از موضوعاتی که آموزش و پرورش انسانگرایانه به آن توجه کرده، رشد خودپنداره و مهارت های ارتباطی دانش آموزان است. مطابق با نظر راجرز انسان در اصل هم به ارضای نیازهای شخصی و هم به ایجاد رابطه نزدیک و صمیمانه با دیگران نیاز دارد.
طبق پژوهشهای انسانگرایانه، خودپنداره مثبت و پیشرفت تحصیلی به هم مربوط هستند. خودپنداره جزئی جداییناپذیر از جریان رشد و یادگیری دانشآموزان است. از این رو انسانگرایان تلاش میکنند که فضایی بر کلاس درس و برنامه های درسی حاکم کنند که تسهیل کننده دستیابی دانشآموزان به خودپنداره مثبت باشد (سیف، ۱۳۷۹).
در مجموع می توان گفت، هدف بسیاری از برنامه های انسانگرایانه خود شکوفایی است، که در آن تجربه های یادگیری باید موجبات درگیری بین ابعاد شناختی و عاطفی دانشآموزان را فراهم کند و به زندگی کنونی دانش آموزان توجه داشته باشد. از نظر انسانگرایان فقط تأکید بر فناوری آموزش کافی نیست، بلکه تأکید اصلی بر کاوش و به دست آوردن ارزشهای فردی، جمعی و اجتماعی است. به طور کلی هستۀ اصلی برنامه های آموزشی انسانگرایانه را رشد و نگهداری خودپنداره مثبت و عزت نفس، روابط بین فردی، همدلی، شفاف ساختن ارزشها، خویشتن شناسی، برقراری روابط با دیگران (ارتباطات انسانی) تشکیل میدهد که از اشکال و مصادیق مهارتهای زندگی هستند.
۲-۶-۳ دیدگاه رشدگرا
روانشناسان رشدگرا در دو دهه ی گذشته تاثیر قابل توجهی در آموزش و پرورش گذاشته اند و آثار آن ها به منزله راهنمایی های تصمیم گیری درباره برنامه درسی مورد توجه قرار میگیرد (سلمانیان و همکاران، ۱۳۹۰).
مفهوم اساسی این دیدگاه آن است که رشد و تحول افراد مراحلی مشخص و قطعی دارد و برنامه ریزی درسی و راهبردهای آموزشی باید در جهت تسهیل چنین رشد و تحولی طراحی شوند به خصوص محیط های یادگیری نباید باعث توقف و سکون فرد در یک مرحله شوند (پارسا، ۱۳۷۷).
از نظر استنتن و همکاران (۱۹۸۰) برنامه های درسی مربوط به مهارت های زندگی جزء برنامه های رشدی (رشدگرا) هستند. این برنامه ها که عمدتاًً شامل مهارت هایی چون ارتباط بین فردی، مهارت های ارتباطی، حل مسئله و تصمیم گیری و خودآگاهی میباشد، ریشه در روان شناسی رشد گرا و دیدگاه برنامه درسی مربوط به آن دارد (میلر، ۱۳۸۳، ص ۱۲۲).
در واقع می توان گفت، در دیدگاه رشدگرا اعتقاد بر این است که تمامی افراد مراحل مشخصی را در فرایند رشد پشت سر میگذارند. اهمیت این مراحل از آنجا ناشی میشود که بر اثر بیاطلاعی معلمان از آن ها رشد و تکامل دانش آموزان با مانع مواجه میشود. معلمانی که در چارچوب این دیدگاه عمل میکنند، به دقت به نظرها و استدلال دانشآموزان گوش میدهند تا بتوانند به درک نهایی از سطح رشد آن ها دست یابند. در این رویکرد، تعامل دانشآموزان با طیف گستردهای از مواد و منابع و همچنین تجربه های آموزشی، به خصوص آن دسته از تجربه ها که باعث بررسی مجدد استدلال و افکار در رویارویی فرد با یک مسأله میشود اهمیت فراوانی دارند. این تعاملها جریان رشد دانش آموزان را تسهیل میکنند.
از جمله دلالتهای این نظریه بر آموزش مهارت های زندگی می توان به مهارت های خودآگاهی، آموزش مهارت های حل مسئله، تصمیم گیری، تفکرانتقادی و تفکرخلاق اشاره نمود.
۲-۷-نظریه های یادگیری مرتبط با آموزش مهارتهای زندگی
اصولاً آن دسته از نظریه های یادگیری که بر کارکردها و ابعاد اجتماعی مدارس و مراکز آموزشی تأکید میکنند، میتوانند در زمینه آموزش مهارت های زندگی مورد توجه و استناد قرار بگیرند، از جمله این نظریه ها می توان به نظریه یادگیری اجتماعی، نظریه ساخت گرایی و هوش های چندگانه اشاره نمود، که در ادامه به تبیین هر یک از این نظریه ها می پردازیم.
۲-۷-۱ نظریه یادگیری اجتماعی
برنامه آموزش مهارتهای زندگی بیشتر بر اساس نظریه یادگیری اجتماعی[۸۵] بنا شده است (سازمان بهداشت جهانی،۱۳۷۷،ص۲۴). بر اساس این نظریه، یادگیری فرایند فعال و مبتنی بر فعالیت یادگیرنده است که از طریق مشاهده رفتار دیگران و پیامدهای آن حاصل شده است. آلبرت بندورا[۸۶] واضع این نظریه است. به اعتقاد او انسان موجودی اجتماعی است و رفتار او باید در پرتو روابط اجتماعی بررسی شود. انسان دارای ظرفیت های شناختی وسیعی است و میتواند درباره ارتباط میان رفتار و پیامدهای آن بیایندیشد و آن ها را پیشبینی و ارزیابی کند (میرحسینی،۱۳۷۰).
فراگیری مهارت های تازه با مشاهده کردن رفتارهای دیگران، بخش عادی زندگی روزمره است. کودکان در بسیاری از موقعیتها، صحبتکردن و عمل کردن دیگران را مشاهده میکنند و شاهد پیامدهای این فعالیتها هستند. اینگونه مشاهدات الگوهایی را تعیین میکنند که راهبردهایی را برای استفاده در زمان ها و مکانهای دیگر به کودکان میآموزند پژوهش درباره یادگیری مشاهدهای روی رفتارهای خاص متمرکز بوده است، ولی تحقیقات نشان دادهاند که نگرشها را نیز میتوان از طریق مشاهده فرا گرفت (میلر، ۱۹۹۳). بنابرین در این آموزش از روشهایی که شرکت فعال کودکان و نوجوانان را در امر آموزش تسهیل میبخشد، استفاده میشود. این شیوه ها شامل تشکیل گروههای کوچک یا گروههای دوتایی، بارش فکری، ایفای نقش و بحث و مناظره میباشد (سازمان بهداشت جهانی، ترجمه: نوری قاسمآبادی، محمد خانی، ۱۳۷۷).
بندورا معتقد است یادگیری های پیچیده انسان غالباً از طریق مشاهده مستقیم رفتار دیگران نظیر والدین، همسالان، معلمان و نیز صحنه های فیلم و حتی کارتون شکل میگیرد. به اعتقاد او ما در خلال زندگی در معرض الگوهای مختلف قرار می گیریم مشاهده این الگوها به ما فرصت میدهد که بدون آزمایش و خطای مستقیم و خطرپذیری های متعدد رفتارهای متنوعی را بیاموزیم. از آنجا که انسان دارای تواناییهای شناختی است، میتواند از میان الگوهای موجود تنها به بعضی از آن ها توجه کند، یعنی او تا حدودی دارای حق انتخاب است (سیف،۱۳۷۹).