انرژی سطحی فقط می تواند فرسودگی را تا حدودی تخفیف دهد و برای سازگاری عمیق تر و کامل باید عوامل تنش را شناسایی و رفع کرد.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۲-۱-۲-۱۱-۱۱-الگوی دوهرنوند
دوهرنوند[۴۸] (۱۹۶۱) با تغییراتی که در الگوی بیوشیمی سلیه انجام داد، الگوی خود را برای مطالعه اختلالات روانی در محیط اجتماعی ارائه داد. به نظر او عوامل متعددی در واکنش به عامل تنش زا و بروز نشانگان استرس نقش دارند که مهم ترین آنها عبارتند از:
-
- متغیرهای بیرونی که تعادل ارگانیسم را مختل می سازند
۲.عوامل واسطه ای که می توانند تأثیر عوام ل تنش زا را تغییر دهند
-
- تعامل بین عوامل واسطه ای و تنش زا که به بروز نشانگان استرس می انجامد
-
- تلاش ارگانیسم برای فائق آمدن بر عوامل تنش زا
او تأکید کرد عوامل واسطهای درونی و بیرونی را نباید از نظر دور داشت. برداشت دوهرنوند (۱۹۶۱) از استرس در برگیرنده کلیه عوامل درونی و بیرونی است که استرس ایجاد می کند.
الگوی متغیرهای روانشناختی و اختلالهای جسمانی این الگو در سال ۱۹۷۱ توسط لوی و کاگان ارائه شد. آنها الگویی برای واسطههای روانی – اجتماعی بیماریها ارائه دادند. هر تغییر روانی می تواند به عنوان عاملی تنشزا یا محرکی که برانگیزاننده پاسخی بیولوژیک است، عمل کند. این محرکها در فرد تمایل به عمل را ایجاد میکنند و این تمایل متأثر از عوامل محیطی و ژنتیکی است. این تمایل ارگانیسم را برای انواع فعالیتهای جسمانی در موقعیتهای مختلف آماده می کند. بعضی از این فعالیتها ناسازگارند و به ایجاد استرس منجر میشوند. این پاسخ ناسازگار، پیش آگهی اختلال در عملکردهای فیزیولوژیکی و روانی است و اگر محرک همچنان ادامه داشته باشد، به بیماری منجر می شود. بیماری، ناتوانی یا شکست سیستم جسمانی – روانی در انجام وظایف اساسی خود است. لوی و کاگان همچنین فرض کرده اند که بین متغیرهای روانی، فیزیولوژیکی، ژنتیکی و محیطی تعامل وجود دارد که می تواند جریان بیماری را تسهیل کند (دابسون، ۱۹۸۳؛ به نقل از کوهن و ویلیامسون، ۱۹۹۱)
به دنبال کارهای سلیه ( ۱۹۳۶) و طرح نشانگان سازگاری کلی، این ایده مطرح شد که مهمترین عامل در چگونگی و نوع نشانگان استرس، تصورات شخصی و میزان ارزش و اهمیت موضوعی ویژه در نزد فرد است، زیرا عامل تنشزایی که برای فردی منبع استرس و عامل بروز نشانگان استرس است، چه بسا برای شخص دیگری به هیچ وجه استرس ایجاد نکند. به همین دلیل از سال ۱۹۶۰را به کار بردند. این اصطلاح در مورد ارزشگذاری مجدد و ” ارزیابی شناختی” به بعد لازاروس و فولکمن ( ۱۹۸۴) مفهوم قضاوتهای مداوم شخص از خواسته ها و محدودیتهای خود در روند تعامل با محیط، تواناییهای بالقوه و بالفعل خود به کار برده شد. در واقع، لازاروس (۱۹۸۲) بنیانگذار این فرضیه است که دیدگاه ها، پدیده ها را به وجود میآورند. پدیده ها به خودی خود خنثیاند، این دیدگاه ها هستند که به پدیده ها معنا و مفهوم میبخشند. این الگو برای ارزیابی شناختی مراحلی قائل است
مرحله ارزیابی اولیه : ارزیابی اولیه به فرایندهای شناختی ارزشگذاری مربوط می شود. افراد به این پرسش که آیا درحالت مطلوب یا رنج به سر میبرند، به گونه ای متفاوت پاسخ می دهند، این مواجهه می تواند سه نتیجه در بر داشته باشد:
– واکنش نامربوط یا بیارتباط: مواجههای است که برای فرد هیچ گونه معنای ویژهای در بر ندارد. بنابراین، میتواند مورد غفلت و فراموشی واقع شود.
