در خصوص این رویهی روحی و روانی زن باید گفت « زنان در اغلب مصائب و شدائد زندگی با امیدواری و استواری بر جای می مانند و دوباره وضع را نو می سازند»۲. دربارهی صبوری زن نکته روانشناختی دیگر که اشاره بدان خالی از لطف نیست این که « خانم ها در تمام لحظات گذر از جاده پر پیچ و خم زندگی، لبخندی بر دل دارند. چه سراشیب چه سربالایی امید خود را از کف نمی دهند»۳. ما در این بخش نام این امید را صبورانه می نهیم و اشعاری را که مرتبط با این خصیصه است مورد بررسی قرار می دهیم ابتدا با اشعار سیمین بهبهانی آغاز می کنیم. سیمین بهبهانی در غزل ” بس که در این دیر کهنه دیر بماندم ” این گونه حکایت صبوری زن را بیان می کند.
بس که در این دیر کهنه، دیر بماندم
بس که در این دیر کهنه، دیر بماندم / سیر بماندم ز عمر، سیر بماندم
گر چه هنوزم به شصت سال بسی هست / باز بر این باورم که دیر بماندم
غنچه ی آفت رسیده ام که به گلشن / رنگ جوانی ندیده، پیر بماندم
ساقهی نیلوفرم که خسته به یک پای / دیرو شکیبا در آبگیر بماندم
کس نشد آگه ز جلوه های نهانم / نقش خیالم که در ضمیر بماندم
دور جوانی ندیده ام که ز خردی / دور، از آن دور دلپذیر بماندم
تا سرم از تنگنای بیضه به در شد / از قفسی تنگ، ناگزیر بماندم
بند دو مردَم ببست و در خم هریک / چند گهی بندگی پذیر بماندم
بند یکی تا گسست، خواجه ی دیگر / بست و ز نو هم چنان اسیر بماندم
دام، یکی نام نهاد و آن دگری، عشق / من به گروگان، چنین حقیر بماندم
( مجموعه اشعار، خطی ز سرعت و از آتش، صفحه ۵۶۱ )
وجود تشبیهات زیبایی چون:
غنچهی آفت رسیده ام که به گلشن / رنگ جوانی ندیده، پیر بماندم
و یا
ساقهی نیلوفرم که خسته به یک پای / دیرو شکیبا در آبگیر بماندم
وجود خسته و افسرده زنی را نشان می دهند که هنوز کامی از جوانی نگرفته احساس پیری می کند و مانند غنچه ای است که آفت روزگار او را پیر و فرتوت نشان می دهد و یا تشبیه زن به شاخه نیلوفری که بر یک پای خود بسیار سال است تا صبورانه ایستادگی می کند.
وجود اضافه هایی همچون نقش خیال یا دور جوانی یا قفس تنگ حکایت از ظلم دیر پای مردان به زنان دارد و نیز بیت:
بند دو مردَم ببست و در خم هریک / چند گهی بندگی پذیر بماندم
مشخصا به جریان مرد سالاری اشاره دارد و رنج هایی که پیامد آن را اسارت می داند چه این که در بیت آخر زندگی خود را با یکی، در دام گفتار شدن نام نهاده و با دیگری در عشق گرفتار آمدن و پایان غزل خوش نیست زیرا که شاعر هیچ کدام از این دونوع زندگی را خوش نمی دارد.
دام، یکی نام نهاد و آن دگری، عشق / من به گروگان، چنین حقیر بماندم
مشخصهی بیانی در این غزل بیش تر تشبیه است و اغلب کلمات در معنای حقیقی خود بکار رفته اند. تصویر کلی بدست داده شده در غزل تصویر صبر زن در تنگنای زندگی مشترک است خواه آن زندگی با عشق باشد خواه به اجبار که این می تواند نگاهی فمینیستی به زندگی زنان باشد.
شعر” باز بهار است ” در مضمونی مشابه – از جهت این که پایبندی به خانه و خانواده را تشبیه به زنجیری کرده که او را محکم بسته است و فراغ و بال آزادی را از او سلب کرده- به شعر ” بس که در این دیر کهنه ” مانند شده است.
