۴۴۳؛ ابنعاشور، بیتا، ج ۱۶: ۸۸). محبت مومنین در دلهای دیگران پاداشی است که خدا به مومنین میدهد که در دنیا و آخرت بهرهی آنان است. از مصادیق پررنگ این گروه از افراد انبیا و اولیا هستند میباشد و و البته در مراتب بعدی دیگر مومنان و صالحان نیز از طعم این محبت و محبوبیت خواهند چشید (مکارم شیرازی، ۱۴۲۱، ج ۹: ۵۱۳)
- قرب الهی: در آیهی ذیل آمده است که: «وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُو» (سبا، ۳۴/ ۲۷)، تقرب به سمت خدا به دنبال ایمان و عمل صالح انجام میپذیرد و نا با کسب مال و اولاد بیشتر؛ دارائی و افزایش آن، تنها برای کسی باعث تقرب است که اهل ایمان باشد و عمل صالح انجام دهد. مال خود را در راه خدا انفاق کند و با ان ایمان و اعمال صالح را ترویج و تزویج کند. او باید اولاد خود را با تربیت دینی بار آورد تا تا مایهی تقرب او به خدا شود (طباطبائی، ۱۴۱۷، ج۱۶: ۳۸۴، طیب، ۱۳۷۸، ج ۱۰: ۵۷۱، میبدی، ۱۳۷۱، ج ۸: ۱۴۴، مکارم شیرازی، ۱۴۲۱، ج۱۳: ۴۶۱). خداوند برای کسانی که به دارائیها خویش رنگ خداوی ببخشند و در مسیر خدا از آن بهره ببرند، پاداشی دو برابر عطا می کند. دو چندان بودن این پاداش برای این است که هم خود به مسیر درست هدایت کرده و هم دیگران را. علاوه بر آن که خداوند همواره جزای حسنات را با فضل خویش میدهد که بیشتر و فراتر از پاداش در برابر و معادل همان است (طباطبائی، ۱۴۱۷، ج ۱۶: ۳۸۴).
این آیه نشان میدهد منابع قرب از نگاه قرآن ایمان و عمل صالح است. اموال و اولاد از طرفی می تواند باعث قرب به خدا شود و آن زمانی است که قرین ایمان و عمل صالح شود و از طرفی می تواند باعث بُعد و دوری از خدا شود. بنابراین مال و اولاد فی نفسه و بدون در نظر گرفتن اعتقاد عمل و نیت فرد ماهیتی خنثی دارد. کسانی که مال و اموال خویش را در را خدا به کار گیرند به آنها ارزش می دهند و بعد از فنا و نابودی به آنها بقا و مادگاری می دهند واما کسی که دارائی خود را برخلاف رضای خدا به مصرف رساند با دستان خود آن را نابود کرده است و از ارزش انداخته است.