– واکنش مثبت و بی خطر: دربرگیرنده قضاوتهایی است که بیان کننده موضوع مطلوب و سودمندی است .
– واکنش تنشزا : شامل قضاوتهایی است که صدمه و نیستی را به دنبال دارد، فرد را مورد تهدید قرار میدهد یا او را به نحوی درگیر می کند (کوتاش ، ۱۹۸۵)
ارزیابی ثانویه : پس از اینکه فرد به این پرسش پاسخ داد که آیا من در حال مطلوب یا رنج به سر میبرم، به ارزیابی ثانویه میرسد. حال این پرسش مطرح می شود که من در مورد آن، چه کار میتوانم انجام دهم؟ ارزیابی ثانویه به فرایند قضاو تها، تواناییهای بالقوه برای مقابله، امکانات و محدودیتهای فرد اطلاق می شود.
ارزیابی مجدد : ارزیابی شناختی، فرایندی ایستا نیست و تغییر جهت پاسخ ها را نسبت به شرایط بیرونی و درونی موجب می شود. ارزیابی شناختی مجدد به تغییر در قضاوتهای ارزشگذاری فرد از موقعیت منتهی میشود. در مجموع، لازاروس[۴۹] (۱۹۸۲) در پاسخ به این پرسش که چرا افراد در برابر یک عامل تنش زا یا استرس یکسان مانند مرگ والدین یا همسر، واکنشهای متفاوتی نشان می دهند، میگوید: رفتار فرد در هر لحظه از زندگی تابع و برایندی از عوامل زیر است :
ساختار شخصیت فرد
ارزیابی شناختی فرد از موقعیت
توان بالقوه عامل تنش زا یا محرک .
در این الگو، علاوه بر عامل تنشزا به ارزیابی شناختی شخص نیز توجه شده است . نظریه لازاروس ( ۱۹۸۲) راهگشای سایر الگوهای شناختی شد. یکی از این الگوها توسط (ریچاردسون و ولفل۱۹۸۴ ؛ به نقل از کوتاش، ۱۹۸۵) مطرح شده است. در این الگو پاسخ های استرس نتیجه مستقیم عوامل محیطی تلقی نمیشوند، زیرا عوامل محیطی به خودی خود خنثیاند و نمی توانند واکنشهای استرس را ایجاد کنند. استرس، حاصل ارزیابی، ادراک و تفسیر ارگانیسم از موقعیتها و رویدادهاست .خواسته هایی که برای شخص اهمیت زیادی ندارند، با احتمال کمتری استرس ایجاد می کنند و پیامدهای جدی نخواهند داشت. برعکس، واستههایی که به هر دلیل برای شخص خیلی مهم جلوه می کنند، موجب بروز استرس میشوند. در الگوی ارزیابی شناختی فرد زنجیره ای از مراحل را برای هدایت عمل سازش یافته پیش بینی می کند که عبارتند از:
۱- مرحله تجسم : شامل ادراک و تفسیر اطلاعات برای تعریف خطر واقعی یا بالقوه است .
۲- مرحله طراحی عمل : شامل برنامه ریزی برای حل مسئله یا مقابله است. این مرحله خود شامل گردآوری، انتخاب و تعیین روش اجرای راه حل و طراحی راه حلهای جایگزین است .
۳- مرحله نظارت : شامل مجموعه ای از معیارها به منظور ارزیابی پاسخ ها و کوششهای مقابله شخص در قبال خطرهاست .
این الگو، با قبول این فرض که حداقل دو نوع حلقه پسخوراندی در موقعیتهای استرس زا در جهت خود نظمجویی فعالاند، نظریه پردازش موازی را پیشنهاد کرد. یکی از این حلقهها، برای تنظیم خطر (مهار خطر) و دیگری برای تنظیم هیجان (مهار هیجان) است . هر کدام از این سیستمها محتویات جداگانه ای دارند. سیستم مهار خطر شامل ادراک تهدید سلامتی و برنامه ریزیها و واکنشهای انجام شده برای تغییر تأثیرات تهدید بر شخص است. سیستم مهار هیجان شامل شناخت وادراک حالت فاعلی و (برنامه ریزیها و واکنشها به منظور ایجاد تغییر در حالت هیجانی شخص است (دوهرنوند، ۱۹۸۶)
۲-۱-۳-عوامل مؤثر بر انتخاب سبک های مقابله (راهکارهای مدیریت استرس)
منابع شخصی مقابله، مجموعه پیچیدهای از عوامل شناختی، شخصیتی و بازخوردی است که بخشی از توانایی روانی فرد را برای مقابله مهیا میسازد. منابع شخصی عبارتند از ویژگی های زمینهای نسبتاً پایدار که انتخاب روشهای ارزیابی و مقابله را تحتتاثیر قرار می دهند. برخی از این ویژگیها عبارتند از تحول من، احساس کارآمدی شخصی، خوشبینی، احساس یکپارچگی، سبکهای شناختی، سبکهای دفاعی و مقابله، و تواناییهای حل مسئله (موس و اسکافر، ۱۹۹۳)
۲-۱-۳-۱-تحول من
تحول من شامل فرایندی است که طی آن تجارب (لوئه وینگر، ۱۹۶۷) از تحو ل من با عنوان (صفت مسلط ) یاد کرده است .طی مراحل رشد خود به ادراک متفاوتی از خود و دنیای” من” جدید شخص، در یک کل مرتبط با هم یکپارچهسازی می شود اجتماعی میرسد. هر مرحله از نظر سازمان دهی ساختاری با مراحل دیگر تفاوت کیفی دارد. اگرچه مراحل تحول از ثبات برخوردارند، ولی در آخرین مرحله از رشد تفاوت های میانهای افراد آشکار میشود. تحول من با الگوهای پیچیده رفتار از قبیل کمک به دیگران، همدلی و تحو ل اخلاقی مرتبط است.
۲-۱-۳-۲-کارآمدی
افرادی که احساس کارآمدی شخصی بیشتری دارند، اغلب در مواجهه با موقعیتهایی که مستلزم چالشگری است، برخوردی فعال و پیگیر دارند. درحالی که افرادی که از کارآمدی کمتری برخوردارند، یا از این موقعیت ها اجتناب میورزند و یا واکنشی انفعالی دارند.
۲-۱-۳-۳- خوش بینی
انتظار کلی شخص در زمینه پیامدهای خوب، شی یر و کارور (۱۹۸۸ ) گرایش به خوشبینی را این گونه معنا کرده اند موقعیتهای مشکل یا مبهم خوشبینی، با افزایش سازش یافتگی جسمانی و روانی با وقایع تنشزای زندگی رابطه دارد. شاید علت این مسئله آن باشد که افراد خوش بین به کاربرد مقابله متمرکز بر مسئله تمایل بیشتری دارند و از فرایندهای اجتنابی کمتر استفاده می کنند. افراد خوش بین در مقایسه با افراد بدبین، از روشهایی استفاده می کنند که احتمال پیامدهای مطلوب را افزایش می دهند.
۲-۱-۳-۴-احساس یکپارچگی
احساس یکپارچگی نوعی تعیین جهت نسبتاً مداو م و باثبات معنا است که دارای سه مؤلفه میباشد:
-
- قابلیت درک :اینکه شخص چقدر دنیا را واجد ساختار و قابل پیش بینی میبیند
-
- قابلیت مهار :شخص باور دارد که صاحب منابع فردی و اجتماعی کافی برای مواجهه با خواسته های محیط است
-
- هدفمند بودن: برخورداری از این احساس که مقابله فعال با حوادث تنشزا امری ارزشمند است. اشخاصی که از احساس یکپارچگی زیادی برخوردارند، گرایش دارند که برای موقعیتها ساختار قائل شوند؛ چالشگری را بپذیرند و برای تسهیل فرایند مقابله به شناسایی منابع شخصی و اجتماعی بپردازند (موس و اسکافر[۵۰]، ۱۹۹۳).
