الف) راهبردهای شناختی یادگیری:
راهبردهای شناختی را میتوان به عنوان مجموعهای از فرایندها یا اعمال مربوط به اکتساب، نگهداری یا کاربرد اطلاعات در نظر گرفت. پینتریچ و دی گروت(۱۹۹۰) راهبردهای شناختی را به سه مقوله راهبردهای تکرار و مرور، بسط و گسترش و سازماندهی تقسیم میکند؛
- راهبردهای تکرار و مرور: به وسیله این راهبردها، یادگیرندگان مواد یادگرفته شده را با خود تمرین میکنند. در سادهترین شکل(ویژه تکالیف ساده و پایه)، این راهبردها عبارتند از: چند بار از رو خواندن(مکررخوانی)، چند بار از رو نوشتن(مکرر نویسی)، تکرار اصطلاحات مهم و کلیدی با صدای بلند، بازگویی مطالب برای چندین بار پشت سرهم و استفاده از تدابیر یاد یار، مانند آهنگ، قافیه و تصویر. در مورد تکالیف سخت و پیچیده نیز این راهبردها میتوانند شامل:
خط کشیدن زیر مطالب مهم، علامت گذاری و حاشیه نویسی، برجستهسازی قسمتهایی از کتاب و رونویسی کردن مطالب باشد(سیف، ۱۳۸۴).
راهبردهای بسط وگسترش: استفاده از این راهبردها امکان پردازش دقیقتر اطلاعات را فراهـم میسازند. راهبردهای بسطی و سازماندهی در اتمام تکالیفی که نیازمند درک مطلب مواد در یک سطح عمیقتر و مفهومیتر هستند، مؤثرترند. راهبردهای بسط و گسترش معنایی نیز در مورد تکالیف ساده و پایه عبارت است از: استفاده از واسطهها، تصویرسازی ذهنی، استفاده از کلمه کلید و استفاده از سرواژهها. این راهبردها درمورد تکالیف پیچیدهتر شامل: یادداشت برداری، قیاسگری، خلاصه کردن به زبان خود، کاربستن مطالب آموخته شده، آموزش دادن مطالب آموخته شده به دیگران، استفاده از اطلاعات آموختهشده برای حل کردن مسایل و شرح، تفسیر و تحلیل روابط میباشد( به نقل از سیف، ۱۳۸۴).
– راهبردهای سازماندهی: این راهبردها نیز به عنوان راهبردهای پردازش عمیقتر در نظرگرفتـه میشوند و در مورد تکالیف ساده، شامل رفتارهایی از قبیل: دستهبندی اطلاعات جدید در قالب حیوانات، گیاهان، مواد و رابطه سلسله مراتبی در ریاضیات است. همچنین، این راهبردها در مورد تکالیف مشکلتر، شامل راهبردهایی از قبیل: تهیه فهرست عناوین و سرفصلها، تبدیل متن درسی به نمودار یا طرح و نقشه، دستهبندی اطلاعات جدید بر اساس مقولههای آشنا، استفاده از طرح درختی برای خلاصه کردن اندیشههای اصلی مطلب و نشاندادن روابط میان آن ها و استفاده از نمودار گردشی برای توضیح و تشریح یک فرایند پیچیده میباشد.
ب) راهبردهای فراشناختی یادگیری:
فراشناخت، به عنوان آگاهی هشیارانه و بررسی این که آیا اهداف یادگیری به دست آمدهاند یا خیر، تعریف میشود. همچنین، فراشناخت، انتخاب راهبردهای مناسب برای رسیدن به اهداف میباشد. فراشناخت شامل دانش درباره استعداد و حالات شناخت و ویژگیهای انگیزشی و عاطفی تفـکر میباشد. فراشناخت به تفکر درباره تفکر وقتی برروی یک تکلیف عمل میکنیم، اشاره دارد. علاوه برراهبردهای شناختی، پژوهشگران مشخص ساختهاند راهبردهای فراشناختی نیز ممکن است یادگیری و عملکرد یادگیرنده را تحت تأثیر قرار دهد
اکثر مدلهای کنترل فراشناختی سه نوع راهبرد فراشناختی کلی از جمله: راهبردهای برنامهریزی، نظارت و تنظیم را در نظر میگیرند؛
- راهبردهای برنامهریزی: این راهبردها مانند تعیین هدف مطالعه، پیشبینی زمان لازم برای مطالعه و یادگیری، تعییین سرعت مطالعه، تحلیل چگونگی برخورد با موضوع یادگیری و انتخاب راهبردهای یادگیری (راهبردهای شناختی)، به فرد کمک میکند دانش پیشین مرتبط با تکالیفشان را فعال سازند. در این مسیر دانشآموز میتواند مواد را سادهتر سازمان دهد و درک کند.
ج) راهبردهای انگیزشی یادگیری خودتنظیمی:
انگیزش در یادگیری خودتنظیمی اهمیت ویژهای دارد. هئو[۶۴](۲۰۰۰) به نقل از پینتریچ،( ۲۰۰۴) بیان میکند انگیزش میتواند یادگیرنده را به انتخاب اهداف و راهبردهای یادگیری، نظارت و ارزیابی پیشرفت خود و اجرای خود تقویتی تشویق نماید. در حقیقت، انگیزش نیروی محرکهای است که برای اجرای موفقیتآمیز، سه راهبرد دیگر یادگیری خودتنظیمی وجود دارد. عوامل انگیزشی مؤثر بر یادگیری خودتنظیمی عبارتند از: باورهای خودکارآمدی، باورهای مربوط به ارزش تکلیف و جهتگیری هدف.
- باورهای خودکارآمدی: خودکارآمدی، شامل قضاوت یادگیرنده درمورد تواناییهای خود در به انجام رساندن اهداف و تکالیف معین میباشد، که به وسیله اعمال آن ها در موقعیتهای مخصوص آشکار می شود. اگر یادگیرنده در مورد مهارتهای شناختیاش احساس اعتماد کند، با احتمال بیشتری مهارتهای شناختی را درمطالعات خود به کار میگیرد. پژوهشهای انجام شده در زمینه تإثیر خودکارآمدی بر سایر راهبردهای یادگیری خودتنظیمی مشخص ساختهاند که یادگیرندگانی که در مورد تواناییهای استفاده از تمامی مهارتهای شناختی یادگیری اعتماد بیشتری میکردند، با احتمال بیشتری آن ها مهارتها را در دوره تحصیلی خود به کار گرفتند.
– باورهای مربوط به ارزش تکلیف: به انگیزش مشغول شدن یادگیرنده بر اساس باورهای آن ها از ارزش شخصی تکلیف اشاره دارد. بوکارتز(۱۹۹۶) گزارش نمود، یادگیرندگانی که علاقمند به محتوای دوره های آموزشی بودند، به طور قابل ملاحظهای انگیزه و آمادگی بیشتری برای صرف تلاشها، بروز شناخت ها و هیجانات مثبت، به کارگیری مهارتهای شناختی و فراشناختی در رابطه با تکالیف در موقعیت واقعی یادگیری داشتند.
– جهتگیری هدف: یادگیرندگانی که جهتگیری مبتنی بر هدف دارند بیشتر برای تلاش اضافی در رسیدن به اهداف خود برانگیخته میشوند. پینتـریچ و دی گروت(۱۹۹۰) سه نوع جهتگیری هدف را از یکدیگر متمایز می سازد، که عبارتند از:جهتگیری هدف متبحرانه، جهتگیری هدف برونزاد وجهتگیری هدف مبتنی برتواناییهای فرد.جهت گیری هدف متبحرانه بر محوریت یادگیری و متبحر شدن بر تکالیف با بهره گرفتن از معیارهای خودتنظیمی اشاره دارد. جهت گیری هدف برونزاد بر تمرکز بر روی کسب درجات خوب و خشنود ساختن دیگران به عنوان معیار اصلی برای قضاوت در موفقیت اشاره دارد. و بالاخره، جهتگیری مبتنی بر تواناییهای فرد بر اهمیت مقاسیه توانایی شخص یا عملکرد با هماهنگی دیگران و تلاش برای انجام دادن بهتر آن مربوط است.
د) راهبردهای مدیریت منابع:
یادگیرنده، علاوه بر خودتنظیمی شناخت و فرا شناخت بایستی قادر باشد زمان و محیط مطالعه خود را مدیریت و تنظیم نموده،بر تلاشها نظارت کرده، از همسالان یادگرفته و از همسالان، معلمان و یا والدین طلب کمک نماید راهبردهای مدیریت منابع یادگیری خودتنظیمی شامل مدیریت و کنترل زمان،
سازماندهی محیط یادگیری،جستجوی کمک از دیگران و تنظیم تلاشها میباشد؛
– مدیریت وکنترل مکان: استفاده از راهبردهای مدیریت زمان به یادگیرنده کمک میکند زمان خود را به نحو مؤثرتری مدیریت و کنترل نماید.