کیفیت زندگی کاری ابتدا در اروپا و طی دهه پنجاه مطرح شد. اریک تریست و همکارانش در دانشکده تاویستاک در لندن، تحقیقاتی را در زمینه بعد فنی و بعد انسانی سازمانها انجام دادند و در این تحقیقات ارتباط بین این دو بعد مورد ارزیابی قرار گرفت. این مطالعات منجر به به وجود آمدن سیستمهای فنی-اجتماعی گردید که امروزه در ایالات متحده آمریکا، بیشترین اقدامات مربوط به کیفیت زندگی کاری را تحت پوشش خود قرار میدهد. متخصصان پیشگام کیفیت زندگی کاری در بریتانیا، ایرلند، نروژ و سوئد طراحی های شغل را برای هماهنگی هر چه بهتر کارکنان و تکنولوژی ایجاد کردند. فعالیت کیفیت زندگی کاری آن ها عمدتاًً با همکاری مشترک اتحادیه ها و مدیریت در طراحی کار تدوین شده و باعث به وجود آمدن طراحی هایی از مشاغل گردید که برای کارکنان سطوح بالاتر از منزلت (اعتبار شغلی)، تنوع شغلی و بازخور اطلاعاتی مربوط به نتایج را به ارمغان می آورد.
کیفیت زندگی کاری طی دهه شصت به ایالات متحده آمریکا رسید و بر عکس اروپا، نوع کیفیت زندگی کاری پیچیده تر و مرکب تر بوده است و به جای روش واحد از شیوه ها و نگرشهای متنوعی استفاده شده است. در این زمینه اقدامات پیشگامانه رابرت فورد درباره مشاغل غنی سازی شده منجر به ایجاد و به کارگیری فعالیتهای غنی سازی شغلی در بخش خصوصی و دولتی گردید (معدنی پور،۱۳۸۱، ۷).
توجهی که امروزه به کیفیت زندگی کاری می شود، بازتابی از تکامل اجتماعی و کاری در سازمان و جامعه میباشد. هرتزبرگ[۲](۱۹۵۹) مطرح میکند که، تعدادی از تحقیقات انجام شده در آمریکا و بریتانیا نشان میدهد که توسعه مدل طراحی مجدد شغل که هدف آن بهبود بهره وری کارکنان و کاهش نارضایتی شغلی است، یک راه برای مقابله با عدم انعطاف تیلوریسم[۳] میباشد. همچنین کیفیت زندگی کاری با تغییر سازمانی به معنی افزایش انعطاف در سطح افقی (توسعه شغلی) و در سطح عمومی (غنی سازی شغلی)، مرتبط است که شامل سطوح بالایی از مشارکت و انگیزش برای بهبود و جذاب کردن خود کار به جای شرایط کاری است. ریان[۴](۱۹۹۵)، هم مطرح کردهاست بیشتر تحقیقات انجام شده در مورد کیفیت زندگی کاری در دهه ۶۰ برروانشناسی فرد و ادراک آن از محیط صنعتی مبتنی بود. وی اشاره میکند اصطلاح کیفیت زندگی کاری برای اولین بار در کنفرانس بینالمللی در نیویورک در سال ۱۹۷۲ مطرح شد که بر سهم دانش و شروع یک تئوری منسجم در چگونگی ایجاد شرایط بهتر برای زندگی کاری تأکید داشت.
در دهه ۷۰ بیشتر سازمانهایی که از طریق تیلوریسم سنتی طراحی شغل کرده بودند، برای آن که در مقابل سازمان های ژاپنی رقابت کنند، به دنبال بهبود شرایط محیط کاری شدند. بنابرین مفهوم کیفیت زندگی کاری عمدتاًً متاثر از مدیریت منابع انسانی در کشور ژاپن میباشد، که تأکید آن بر جنبههای روانی دو پدیده، مشارکت کارکنان در تصمیم گیری های سازمان و مجهز کردن کارکنان به تواناییهای علمی، اخلاقی و مشارکتی میباشد. (میرسپاسی،۱۳۸۲،۶۴)
اخیراًً شیوه های بهره وری و کیفیت زندگی کاری به قدری اهمیت و محبوبیت یافته اند که آن را می توان جنبش فکری نامید. همچنین نگرش های کیفیت زندگی کاری امکانات بیشتری را برای توسعه که از طریق پیوستن نیروهایی که از نهضت کنترل کیفیت جامع به دست آورده است، ایجاد میکند. کنترل کیفیت جامع سازمان به عنوان مجموعه ای از فرایند هایی تلقی می شود که می توان آن ها را با کیفیت محصولات و خدمات مرتبط ساخت و به وسیله تکنیک های آماری و بهبود مستمر مدل بندی کرد. (معدنی پور، ۱۳۸۱، ۸)
۲-۱-۲ مفهوم و تعاریف کیفیت زندگی کاری
از ابتدای نهضت کیفیت زندگی کاری در دهه ۱۹۷۰ میلادی تا کنون تعاریف متعدد و متنوعی از آن ارائه شده است. گرچه به اعتقاد دولان و شولر، کیفیت زندگی کاری به سختی تعریف و سنجیده می شود ولی با این وجود تعاریف متعدد وجود دارد. تعدادی از پژوهشگران و نظریه پردازان به توصیف مفهوم کیفیت زندگی کاری پرداختهاند و کوشیده اند عوامل و مؤلفه های کیفیت زندگی کاری را تعیین کنند.
