بر اساس تئوری مالکیت انفرادی:
مالک کانون توجه قرار میگیرد چنین فرض می شود که دارایی ها متعلق به مالک و بدهی ها، تعهدات مالک میباشند. سرمایه به عنوان ارزش خالص واحد تجاری از نظر مالکان آن تلقی می شود. درآمد برابر با افزایش در سرمایه و هزینه برابر با کاهش در آن میباشد.سود خالص مستقیماً به مالکان بر میگردد، که این نشان دهنده افزایش در ثروت مالکان میباشد و از آنجا که سود برابر با افزایش در ثروت میباشد، لذا سریعاً به سرمایه مالکان اضافه می شود. پرداخت نقدی سود، نشان دهنده برداشت از سرمایه است. سودهای انباشته، بخشی از کل سرمایه میباشند. بهره بدهی ها به عنوان هزینه مالکان تلقی می شود و بایستی در هنگام محاسبه سود خالص متعلق به مالکان، از آن کسر گردد. مالیات بر درآمد شرکت نیز هزینه محسوب می شود.
از این دیدگاه معادله حسابداری به صورت زیر میباشد:
مجموع بدهی ها – مجموع داراییها= حقوق مالکان
تئوری مالکیت انفرادی را می توان حداقل در دو شکل تصور کرد: (بلکویی[۱۵]، ۲۰۰۰)
الف) در شکل نخست، تنها سهامداران عادی بخشی از گروه مالکیت هستند و سهامداران ممتاز مستثنی میشوند بنابرین سود سهامداران ممتاز هنگام محاسبه سود متعلق به مالکان کسر میشوند.
ب ) در شکل دوم تئوری مالکیت انفرادی، هم دارندگان سهام عادی و هم دارندگان سهام ممتاز در حقوق مالک قرار می گیرند.
به نظر میرسد که در حسابداری مربوط به مؤسسات انفرادی و تضامنی، تئوری مالکانه کاربرد بیشتری دارد. این عمومیت بدان خاطر است که در این نوع مؤسسات، سود خالص هر دوره به حساب سرمایه مربوط به هر کدام از مالکان اضافه می شود، اگرچه، محاسبه سنتی سود، واقعا نمیتواند مبنای اندازه گیری خالص افزایش در ثروت قرار بگیرد.
تئوری مالکانه را به همان سادگی که می توان در مورد مؤسسات انفرادی و تضامنی به کار برد، نمیتوان در مورد شرکت های سهامی به کار گرفت.البته بسیاری از نویسندگان، تئوری مالکیت انفرادی را تنها از منظر شرکت های سهامی نیز مورد توجه قرار دادهاند و کل سرمایه پرداخت شده و سودهای انباشته را به عنوان خالص ثروت سهامداران تعریف نموده اند.
- نظریه نمایندگی
با توجه به اینکه منافع مدیران وسهامداران، همسو و همجهت نیستند وافزایش منافع یک گروه،کاهش منافع گروه دیگر را به دنبال دارد،نظریه نمایندگی برای کمینه کردن این شکاف پیشنهاد شده است. در شرکتهای بزرگ که مستقیماً به وسیله مدیران و به طورغیرمستقیم به کمک سرمایه گذاران کنترل میشوند،مدیران در مورد منافع کوتاهمدت، تحت فشارند که ممکن است این موضوع به نفع سایر سهامداران نباشد. در این شرایط،مدیران به دستیابی به عایدیهای متفرقه، تشویق میشوند که باز هم به کاهش ارزش منافع و رفاه سهامداران میانجامد. این مشکل احتمالی نمایندگان، کنترل مدیریت شرکتها به وسیله سهامداران را اجتنابناپذیر می نماید.
- نظریه هزینه معاملات
این نظریه براین اساس استوار است که شرکتها آنقدر بزرگ شدهاند که در تخصیص منابع جانشین بازار شوند. در واقع شرکتها آنقدر گسترده و پیچیدهاند که با توجه به نوسانهای قیمت در بازار، تولید را هدایت و بازار معاملات را متعادل میکنند. در درون شرکتها، برخی از معاملات حذف میشوند و مدیران شرکت، تولید را با معاملاتی که خود ترجیح می دهند، هماهنگ میکنند.