آن چه دلم کرده هوا باز چیست؟
چیست که گویی نه در این عالم است؟
خانه و آسایش و فرزند و شوی
هست و ندانم که چه دیگر کم است
باز پُر حسرت دیوانگی
این دل لایعقل لایعلم است
رای به صحرا زدنش هست، لیک
شکر که زنجیر، چنین محکم است!
( مجموعه اشعار، خطی ز سرعت و ازآتش، صفحه ۵۶۱)
که در این ابیات شاعر ضمن این که هر آن چه را یک زن از زندگی توقع دارد چون خانه و آسایش و فرزند و شوی معطوف به یکدیگر ذکر می کند اما هنوز به دنبال گمشده ایست و دل خویش را – در این به دنبال گمشده بودن- دیوانه ای انگاشته که لایعقل و لا یعلم است. نه عقل دارد و نه می داند که چه می خواهد، و خدای را از بابت این که به زنجیر زندگی پای بست است شکر می کند که شاعر به گونه ای اعتراض خود را با لحنی نرم و گوش نواز بیان داشته است. در این چند بیت نیز مهمترین مشخصه بیانی در ساختن تصویر، تشبیه است. و اغلب لغات در معنای حقیقی خود به زبانی ساده به کار رفته اند.
“با تخته پاره و تن هایی“
زن: سختکوشی و زیبایی با تخته پاره و تن هایی / بازو گشوده و می راند بر موج ها به شکیبایی
در بیکرانی ی آبی ها پیچیده از همه سو با او / سرسام آتش خورشیدی اوهام سرکش دریایی
اوج و فرود و فرا رفتن ناخوانده تاهمه جا رفتن / در بیکرانی ی آبی ها با موج فاصله پیمایی
زرد و کبود و درخشیدن کولاک برق و شرر دیدن / چندان که دیده ی ناچارش بیزار مانده ز بینایی
پیغام کشتیی مدفون را برتن رقم زده با ناخن / خطّی به شیوه ی استادی حرفی به غایت شیوایی
نه دفتری که بَرَد موجش نه جوهری که خورَد آبش / زخم است و آن همه خونریزی خون است و آن همه خوانایی
دریا به زمزمه ی آبش چون گاهواره دهد تابش / مرگ است و چیرگی ی خوابش با گاهواره و لالایی
آن زخم اگر به سخن آید از مرگ او چه زیان زاید؟ / گو با کرانه که بُگشاید آغوش را به پذیرایی
بینند زخم و پیامش را در مرگ جان کلامش را / وان خطّ و حُسن ختامش را یعنی: رسالت و زیبایی…
( مجموعه اشعار، یک دریچه آزادی، صفحه ۸۷۵)
در این شعر سیمین زن را فدایی رسالت خود معرفی می کند یعنی برای زن رسالتی قائل است که تا پایان جان برای تحقق آن رسالت پیشروی می کند. توصیفات و تشبیهات از آغاز کلام که زن را سوار بر قایقی یا زورقی بی پارو می داند که ناگزیر است با تخته پاره هدایتش کند و روزگار را پهنه بی کران دریای پر پیچ و خم مواج؛ و دست و پنجه نرم کردن با امواج روزگار که بی دعوت و ناخوانده به هر سوی می کشاندش، تا سیراین مقولات که زن را به طبیعت گره می زند و دست و پنجه نرم کردن با شدائد آن، خط سیر شعر را بدان جا می رساند که آن قدر دشواری های زندگی از پیش چشم زن عبورمی کند:
چندان که دیده ی ناچارش / بیزار مانده ز بینایی
بیزار از دیدن است اما ناگزیر از دیدن و رنج کشیدن و صبر ورزیدن آن جا که می سراید:
نه دفتری که برد موجش / نه جوهری که خورد آبش
به این مقوله اشاره دارد که زنان از بیان رنج خود نیز در مضیقه اند چندان که از زمانه می خواهد آغوش خود را به روی زن بگشاید و از جای زخم های تاب آورده اش پیامش را بخواند که جز انجام رسالت صبورانه و زیبایی وجودی زن چیز دیگری نیست.
پایان نامه در مورد : تصویر های شاعرانه سیمین بهبهانی و شفیعی کدکنی از منظـر نقد زن مدار- ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین