در بررسى فلسفه وجودى ارزیابى عملکرد با دو دیدگاه روبه رو مىشویم. یکى نگرش سنتى به ارزیابى است که در آن مهمترین هدف ارزیابى قضاوت و یادآورى است. دیگرى نگرش نوین که در آن بر رشد و توسعه و بهبود عملکرد توجه میشود و پویایى وجه ممیزه اصلى آن است( صفرى و آذر، ۱۳۸۴).
۲-۸ معایب اندازهگیری عملکرد به روش سنتی
نتایج حاصل از اندازهگیری در صورتی واقعی است که عمل مقایسه برای مشابه با مشابه و دیروز با امروز صورت گیرد. روش سنتی اندازهگیری از فروش خالص و مانند آن، برای اندازهگیری عملکرد استفاده می نمود. این دادههای مالی به دلیل مقدار معین و واقعی، مزیت دارند ولی دلایلی با اهمیت در برابر این قبیل اندازهگیریها است که عبارتند از:
-
- دادههای مالی تمایل به سیاستهای منزوی و درونگرا دارند که بر خوداکتفایی اقتصادی بیشتر توجه دارد.( اگر چه دادههای مالی میتواند برای مقایسه با سایر سازمانها استفاده شوند ولی استدلال مشابه با مشابه آنرا غیر قابل استفاده میسازد.)
-
- سنجههای مالی خلاصهای از فعالیتهای سازمان را در دورههای گذشته ارائه داده و حتی در صورت ارائه بهترین نتایج عملکرد، به هیچ وجه دلیلی بر تداوم این نتایج در آینده نیست.
-
- سنجههای مالی بیش از حد به سود و زیان کوتاهمدت شرکت وزن داده و همه اقدامات مربوط به کاهش هزینه و افزایش درآمد را مثبت تلقی میکند، در حالیکه بسیاری از کاهش هزینهها (مانند کاهش برنامههای آموزشی) اگرچه سود شرکت را افزایش میدهند ولی موجب از دست دادن موقعیت رقابتی شرکت شده و سود بلندمدت را به مخاطره میاندازند.
-
- امروزه بیشتر فعالیتهای ارزشآفرین سازمانها حاصل همکاریهای بین وظیفهای[۲] و ارائه راه حل های یکپارچه به مشتریان و ذینفعان است. سیستمهای سنجش مالی سنتی قادر به محاسبه ارزش واقعی و یا بهای تمام شده این همکاریها و روابط نیستند.
-
- قدرت اصلی ارزشآفرینی در سازمان در دست داراییهای نامشهود (دانش و قابلیت کارکنان، روابط با مشتریان و تأمینکنندگان، کیفیت محصولات و خدمات، فناوری اطلاعات، فرهنگ سازمانی و …) بوده و بعد مالی توانایی ارزیابی داراییهای نامشهود را ندارد.
مدیران مؤثر بایدیک سیستمی از اندازهگیری عملکرد داشته باشند که ارائه دهنده یک دیدگاه چند وجهی و متعادل از عملکرد باشد (Kravchuk & Schack,1996).
۲- ۹ روشهای اجرایی ارزیابی عملکرد سازمانها
۲-۹-۱ الگوی فرایند تحلیل سلسله مراتبی [۳] (AHP)
فرایند تحلیل سلسله مراتبی یکی از معروفترین فنون تصمیمگیری چند شاخصه (MADM) است که اولین بار توسط توماس الساعتی [۴]عراقی الاصل در دهه ۱۹۷۰ ابداع گردید. این روش در هنگامی که عمل تصمیمگیری با چند گزینه رقیب و معیار تصمیمگیری روبروست میتواند استفاده گردد. معیارهای مطرح شده میتواند کمی و کیفی باشد. اساس این روش تصمیمگیری بر مقایسات زوجی نهفته است. تصمیمگیری با فراهم آوردن درخت سلسله مراتب تصمیم آغاز میشود. درخت سلسله مراتب تصمیم عوامل مورد مقایسه و گزینههای رقیب مورد ارزیابی در تصمیم را نشان میدهد. سپس یک سری مقایسات زوجی انجام میگیرد. این مقایسات وزن هر یک از فاکتورها را در راستای گزینههای رقیب مشخص میسازد. در نهایت منطق AHP به گونهای ماتریسهای حاصل از مقایسات زوجی را با همدیگر تلفیق میسازد که تصمیم بهینه حاصل آید.