توجه روز افزون به عناصر کیفیت زندگی کاری در جوامع صنعتی، ابعاد وسیع آن را بیش از پیش آشکار میسازد. کیفیت زندگی کاری را از دو منظر می توان مورد بررسی قرار داد، از یک منظر، کیفیت زندگی کاری به مجموعه شرایط عینی و واقعی در سازمان نظیر خط مشی های ارتقا از درون، رهبری آزاد منش، مشارکت کارکنان و اقدامات و شرایط کاری امن و مطلوب و یکسان تلقی می شود و از منظر دیگر کیفیت زندگی کاری با نگرش کارکنان و طرز تلقی آن ها در مورد احساس امنیت، رضایت و توان رشد و توسعه به عنوان یک انسان، فرض شده است. این دیدگاه، کیفیت زندگی کاری را به حد و میزانی که تمامی نیازهای انسان را تأمین می کند، مرتبط میداند. از این رو کیفیت زندگی کاری را می توان از لحاظ عینی (سخت افزاری) و ذهنی (نرم افزاری) مورد توجه قرار داد. از سوی دیگر کیفیت زندگی کاری مفهوم یا سازه ای چند بعدی است و تعریف واحد، مورد اتفاق نظر و جهان شمولی از آن نمی توان ارائه نمود (پرداختچی،۱۳۸۴،۲۴).
در تعریف دیگر کیفیت زندگی کاری به مفهوم داشتن نظارتی صحیح، شرایط کاری خوب، پرداخت و مزایای مطلوب و مهم تر از همه ایجاد فضای کار چالش گرانه، مشارکتی، و اقناع کننده است. زندگی کاری با کیفیت عالی از طریق توجه به فلسفه روابط کارکنان به دست میآید و عبارت است از به کارگیری کوشش هایی در استفاده از زندگی کاری با کیفیت، که خود کوشش های منظم از سوی سازمانی است که به کارکنان فرصت های بزرگ تری برای اثرگذاری بر کارشان و تشریک مساعی در اثربخشی کلی سازمان میدهد (جزنی،۱۳۷۵، ۲۸۵)
آرمسترانگ[۵] رضایت یک کارمند از برآورده شدن نیازهایش از طریق منابع، فعالیت ها و نتایجی که از درگیری و مشارکت در محیط کار به دست میآید را به عنوان کیفیت زندگی کاری تعریف نموده است.
وینتر و همکارانش[۶] کیفیت زندگی کاری را عاملی می دانند که از طریق آن سهام داران و مدیریت سازمان، اتحادیه ها و کارکنان می آموزند که چگونه با یکدیگر بهتر کار کرده، عملیات را برای خود تشریح کنند و بهبودهای لازم را اعمال کنند تا اهداف کیفیت زندگی و کار همزمان تحقق یابند. کیفیت زندگی کاری به عنوان ادراک کارکنان از بهداشت فیزیکی و روانی خود در کار مطرح می شود.
ستاد مرکزی آمریکایی (۱۹۷۷) بهبود کیفیت زندگی کاری را عاملی تعریف کردهاست که در هر سطحی از سازمان رخ میدهد و هدف آن افزایش اثربخشی سازمانی از طریق بالابردن مقام و منزلت افراد و فراهم نمودن امکان ترقی آنان است(سبک رو و همکاران،۱۳۸۹، ۱۸۸)
داچ و شرمن[۷] کیفیت زندگی کاری را مجموعه ای از روش ها و اقداماتی میداند که به افزایش و حفظ رضایت کارمندان کمک میکند و هدف آن بهبود شرایط کاری آن ها و افزایش کارایی سازمان است. کاسیو[۸] کیفیت زندگی کاری را در ادراک کارکنان از بهداشت فیزیکی(جسمی) و روانی (ذهنی) خود در محیط کار تعریف کرده و عوامل آن را بدین شرح برشمرده است: مشارکت کارکنان، توسعه شغلی، حل تعارض، ارتباط، سلامت، امنیت شغلی، جبران برابر و محیط امن و افتخارآمیز(شهبازی و همکاران،۱۳۸۸، ۷۳)