نظریه هزینه معاملات فرض می کند که افراد اغلب فرصتطلب هستند، در صورتی که نظریه نمایندگی خطر اخلاقی و هزینه های نمایندگی را مورد بحث قرار میدهد. نظریه نمایندگی فرض می کند که مدیران به دنبال عایدیهای متفرقه هستند، در صورتی که در نظریه هزینه معاملات، مدیران، معاملات خود را به صورت فرصتطلبانه ترتیب می دهند. تفاوت دیگر این است که واحد بررسی و تحلیل در نظریه نمایندگی، فردی است، در صورتی که در نظریه هزینه معاملات، واحد بررسی و تحلیل، معامله است. با این همه، هر دو نظریه به یک مشکل میپردازند: چگونه مدیر را متقاعد کنیم که در درازمدت به جای منافع شخصی خود، منافع سهامداران و افزایش سود شرکت را دنبال کند؟
- نظریهی ذینفعان
اساس نظریه ذینفعان این است که شرکتها بسیار بزرگ شدهاند و تأثیر آنها بر جامعه چنان عمیق است که باید به جز سهامداران به بخشهای بسیار بیشتری از جامعه که دارای منافع متقابل هستند، توجه کنند و پاسخگو باشند. به عبارتی نه تنها ذینفعان تحت تأثیر شرکتها هستند، بلکه آنها نیز بر شرکتها تأثیر میگذارند. آنها در شرکتها به جای سهام، دارای منافع هستند.
ذینفعان شامل سهامداران، کارکنان، فروشندگان، مشتریان، بستانکاران، شرکتهای مجاور و عموم مردم میشوند. یافته های مطالعاتی انجام شده نشان دهنده آن است که شرکتهایی که خود را مؤظف به رعایت حقوق کلیه ذینفعان مینمایند و یا به عبارتی، در مقابل تمام ذینفعان مسئول هستند، در درازمدت، موفقتر خواهند بود و احتمال رسیدن آنها به هدفهای تعیین شده، بسیار بیشتر است.
اصول حاکمیت شرکتی
اصول حاکمیت شرکتی سازمان همکاری و توسعه اقتصادی در سال ۱۹۹۹ به تأیید وزرای کشورهای عضو رسید و همچنان آزمونی بینالمللی برای سیاستگذاران، سرمایهگذاران، شرکتها در عرصه جهانی محسوب میشود. آن ها حاکمیت شرکتی را توسعه داده و رهنمود خاصی برای قانونگذاران و پیشگامان مقررات، هم در کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی و هم درکشورهای دیگر فراهم کردهاند. در سال ۲۰۰۲ اصول حاکمیت شرکتی توسط دستاندرکاران سازمان همکاری و توسعه اقتصادی، مورد بازبینی قرار گرفت. این بازبینی دربرگیرنده بررسی جامعی از چالشهای فراروی حاکمیت شرکتی بود و کمک شایانی به گروههای مختلف کرد. پس از آن نیز این سازمان، توسعه اصول حاکمیت شرکتی رادنبال کرد. هدف از برقراری این اصول کمک به کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی و سایر کشورها در بهبود و ارزیابی چارچوب قانونی و سازمانی حاکمیت شرکتی و فراهم کردن رهنمودها و پیشنهادهایی برای بورسهای اوراق بهادار، سرمایهگذاران، شرکتها و سایر گروههاست که نقشی در فرایند توسعه حاکمیت شرکتی مناسب دارند. اصول حاکمیت شرکتی، الزامآور نیستند و تناقضی با قوانین داخلی کشورها ندارند و فقط روشهایی برای رسیدن به هدفهای تعریف شده را پیشنهاد میکنند. این اصول میتواند به منظور توسعه قالبهای قانونی، مورد استفاده سیاستگذاران قرار گیرد. شرکتها نیز به منظور باقی ماندن درعرصه رقابت، باید با ابتکار و تطبیق خود با شرایط اجرای اصول حاکمیت شرکتی از فرصتهای جدید استفاده کنند. همچنین دولتها نقش مهمی درشکلگیری قالبهای قانونی و اجرایی دارند، به نحوی که بتوانند انعطاف لازم را در جهت عملکرد کارآمد بازار و پاسخگویی به انتظار سهامداران داشته باشند و بر عهده دولتها و فعالان بازاراست که در رابطه با چگونگی اجرای این اصول، تصمیمگیری کنند و هزینه و فرصتهای موجود را ارزیابی کنند (۲۰۰۴OECD,).