هر گاه AHP به عنوان ابزار تصمیمگیری استفاده میشود گروه در آغاز باید یک درخت سلسله مراتب مناسب که بیان کننده مساله تحت مطالعه است فراهم کند. سلسله مراتب تصمیم درختی است که با توجه به مساله تحت بررسی دارای سطوح متعدد است. اختصاصا سطح اول هر درخت بیانکننده هدف تصمیم گیری است. سطح آخر هر درخت بیانکننده گزینههایی است که با همدیگر مقایسه میشوند و برای انتخاب در رقابت با همدیگر هستند دیگر سطوح (میانی) نشاندهنده فاکتورهایی است که ملاک مقایسه گزینهها هستند .( Saaty,1994)
مرحله اساسی در این تصمیم تعیین فاکتورهایی است که بر اساس آن ها گزینههای رقیب با همدیگر مقایسه میشوند. تعیین این فاکتورها در تصمیمات انفرادی چندان مشکل نیست چرا که خود تصمیم گیرنده این عوامل را به شخصه تعیین میکند. در حالی که ممکن است این عوامل در تصمیمگیریهای گروهی به دلیل اختلاف علائق و تخصص افراد متعدد باشد. در این مرحله استفاده از فنون معمول تصمیمگیری گروهی میتواند کارساز باشد.
با عنایت به مبانی نظری روش AHP میتوان گفت فرایند ارزیابی عملکرد به راحتی قابل مدلسازی به صورت سلسله مراتبی میباشد. در این مدل سطوح یک آن بیانگر تعیین و تبیین هدف یا عملکرد دستگاه و سطح آخر آن در برگیرنده شاخصهای عملیاتی ارزیابی عملکرد و به کمک سطوح میانی، عملکرد دستگاه ابعاد تشکیل دهنده آن و هر یک از این ابعاد به نوبه خود نیز به عوامل فرعی دیگر تقسیم میشوند. یکی از نقاط قوت مدل سازی با فن AHP این است که میتوان با افزودن بر تعداد سطوح درخت تصمیم هر چه بیشتر جزئیات و مسائل حاشیهای را مد نظر قرار داد. به عبارت دیگر افزایش سطوح درخت تصمیم بیانگر افزایش مدل و مد نظر قرار دادن تعداد بیشتری از عوامل و عناصر فرعی تاثیرگذار بر مسئله تصمیمگیری میباشدSaaty,1994)).
۲-۹-۲ مدل ریاضی برنامهریزی آرمانی (مدل GP)
در پیمودن مسیر تکاملی بودجهریزی بعنوان ابزاری برای سنجش انحرافات و پراکنشها، امروزه کمتر کشوری را میتوان یافت که از مدلهای ریاضی بعنوان راهکاری برای تدوین بودجه و تخصیص منابع مالی استفاده نکند. مطالعات نشان میدهد که طراحی مدل ریاضی بودجه شدیدا تحت تاثیر عواملی چون افق بودجهریزی (زمان)، ساختار بودجه، انتظارات مدیریت و تصمیمگیرندگان قرار دارد. یک مدل ریاضی باید بهگونهای طراحی شود که در یک دوره بلندمدت(پنجساله)، پاسخگوی انتظارات مدیران باشد Aouni ,1990)).
۲-۹-۳ مدل تعالی سازمانی[۵] EFQM
درپی پیشرفتهای سریع ژاپن و به صدا درآمدن زنگ خطر برای شرکتهای غربی، این مدل از سوی متخصصان و کارشناسان غربی برای کمک به شرکتهای اروپایی ارائه شد. این مدل، در واقع الگویی برای ارزیابی عملکرد سازمانهای مختلف ارائه میکند که هم حوزههای فرآیندی را مدنظر قرار میدهد و هم به نتایج و خروجیهای سیستم اهمیت میدهد. نه حوزه مطرح شده در این مدل، چارچوبی فراگیر و غیر تجویزی برای خودارزیابی در اختیار سازمانها قرار میدهد. پنج مورد از این حوزهها گروه “توانمندسازها[۶]” و چهار حوزه دیگر گروه “نتایج[۷]” نامیده شدهاند. توانمندسازها نشانگر مجموع قعالیتها و هزینههای انجام شده است و نتایج نیز نشانگر چیزهایی است که سازمان کسب میکند. باید اشاره نمود که در این مدل، توانمندسازها منجر به کسب نتایج میشوند. با بهره گرفتن از این مدل میتوان “پیشرفت سازمان به سمت تعالی” را ارزیابی کرد. دراین مدل برای ارزیابی هریک از حوزههای نهگانه، معیارهای متعددی معرفی شدهاند که سازمانها میتوانند با بهره گرفتن از آن ها به ارزیابی عملکرد خود پرداخته و امتیاز نهایی خود را محاسبه نمایند. این مدل به شرکتها برای دستیابی به کیفیت جامع کمک میکند.(نجمی و حسینی، ۱۳۸۲). شکل ۲-۱ این مدل را نشان میدهد.
