چو تیر خدنگش بجست از کمان
زمانی همی بود رخ بر زمین
از آن پس به اسب اندر آورد پای
به روز چهارم علی با سپاه
کمربست و برداشت تیروکمان
جهان گشت پر بوی مشک وعبیر
به دست اندرون تیر معجز نمای
کمان را خم آورد و بگشاد دست
برآن قبّه آمد هم اندر زمان
همی خواند بر کردگار آفرین
برفتند گردنگشان باز جای
سوی حصن آهن گرفتند راه
( ابن حسام، ۱۳۸۲: ۱۷۳ )
قطعاً یکی از عوامل عمده و تأثیر گذاری که باعث ایجاد در نظم و نثر گردیده، مخاطب است.به عبارت دیگر هرگاه فرستنده پیام بخواهد تنها از اندیشه مخاطب خود استفاده کند، یا تنها اندیشه مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد، و پیامی را به او منتقل نماید از نثر و زبان ساده گفتار استفاده می کند، هنگامی که اراده نماید، علاوه بر اندیشه، احساسات مخاطب را نیز به فعالیّت وا دارد از نثر مخیّل،مسجّع و شعر استفاده می نماید. در واقع شعر جو لانگاه بهتری برای ارتباط و انتقال پیام بوده و هست؛ و مخاطب پیام را در قالب شعر بهتر می پسندد تا نثر.زیرا در شعر پیام با موسیقی کناری و میانی، خیال، تصویر، صنایع ادبی و… ارائه می شود و حس های بیشتری از مخاطب را به خود مشغول می کند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
امّا آنچه در این ابیات بیشتر مورد نظر است و برآن تکیه شده، سخن بی پیرایه، زلال، ناب و روشن ابن حسام و ربیع است که همچون آسمان پر ستاره و تابناک کناره های کویر بی کران، دل انگیز و زیباست و کششی پنهان و خواستنی دارد. زیرا سخن شاعران هنرمند و بزرگ بیش از آنچه می گویند گویاست، گویی سخن از شاعر فراتر می رود، زیرا رمز هایی که در آن به کار گرفته شده با کشف و شهود می توان در یافت و بر اعجاز رمز، انگشت شگفتی به دندان گزید، از آن روی که آثار رمزی و حماسی دینی برانگیزاننده است و درون را ژرف تر می کاود، و گاه لذّت جمال شناختی فراهم می آورد و امّا آثاری که آشکارا بی هیچ مایۀ رمزی برزبان شاعر می گذرد چون روشن تر و بی پرده تر با احساس جمال شناختی پیوند می خورد و از آن سخن می گوید، موزون بودن و هماهنگی آن دریافت بلوغ شعر را آسان تر می سازد. زیرا که ذات و جوهرۀ هنر زیبایی است ونیازی به این که به چیزی دلالت کند ندارد، بلکه تنها با همان زیبایی اش به نقش خویش عمل می کند.از این روی هنگامی که عریان و بی پرده احساس می شود؛ درک زیبایی و کمال را بیشتر ممکن می سازد.و هنر وقتی جلوه می کند که خیال و بیان هنری در کار باشد و به گفتۀ کروچه: بیان و زیبایی دو مفهوم جدا از هم نیستند، بلکه یک مفهوم هستند که هر کدام از این دو واژه مترادف را که بخواهیم می تواینم به آن اطلاق کنیم.
این گونه است که بیان هنرمندانۀ ابن حسام و ربیع زیبایی احساس او را تمام و کمال به خواننده باز می رساند و این بلوغ شفاف و روشن واژه هاست که چنین توانی را به هنر شاعری این دو شاعر بخشیده است.
۴- ۶- کرامات ومعجزات امیرالمؤمنین علی(ع)
معجزاتی که مورخین امامیّه به امیرالمؤمنین علی نسبت می دهند، زیادتر از آن است که در حوصله این پایان نامه گنجد. لاجرم نگارنده فقط به برخی از آنها که متفق علیه جمیع مورخین سنت و جماعت و علمای امامیّه است، مبادرت می ورزد. قبل از نگارش معجزات علی (ع) ناگزیر است که گفته شود برخی از مورخین امامیّه برای اثبات جلالت قدر و عظمت مقام أمیرالمؤمنین به قدری در شرح و تفصیل و بیان معجزات آن حضرت مبالغه در سخن کرده اند و امور و افعالی که فوق العاده به نظر ثقیل است به آن حضرت نسبت داده اند که معجزات واقعی و حقیقی آن حضرت را تحت الشعاع قرار داده است وآن مقدار در این قضیه سخن به مبالغه و گزاف رانده اند که بر خی ها به معجزات مسلّم آن حضرت نیز به نظر شک وشبهه می نگرند. در فوق اشاره شد که این مبالغه در سخن فقط از راه ثبوت عظمت و جلالت قدر أمیرالمؤمنین علی رفته است، غافل از آنکه کسانیکه معتقد به بزرگی و جلالت و عظمت مقام علی هستند نظری بر اجرا ی امور خارق العاده آن حضرت و انجام امور غیر مقدور ندارند و جلالت قدر وبزرگواری آن حضرت را منوط به اخلاق پسندیده و کثرت علم ودانایی و زهد و تقوی و شجاعت آن حضرت می دانند.
۴-۶-۱- کرامات و معجزات علی (ع) در منظومۀ علی نامه
در خلال وقایع صفیّن و جمل سراینده منظومۀ علی نامه کوشیده است که تصویری از کرامات و معجزات امام علی بن ابی طالب را نیز وارد داستان کند. مثلاً در اواسط داستان «صفیّن» مقداری از داستانهایی که به عنوان «معجزه های شگفت آور امام» معروف است، وارد متن شده است از قبیل: داستان پیدا شدن دیری و راهبی و مسلمان شدن راهب و آنچه از کرامات امام برآن راهب آشکار شده و سبب اسلام اوست؛ و اینک گفتار سراینده:
چو زین دیر شد تنگ امام هدی
براهب چنین گفت آن نام جوی
ندادند کس بوالحسن را جواب
کنم دیرت ازبن هم اکنون خراب
بدوگفت حیدر بگو بر صواب
بذو گفت راهب از آن در که من
دگر آنک بوذم من اندر نماز
و لیکن چوکردی توآن بانک سخت
چنان دیذم ای مرد ایزد پرست
پس ازچار گوشه چهار اژدها
همی گفت هر کس بترس از خدای
من از هیبت آن مسلمان شدم
سوی راهب دیر کرد او ندی