و همدلی را بگیرد و خانه را از کانون گرم و صمیمی به کانون سرد و بی فروغ تبدیل نماید. دسته دیگری
از پدران، چنان ضعف روحی و ناتوانی در اداره امور خانواده از خود نشان می دهند که به خودی خود در نظر سایر اعضا خانواده به حساب نمیآیند. برخی دیگر از پدران اوقات خوش زندگی را در خارج از محیط منزل سپری کرده و بیشتر اوقات فراغت و تفریح را با دوستان میگذرانند و در برابر همسر و فرزندان خود احساس مسئولیت نمیکنند. برخی از پدران، مدیریت خانواده را با تحکم، زورگویی و اعمال خشونت اشتباه گرفته
و رفتاری بسیار تند و خشن دارند. بدرفتاری بعضی از پدران چنان شدید است که کانون گرم خانوادگی
را به جهنمی سوزان برای زن و فرزندان تبدیل می کند. این قبیل پدران، چنان گرفتار خودخواهی و خشونت هستند که در برابر هیچ کس، گوش شنوا ندارند. مشاهده بین رفتاری از طرف فرزندان، درس خشونت، بدرفتاری، ناسازگاری و نهایتاًً بزهکاری را به آن ها میآموزد و در زندگی آینده آن ها اثر می گذارد. وجود اضطراب و خفقان و خشونت در محیط خانه، فرزندان را نسبت به زندگی بی علاقه و بدبین ساخته و زمینه
را برای انحرافاتی از قبیل زورگویی، اعتیاد، فرار از خانه و دست زدن به اعمال منافی عفت فراهم میسازد. [۸۵]
خانوادهای از سلامت برخوردار است که علاوه بر پدر، مادر هم رفتاری مناسب داشته باشد. بدین معنی که هیچکدام از آنها، از وظایف خود نسبت به فرزندانش رو گردان نباشد . مادرانی که در خارج از منزل به کارهای اجتماعی مشغول بوده و به علت اشتغال به کار و خستگی جسمی ، حوصله رسیدگی به امورات طفل را فراموش کرده، در واقع، در زمان حیات خود، طفل را یتیم میسازند. اگر رابطه محکم بین و الدین و کودک وجود داشته باشد، موجبات بیشتری در انتقال سنن فرهنگی به کودک وجود خواهد داشت.
رابطه پر احساس مادر و فرزند نیز اگر بسیار محکم باشد، این خود، باعث آسانی کار اجتماعی کردن
می شود. وجود مادر در منزل موجب نثار محبت به فرزند میگردد و این خود کلید پیروزی فرزندان است
زیرا محبت لازمه مدیریت خانه است. محبت مادر، وجود کودک را گرم و شاداب و پر تحرک میسازد
و به او امیدواری میدهد و درس فداکاری میآموزد. محبت مادر منشأ احترام است و در پایه ریزی شخصیت و چگونگی رشد عواطف کودک بسیار اهمیت دارد. اطفالی که از مراقبت و نوازش مادر محروم و در پرورشگاهها و مؤسسات شبانه روزی نگه داری میشوند با این که از نظر جسمی طبق اصول بهداشتی و علمی از آنان مراقبت می شود ولی به علت محرومیت از نوازش و محبت که منجر به عدم ارضای روانی طفل شده
و تکامل عادی آنان دچار اختلال میگردد. زندگی در پرورشگاه و مؤسسه برای بسیاری از کودکان، در جامعه نوین ما، یعنی فقدان کامل کانون خانوادگی.