شناخت چگونگی تفکر و تفسیر فرد از رویدادهای محیطی در انتخاب سبکهای مقابلهای نقش دارد. پیروان رویکردهای شناختی انسان را موجودی مختار فرض می کنند که با بهره گرفتن از ارزیابی خویش در مورد پیامدهای مسئله، از بین پیامدهای ویژهای که در مسیرش قرار دارند، دست به انتخاب می زند. ارزیابی و راهبردهای مقابله، بر عوامل تنش زایی که شخص در معرض آنها قرار دارد، واکنش نسبت به تهدیدها و چالشهایی که این عوامل تنش زا با خود همرا ه میآورند، و چگونگی سازش یافتگی طولانی مدت و کوتاه مدت تأثیر می گذارد. به این ترتیب، این چارچوب بیانگر آن است که انسان همان طورکه می تواند از عوامل تنشزا تاثیر پذیرد، توانایی آن را هم دارد که به پیامدهای عوامل تنشزای موجود در زندگی خود نیز شکل و جهت ببخشد (موس و اسکافر، ۱۹۹۳)
الگوهای ادراکی و پردازش اطلاعات، فرایند یادگیری و سازشی ما را تحت تاثیر قرار داده و آنها را شکل میدهند. در این زمینه میتوان افراد را به دو دسته تقسیم کرد؛ افرادی که ادراک آنان در مورد یک محرک پیچیده عمیقاً تحت تأثیر زمینه و محیط است و افرادی که در درک محرکهای پیچیده از زمینه تأثیر نمیپذیرند و خود را عنصری مجزا از محیط در نظر میگیرند. اشخاص وابسته به زمینه، بیشتر به محیط اجتماعی خو گرفتهاند. از اینرو، دیگران آنها را افرادی گرم و معاشرتی میدانند. آنان جذب موقعیتهای اجتماعی میشوند؛ مهارت های اجتماعی بیشتری دارند؛ و هیجانات و عواطف خود را بیشتر بیان می کنند. برعکس افراد گروه دوم (افراد مستقل از زمینه) نسبت به نیازهای درونی خود حساسیت بیشتری دارند.
ارزش سازشی هر کدام از جهت گیری های مذکور وابسته به ماهیت موقعیتی است که در آن درگیرند. بینش اشخاص مستقل از زمینه بیش از بقیه ، تحلیلی بوده و واجد ساختار است؛ به همین دلیل در مواجه با موقعیتهایی که مستلزم تجزیه و تحلیل منطقی و اتکا به خود است، موفق ترند. اشخاص وابسته به زمینه میتوانند از مهارت های اجتماعی خود استفاده کرده و مشکلات بین فردی را به روش های مؤثرتری حل کنند. در عین حال این اشخاص ممکن است برای یافتن راه حل مشکلات زندگی خود صرفاً به دنبال راه حلهای آشکاری بگردند که در محیط بلافصل ایشان موجود است .
یکی از سبکهای بارز شناختی، جست وجوی اطلاعات توسط شخصی است که در معرض تهدید قرار گرفته است .افرادی که بیشتر به جست وجوی اطلاعات میپردازند و توجه بیشتری به اطلاعات دارند، برانگیختهتر و مضطرب ترند و تلاش می کنند.
اطلاعات بیشتری در زمینه ماهیت رویداد تنش زا کسب کنند. در مقابل، افرادی که از کسب اطلاعات در مورد رویداد تنشزا اجتناب می کنند و توجهی به اطلاعات ندارند، سعی می کنند حواس خویش را از رویداد تنشزا منحر ف کرده و آرامش خود را حفظ نمایند (موس و اسکافر، ۱۹۹۳).
۲-۱-۳-۵-مکانیسم های دفاعی
برخی پژوهشگران معتقدند افراد در زمینه مکانیسمهای دفاعی و مقابله برای مهار موقعیتهای مختلف زندگی، ترجیحات نسبتاً پایداری دارند. در زمینه دفاعهای من سلسله مراتبی پیشنهاد شده که شامل سه تراز است: ۱) دفاعهای ناپخته مانند فرافکنی و خیال پردازی غیرواقع گرایانه؛ ۲) دفاعهای روان رنجورانه مانند واکنش سازی و سرکوبی ۳) دفاعهای پخته مانند بازداری و انتظار واقع گرایانه. کسانی که از مکانیسمهای دفاعی پخته استفاده می کنند، به آسیب روانی کمتری دچار میشوند و از سازش یافتگی بیشتری برخوردارند. علاوه بر این مکانیسم دفاعی براساس پرسش نامه سبک های دفاعی (DSQ) مشخص شده است که عبارتند از: