در این بیت، الف ندا و حرف ندای «ای» را در مصراع اوّل با هم آورده است.
بجز این ها ترکیبات وصفی و اضافی خاصی در شعر او دیده می شود که در مقوله ی هنجارگریزی های زبان او قرار می گیرد مانند: شاهد پیچ پیچ، راه بی فریاد، نالش کشکین.
حدیقه الحقیقه که مولوی آن را «الهی نامه» خوانده است مهم ترین منظومه ی سنائی است. حدیقه در بحر خفیف مخبون مقصور یا محذوف یا اصلم سروده شده که از وزن های مطلوب شاعران در قرن ششم است و آنچنان که خود گفته ده هزار بیت داشته است. امّا حدیقه ی چاپ استاد مرحوم مدرس رضوی حدود دوازده هزار بیت است.
این مثنوی در ده باب تنظیم شده و شاعر وحدت موضوع و نظم بیان مفاهیم را در هر باب رعایت نکرده و چون اولین منظومه ای است که بدین سیاق در شعر فارسی پرداخته شده، از نظر نظم و ترتیب و اسلوب تدوین، پختگی و زیبایی و ساختار به هم پیوسته ی مخزن الاسرار و منطق الطیر و مثنوی مولوی در آن دیده نمی شود، امّا از نظر تنوع و کثرت مفاهیم و معانی – با توّجه به حجم آن – در شعر فارسی یگانه است. سنائی در این منظومه قصد داستان سرایی نداشته و برخلاف عطار و مولوی سر دلبران را در حدیث دیگران بیان نکرده، بلکه مبنای کار او بر بیان مستقیم مفاهیم است و در تو به توی مطالب در جاهای مناسب داستان هایی گنجانیده است که تعداد آنها نسبت به مثنوی های عطار و مثنوی مولوی زیاد نیست. بعضی از این داستان های زیبا و معروف است و بعضی از آنها به لحاظ پرداخت و زبان نسبتاً ضعیف. روش سنائی در حدیقه انتقال از یک معنی به معنی دیگر است. در مواردی این ا نتقال بر اثر تداعی – از طریق لفظ یا معنی – است و گاه صورت پراکنده گویی دارد و همین شیوه ی اوست که در منظومه های اخلاقی و عرفانی و تربیتی پس از او به شکلی پخته تر به کار رفته است.
وی گاه گاه برای روشن تر شدن مطلب، مصراعی را برای مصراعی دیگر یا بیتی را برای بیتی دیگر تمثیل قرار داده و در آن مثالی زده است تا مفهوم ناملموس، ملموس شود. معمولاً، در این ابیات، تمثیل قرینه ای است برای مفهوم مصراع دیگر و هیچ گونه ارتباط لفظی میان معنی و تمثیل آن دیده نمی شود:
دانشت هست کار بستن کو خنجرت هست صف شکستن کو
خرد از تو تویی برد جاوید آب را در هوا کشد خورشید
کار بی علم بار و بر ندهد تخم بی مغز بس ثمر ندهد
از مقلد مجوی راه صواب نردبان پایه کی بود مهتاب
مردم از نور جان شود جاوید گل شود زر ز تابش خورشید[۲۸]
وی در حدیقه، در بیان مطلب به دنبال دلیل و برهان نیست بلکه سخن خود را با لحنی قاطع و با بیانی جزم طرح کرده و کبری و صغرای منطقی نچیده و در آوردن تمثیل ها و داستان ها نیز گاه گاه تناسب میان تمثیل و مطلب پیشین را کاملاً رعایت نکرده است.
در حدیقه ی سنائی، سوز کلام عطار و شور سخن مولوی راه ندارد و اگرچه به شیوه ی عارفان به باطن و تأویل گرایش دارد و از تعریف و توصیف عشق و بعضی حالات عرفانی گاه گاه شور و وجدی در کلامش راه می یابد، در بیشتر جاها در سخنش نوعی خشکی حاکم است، و در مجموع شعر او، شعر شرع است.
حدیقه ی سنائی دارای ابیات بلند و عالی و ارسال المثل های زیباست. این منظومه از همان زمان پیدایش مورد توّجه شاعران و ادیبان و نویسندگان بوده، آنچنان که صاحبّان کتاب های منثور چون نصرالله منشی در کلیله و دمنه و نجم الدین رازی در مرصادالعباد و ظهیری سمرقندی در سندباد نامه و اغراض السیاسه و امثال آنان، از ابیات زیبای این منظومه گلچین کرده و نثر خویش را بدان آراسته اند.
سنائی، پس از ناصر خسرو، مهم ترین شاعری است که قصیده را از انحصار مدح بیرون آورده است. وی، عرفان و انتقاد اجتماعی را در این قالب شعری بیان کرده است[۲۹]. قصاید زٌهد و عرفان وی، معمولاً بی تغزل است و در آن تسلسل مطلب و انسجام کلام مشهود است و با لحنی تند و بی پروا از احوال روزگارش انتقاد کرده و خواننده را پندها داده و وی را به سلوک طریقت و از دست نهادن دنیاوی ها و تعلقّات نفسانی باز خوانده است. در قصاید سنائی مانند قصاید ناصر خسرو، معمولاً مطلبی معین در سراسر قصیده ذهن شاعر را مشغول کرده و در موارد مکرّر، معنی مورد نظر او در یک بیت تمام نشده بلکه در ابیاتی موقوف المعانی به پایان رسیده است. از حدود دویست قصیده ی سنائی نزدیک یکصد و ده قصیده ی او ردیف دارد. ردیف های مرکب و مصنوع و اسمی در شعر او دیده می شود: بیست ردیف اسمی، پنجاه ردیف فعلی، سی ردیف حرفی دارد، مانند: آتش و آب، باید نهاد، خواهد کرد، کرده اند، چون کنم، داشتن، کو؟
سنائی در اشعار خویش ردیف های مصنوع و دشوار فراوان به کار برده است. مانند: هر شب، نیست هست، گویی نیست هست، الصبر مفتاح الفرج، داورباد، شد تا باد چنین باد، چه خواهی کرد؟، نباید باشد، دگر آمد، باید بود، کم کنید، ای پسر، ای دلیر، کم گیر، است و بس، شبت خوش باد من رفتم، چون باشم، ای بیوفا ای پاسبان، ای سنگدل ای پاسبان، الغیاث ای دوستان، جان ای جان، می کنی مکن، علیک عین الله، زهی کافر بچه، این نیز بگذرد، علی الله، مراده، همه[۳۰].
سنائی علاوه بر آنکه عرفان را در قالب غزل نیز وارد کرده و نخستین شاعری است که غزل عرفانی ساخته، به غزل های رندانه و قلندرانه نیز توّجه داشته و این نوع غزل نیز که با سنائی آغاز گشته در شعر عطار و عراقی و سعدی به کمال رسیده است. نمونه ی اشعار قلندری او غزلی است با این مطلع:
قبله چون میخانه کردم پارسایی چون کنم عشق بر من پادشا شد پادشایی چون کنم
دیوان، چاپ مدرس، ص۴-۳۹۳
۱۳-۲ تشابه سنائی با شاعران معاصر:
در همین عصر ماد و شاعر بزرگ نمودار این دو گونه توفیق اند. ملک الشعرای بهار توفیق آن را یافت. که حال و هوای خاص انسان دوره جدید تاریخ بعد از انقلاب صنعتی و تحولات جهانی را (که اندیشه ملّی و فکری دموکراسی جوهر آن است) در قالب قصیده پارسی بیان کند و از عهده این مهم به کمال برآید و نیما یوشیج توانست ساخت و صورتی نو به شعر فارسی عرضه دارد. این دو تن درد و عالم متفاوت برجسته ترین شاعران نسل خویش اند.
۱۴-۲ سبک آثار سنائی
سنائی جایگاهی بس شاخص در ادب فارسی دارد. شاعری که آثارش آینه آغاز و انجام رگه هایی خاص تفکر فرهنگی و اجتماعی و اخلاقی و به تعبیری از یک سو آثارش نمایانگر دوره ی تکوین شعر سنتی مذهبی و عارفانه محسوب می شود و از سوی دیگر هم جلوه گاه حکمت یونانی است و هم مجلای تعالیم اشراقی.
اوج هنر شاعری سنائی در ابیاتی که چالاکی بیان و طراوت اندیشه و صدقی گفتار با موسیقی خاص حروف همراه می گردد. و در پشت واژگان ساده پر کاربرد و به طبع کم ارج و حتّی گاه مبتذل از حیث هنری یا اجتماعی، اندیشه ای ژرف گنجانده می شود. این سبک بیان در حکایات و نیز آن گاه که به مباحث نقد اجتماعی و نقد شعر می پردازد و با لحن طنز آلود عوام و بی مایگان و مخالفان را در قالب تمثیل ها مورد خطاب قرار می دهد به وضوح قابل مشاهده است.
ویژگی دیگر سبک او حدّ اعلای ایجاز در کلام است و زائیده دقت بسیار زیاد او در بیان اندیشه ها به شکلی فشرده و همین ویژگی، کلام او را مناسب ضرب المثل و کلمات قصار ساخته است.
اندیشه حکیمانه و توّجه شاعر به مفاهیم ضمنی کلام چه از جهت پیوستگی و چه از جهت توصیف گری باعث می گردد که این گروه از ابیات دشوار به نظر آید ولی با پرده گرفتن از نقاب الفاظ زیبایی عروس معنی جلوه گر می گردد و این خود از عللّی است که بسیاری از محققان را به شرح آثار سنائی کشانده است.
سنائی که از بزرگترین گویندگان زبان فارسی است که در تغییر سبک شعر و ایجاد تنوع و تجدد در سخن گویندگان بعد از خویش مؤثر بوده است و در آثار باقی مانده از او دو سبک سخن و دو نسخ فکری قائل روبه رو هستیم این دوگانگی سبک و فکر را مربوط به دو مرحله از زندگی شاعر می داند. در مرحله نخستین که شاعری درباری و لهو پیشه است و در دوره بعد تغزلات لطیف و تشبیب های دل انگیز می سراید.
۱۵-۲ سه حالت وجودی سنائی:
سنائی سه شخصیت متفاوت دارد که عبارتند از:
-
- سنائی مداح و هجاگوی (قطب تاریک وجود او)
-
- سنائی واعظ و ناقد اجتماعی (مدار خاکستری وجود او)
-
- سنائی قلندر و عاشق (قطب روشن وجود او) و در مورد ویژگی سه ساحتّی خود اینگونه می گوید:
در تو حیوانی و شیطانی و روحانی دُر است از شمار هر که باشی آن بوی روز شمار
۱-۱۵-۲ قطب تاریک وجود او:
بخش قابل ملاحظه ای از کلیات سنائی را مجموعه ی هجاها و مدایح سنائی تشکیل می دهد. در این قطب که شاعری متوسط است و لفظاً و معناً می توان در کنار عثمان مختاری و سید حسن غزنوی و امثال ایشان، که معاصران اویند قرار می گیرد او یکی از بهترین هجوگویان عصر خود است. اگر عنصری وانوری را، دو نمونه ی عالی مدیح به شمار آوریم که یکی قبل از سنائی می زیسته و یکی بعد از او، و مدایح سنائی را با مدایح آنان بسنجیم هیچ امتیاز و تشخصی برای مدایح سنائی نمی توان یافت. مگر بعضی از تغزل های او، که پیداست این تغزل ها به مرز روشنِ وجود سنائی نزدیک می شوند.
مثل: روز بر عاشقان سیاه کند مست، چون عقید خوابگاه کند
و گویا سنائی تا آخر عمر با این شعرها سر و کار داشته و دست از آنها برنداشته، این مرد شاعری بود از چاپلوسان درگاه سلطان بیشتر عمر را در ستایش گری و دریوزگی گذرانیده بود. مثل فرخی، عنصری، و … شعر می گفت و عشق می ورزید و عمر را در غم و شادی به سر می برد. در صف زیبایی های جهان سخنش لطافتی داشت، عشق شاه رویان قرار از دلش می ربود.
سخنش به شیوه فرخی و منوچهری می ماند و زندگیش با آن ها تفاوت نداشت درگاه امیران و محتشمان را کعبه ی آمال خویش می شمرد و به هیچ چیز جز به زر و جاه و عشق دل نمی بست. امّا ناگهان دغدغه ای انگشت به پهلویش زد و او را از خواب برآورد آیا خوابی دید که چنین وحشت زده از خواب دیرین جست؟ که می داند؟ یا حکایت دیوانه لای خوار؟ یا عشق به پسر قصاب و کهنه کفش او و اتفاّقات که برایش افتاد او را متحوّل کرد که می داند؟ امّا تحوّل مشایخ از این داستان ها و افسانه ها به دور نیست. گاهی حتّی یک حرف باعث تحوّل می شود. امّا این اتفاّقات درونی، غیز از او برای بسیاری از عارفان بزرگ دیگر نیز – چون غزالی، مولوی، عطار – دست داده است. و در ساحت اوّل هم از نظر زبان و هم از جهت محتوا شباهت بسیاری به غزل های فرخی سیتانی دارد.
۲-۱۵-۲ سنائی واعظ و ناقد اجتماعی (مدار خاکستری وجود او)
در مرز سنائی قلندر (قطب روشن) و سنائی مداح و هجا گوی (قطب تاریک) یک مدار پهناور خاکستری، یا نیمه روشن، نیمه تاریک وجود دارد، که در این جا سنائی ناقدِ جامعه و اندرزگوی اجتماعی است. که پیشروی سنائی در این گونه شعر ناصر خسرو است و سنائی خود، برای این گونه شعرهای خویش عنوان «زٌهد و مَثَل» را برگزیده است. از نمونه قصاید او در این ساحت زمانی عبارتند از:
-
- برگ بی برگی نداری. لاف درویشی مزن
-
- ای سنائی بی کُله شو گرت باید سروری
-
- بمیر ای حکیم از چنین زندگانی
-
- ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار
در دوره ی دوم زندگی یعنی بعد از برگشت از سفرش رو به عرفان آورده و گوشه عزلت گزیده و تارک دنیا گشته است، حتّی معروف است زمانی که بهرام شاه خواسته برای ایجاد قرابت نسبی، خواهرش را به عقد وی درآورد، استنکاف نموده و عذر خواسته است و دو بیت از حدیقه در این باره نقل می کند:
من نه مرد زن و زر و جاهم به خدا ار کنم وگر خواهم
ور تو تاجی نهی ز احسانم به سر تو که تاج نستانم
و دکتر صفا: نیز یکی از علل گرایش افرادی چون سنائی را به اعتکاف در امر دیگری می داند و می گوید: «شاید همین امر (هر روز غلامی نوخاسته بر جان و عرض مردم حاکم می شد و روزشان چون شب تاریک می گشت) باعث بوده است که غالب شعرای قرن ششم، خلاصه اواخر آن قرن در بازپسین سالهای حیات خود، میل به اعتکاف و اعتزال پیدا می کردند، چنان که در شرح احوال سنائی و … می بینیم».