شکل ۲-۱ مدل EFQM 1
۲-۹-۴ کارت امتیازی متوازن [۸][۹]
رویکرد کارت امتیازی متوازن، با نگرش از چهار وجه مالی، مشتری، فرآیندهای داخلی و یادگیری و رشد به دنبال ایجاد توازنی بین اهداف مالی به عنوان نتیجه عملکرد گذشته سازمان در دو وجه مشتری و فرآیندهای داخلی و اهداف وجوه دیگر است. بدین ترتیب توازنی بین شاخصهای گذشتهنگر (شاخصهای مالی ) و شاخصهای آیندهنگر (شاخصهای سه وجه دیگر) ایجاد میگردد (Sandstrom,2002). عملکرد یادگیری و رشد که بیانگر قابلیتهای سازمان در سه حوزه نیروی انسانی، سیستمهای اطلاعاتی و دستورالعملها و رویههای سازمانی است، به عنوان عامل و تعیینکننده عملکرد سازمان در دو وجه مشتری و فرآیندهای داخلی مورد نظر است . این رویکرد تاکید خاصی بر روابط علت و معلولی بین شاخصها که از وجه یادگیری و رشد شروع و به ترتیب از وجوه فرآیندهای داخلی، مشتری و مالی میگذرد، وارد و مجموعه زنجیره شاخصهای بهم پیوسته را به عنوان مهمترین عنصر سیستم سنجش عملکرد سازمان تصویر میکند.
مدیران اجرائی شرکت اکنون میتوانند اندازه بگیرند که چگونه واحد کسب و کار آن ها برای مشتریان جدید و جاری خود ایجاد ارزش میکند و همچنین چگونه آن ها بایستی قابلیتهای داخلی بدست آورند و بر روی افراد، سیستمها و رویههای لازم برای بهبود عملکرد آینده سرمایهگذاری کنند. کارت امتیازی متوازن در حالیکه هدف وجه مالی را به عنوان یک علاقه عملکردی کوتاه مدت توصیه میکند، تعیینکنندههایی را نیز برای عملکرد رقابتی و مالی دراز مدت سازمان قرار میدهد .( Morisawa, 2002)
۲-۹-۵ مدل تحلیل پوششی دادهها
اولین ویژگی ارزیابی [۱۰]DEA، ارزیابی واقعبینانه آن نسبت به روشهای دیگر ارزیابی است. DEA از مجموعه واحدهای تصمیمگیرنده، تعدادی را به عنوان کارا معرفی می کند و به کمک آن ها مرز کارایی را تشکیل میدهد. آنگاه این مرز را ملاک ارزیابی واحدهای دیگر قرار میدهد. در این ارزیابی واحدهای ناکارا به دلیل مقایسه با یک سطح استاندارد از قبل تعیین شده یا شکل تابعی معلوم، ناکارا ارزیابی نشدهاند بلکه ملاک ارزیابی آن ها واحدهای تصمیم گیرنده دیگری بوده است که در شرایط یکسانی فعالیت میکنند.
ویژگی مهم دیگر ارزیابی DEA ارزیابی توأم با مجموعهای از عوامل است. در مدلهای DEA عوامل نهادهای و ستادهای توأما مورد ارزیابی قرار میگیرند و محدودیت یک نهادهای یا تک ستادهای وجود ندارد(علیرضایی،۱۳۷۹).
یکی دیگر از ویژگیهای اساسی مدلهای DEA ویژگی جبرانی بودن آن هاست. به عبارت ساده این ویژگی به واحد تصمیمگیرنده اجازه میدهد کمبود یا ضعف ستادههایش را به کمک ستادههای دیگر جبران نماید و یا مصرف اضافی در بعضی از نهادههایش را با صرفه جویی در نهادههای دیگر جبران نماید.
گرچه تحلیل پوششی دادهها در ابتدا برای ارزیابی واحدهای تصمیمگیرنده ارائه شده است ولی قابلیتهای گسترده مدلهای آن این روش را به عنوان یکی از روشهای پرکاربرد تبدیل کرده است. با توجه به اینکه پرداختن به جزئیات قابلیتهای کاربردی تحلیل پوششی دادهها خارج از اهداف این پژوهش است. تنها به ذکر عناوین این قابلیتها اکتفا میشود:
-
- واحد تصمیمگیرنده نشانه را تعیین میکند. این واحدها به عنوان الگوی عملکرد واحدهای ناکارا مطرح میشوند.
-
- راهکارهای بهبود کارایی را تعیین میکند. به کمک این راهکارها، واحدهای ناکارا میتوانند عوامل ناکارایی خود را شناخته و تصحیح کنند.
-
- بازده به مقیاس واحدها را تخمین میزند. بر اساس این تخمین، واحدها به سه دسته بازده نزولی، صعودی و ثابت نسبت به مقیاس تقسیم میشوند.
-
- واحدهای با بیشترین اندازه مقیاس بهرهوری را تعیین میکند. این واحدها، واحدهای کارایی هستند که بهترین اندازه را دارند.
-
- راهکارهای توسعه واحدها را پیشنهاد میدهد. این راهکارها شامل انبساط یا انقباض واحدها است.
-
- پیشرفت تکنیکی واحدها را در یک فاصله زمانی مشخص، تعیین میکند.
-
- نهادههایی که باعث تراکم یا ازدحام شده را شناسایی کرده، میزان تراکم آن ها را محاسبه میکند.
-
- تخصیص بهینهای از منابع را انجام میدهد که در آن دیدگاههای کارشناسی شده مدیر، هدف اصلی است.
-
- پتانسیلهای عملکردی سازمانهای مختلف را که متشکل از واحدهای تصمیمگیرنده است اندازهگیری نموده بهعنوان یک شاخص عملکردی در ارزیابی آن ها ارائه می کند(علیرضایی،۱۳۷۹).
۲-۱۰ تولید ناب
انقلاب عمده در ابتدا و انتهای قرن بیستم رخ داد، انقلاب آغازین همانا ظهور تولید انبوه و پایان عصر تولید دستی بود و انقلاب پایانی ظهور تولید ناب و خاتمه یافتن عصر تولید انبوه است. در طی ۱۵ تا ۲۰ سال گذشته، جهان در دوره جدیدی از شرایط صنعتی به سر میبرد، دورهای که فناوری، شرایط بازار و خواستههای مشتریان با سرعت و در جهتهای مختلف تغییر پیدا کرده در حالیکه این تغییرات در گذشته کمتر مورد توجه بوده است. به منظور پاسخگویی به نیازهای جدید بوجود آمده در محیطهای صنعتی شاهد ظهور پارادایم دیگری در تولید بنام تولید ناب و سپس تولید چابک میباشیم.
پس از جنگ جهانی اول هنری فورد[۱۱] و آلفرد السون[۱۲] (مدیر جنرال موتورز) تولیدات صنعتی جهان را از قرون تولید دستی که شرکتهای اروپایی رواج داده بودند، بدر آوردند و به عصر تولید انبوه کشاندند. با ترویج این شیوه تولید در تمام صنایع، ایالات متحده رهبر جدید شیوههای تولیدی گردید و صنعت خودروسازی، موتور و قلب تپنده اقتصاد این کشور شد.
در همین راستا، پیتر دراکر در سال ۱۹۴۶ لقب صنعت صنعتها را به صنعت خودروسازی اطلاق کرد. تولید ناب در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم توسط تایچی اوهنو[۱۳] در شرکت خودروسازی تویوتا در ژاپن مطرح گردید. مبحث تولید ناب در سال ۱۹۹۰ توسط جیمز ووماک و همکارانش از دانشگاه MIT در قالب یک کار تحقیقاتی با عنوان ماشینی که جهان را تغییر داد منتشر گردید. او و همکارانش، تولید ناب را به عنوان ترکیبی از مدل تولید سنتی فورد و مدل کنترل اجتماعی در محیط صنعتی ژاپنی میشناسند(طیبا، ۱۳۸۶).
بنابراین بحث تولید ناب و نیز سایر شیوههای تولیدی با صنعت خودروسازی گره خورده است و برای توصیف شیوه تولید ناب نیاز به بررسی چهار شیوه تولیدی فوق الذکر است تا با معرفی و مقایسه آن ها تفاوت و امتیازاتشان معلوم گردد.