به همین علت است که شادروان دکتر مهدی کینیا معتقد است که «مادر باید فقط مادر بماند تا جامعه بهشت را در زیر پای او احساس کند، هیچ خدمتی ضروریتر و حیاتیتر و مقدستر از خدمت مادری نیست. مادر باید تمام وقت مادر بماند. مادران نیمه وقت، آینده فرزندان خود را فدای درآمد ناچیز از خدمات عمومی مینمایند. هیچ درآمدی آینده سعادت بخش فرزندان ما را به جای محبت مستمر و مراقبت مادر تأمین
نمیکند. این خدمت و مراقبت تمام وقت مادران است که هرگز قابل ارزیابی نیست. [۸۶]به همین مناسبت،
از لحاظ جرم شناسی حضور مادر در کانون خانوادگی ابتدائیترین ضرورت به نظر میرسد» . درست است که خانواده یک نهاد اجتماعی است و کنش اجتماعی آن برای جامعه حائز اهمیت بسیار است و خانواده اولین وسیله انتقال میراث فرهنگی به کودکان که سازندگان فردای کشورند و آداب و رسوم، سنن، تشریفات، شعائر، اخلاق، قانون و مقررات اجتماعی همه، در خانواده از راه تلقین و تقلید و دادن الگوی صحیح به کودک آموخته میشودو نماینده روانی جامعه ، خانواده است که منش اجتماعی او را شکل میدهد، ولی اثبات این که حتماً زن خانهدار در انتقال این میراث اجتماعی نسبت به زن شاغل ، پیشی خواهد گرفت آسان نیست، زیرا مادری که شاغل است چون با نظم و مقررات اداری رو به روست، به ارزش زمان مقیدتر بوده و می تواند پابه پای مادر غیرشاغل خانه دار به تمام مسئولیت ها جوابگو باشد. امروزه علوم تربیتی با شناخت کودک و خصوصیات او، افرادی را برای این کار تربیت نموده و مسلماًً کسی که هم تجربه علمی و هم تجربه عملی داشته باشد، بهتر می تواند از یک کودک پرستاری کند تا مادری بدون تحصیلات عالی و دور مانده از اجتماعی که هیچ گونه تجربه گسترده ای نه در زمینه علمی و نه در رشته عملی دارد. [۸۷]
بند دوم: فوت والدین
یکی از جهات متلاشی شدن خانواده، فوت پدر است که با توجه به نظام موجود، در غالب خانوادههای ایرانی بخصوص در سنین کودکی، اثرات نامطلوبی در وضع خانواده و فرزندان اناث آنان باقی می گذارد.
یتیم بی پدری که باید در خانواده ناپدری رشد کند و یا یتیم بی مادری که باید با زن پدر زندگی کند،
با دشواریهای بی شماری روبرو خواهد شد. هیچ زنی برای کودک یتیم، جای مادر او را نخواهد گرفت
و کمتر مردی می تواند برای یتیم بی پدری، نقش پدر را بر عهده گیرد. بررسی رفتار بسیاری از زن پدران
با کودکان یتیم شوهران خود نشان میدهد که صرف عنوان «نامادری» برای تغییر ماهیت عطوفت آمیز زن کافی باشد. تعداد نامادرانی که بر اثر حسادت یا عقدههای دیگر ، دست خود را به خون یتیمان بی گناه
و معصوم آلوده کرده و آنان را با فرو کردن سوزن در بدنشان و یا گرسنگی دادن و کتک زدنهای وحشیانه به دیار ابدی فرستادهاند، کم نیست. به طور کلی اگر بخواهیم مسائل مربوط به نامادریها را به صورت دقیق مورد توجه و بررسی قرار دهیم، ملاحظه خواهیم نمود که غالب مشکلات و گرفتاریها بین نامادریها
و اولاد ناتنی آنان از عوامل عاطفی و اقتصادی ناشی می شود.
فقدان پدر جدا از ایجاد مشکلات مالی، ضربات سختی به روح و روان کودک باقی می گذارد، مطالعات انجام شده بعد از جنگهای اول و دوم جهانی نشان داد، فرزندانی که پدر خود را در جنگ از دست
داده اند، از نظر رشد جسمانی و منش، دچار اختلال بیشتری نسبت به فرزندانی که دارای پدر بوده اند
میباشند. بنابرین ، آنچه مسلم است، فوت پدر، شالوده خانواده را در هم میریزد، زیرا علاوه بر برهم ریختگی وضع اقتصادی، موجب محرومیت از حمایت و سرپرستی وی شده و طفل در اثر نبودن نفوذ پدر، دچار اختلالاتی در رشد سالم و عادی عواطف می شود.