۴-۲٫ رشد پس از ضربه
بندورا[۱۴۵] (۱۹۸۶) در کتاب «بنیادهای اجتماعی اندیشه و عمل»، بیان میدارد که،«انسانها دارای یک نظام خود، هستند که در کنترل اندیشهها، احساسها و کنشهای مؤثر است. نظام خود در برگیرنده گروهی از سازههای عاطفی و شناختی، همچون فراگیری از دیگران، توانایی نمادسازی و ساماندهی رفتار شخصی است. همچنین این نظام، همواره در فراهمآوری سازوکارهای مرجع و ساماندهی کارکردهای فرعی برای دریافت، ساماندهی و ارزیابی رفتار دست دارد که به پیوند دوسویه نظام خود و منابع مؤثر فرامحیطی میپردازد». در کل، بندورا (۱۹۷۷) رفتار و انگیزش انسان را پیامدباورهایی میداند که انسانها از خود دارند؛ این پیامدها در کنترل و کارکرد شخصی نقش دارند. بندورا این مفهوم را با عنوان خودکارآمدی میشناسد که عبارت است از قضاوتهای فرد درباره تواناییهای خود در موقعیتهای گوناگون.
خودکارآمدی اجتماعی به عنوان قضاوت یک فرد بر مبنای توانایی او در انجام موفقیتآمیز یک وظیفه به وسیله سازماندهی فعالیتهای لازم، اطلاق میشود؛ همچنین، خود کارآمدی اجتماعی را میتوان به عنوان انتظار فرد از خودش بر اساس عملکرد آشکار مبتنی بر تواناییهایش در روابط میانفردی تعریف کرد (آئوک[۱۴۶]، ۱۹۹۹). خودکارآمدی اجتماعی در جایگاه باوری مطرح شده است که انگیزش فرد را فعال میکند و به منابع شناختی او کمک میکند. همچنین نتیجه ارزیابی فرد از تجارب دوران زندگی او است (آیسان[۱۴۷]، ۲۰۰۳؛ هارمانلی[۱۴۸]، ۲۰۰۳). نهایتاًً در بیان تعریف خودکارآمدی اجتماعی، میتوان بیان کرد که خودکارآمدی اجتماعی، باور هر فرد است به تواناییهای خودش در شکلدهی و حفظ روابط میانفردی با همسالان، ارائه نظرها و ایده های فردی و همکاری با دیگران (بندورا، باربارانلی[۱۴۹]، کاپاپرا[۱۵۰]، پاستورلی[۱۵۱]، ۲۰۰۱).
مفهوم خودکارآمدی اجتماعی از جنبههای مختلفی بررسی شده است. گروهی از پژوهشگران به بررسی رابطه خودکارآمدی اجتماعی با جرئتورزی پرداختهاند و دریافتند که خودکارآمدی اجتماعی بر مشارکت شرکتکنندگان پژوهش در فعالیتهای غیر درسی مؤثر است (کوپاران[۱۵۲]، اوزترک[۱۵۳]، اوزکلیچ[۱۵۴] و شنیشیک[۱۵۵]، ۲۰۰۹). همچنین، گرازیانو[۱۵۶] و بونینو[۱۵۷] (۲۰۰۹) دریافتند که با افزایش سطح حمایت والدین از نوجوانان، خودکارآمدی اجتماعی نوجوانان نیز افزایش مییابد. در پژوهشی دیگر آشکار شده است که خودکارآمدی اجتماعی با شکلگیری هویت اجتماعی در جوانان و نوجوانان ارتباطی تنگاتنگ دارد و به ارتقای سطح بهزیستی و تسهیل ناسازگاریهای افراد کمک میکند (بندورا، پاستورلی[۱۵۸]، باربارانلی[۱۵۹] و کاپاپرا[۱۶۰]، ۱۹۹۹؛ کاپاپرا، باربارانلی، پاستورلی و کرنو[۱۶۱]، ۲۰۰۴). وی[۱۶۲]، راسل[۱۶۳] و زاکالیک[۱۶۴] (۲۰۰۵)، دریافتند بین اضطراب اجتماعی با خودکارآمدی اجتماعی و احساس تنهایی رابطهای معنادار به چشم میخورد. نتیجه پژوهش هرمان[۱۶۵] و بتز[۱۶۶] (۲۰۰۶)، نشان داد که خودکارآمدی اجتماعی به شکلی مستقیم با احساس تنهایی و به شکلی غیرمستقیم با افسردگی مرتبط است.
بررسی ادبیات پژوهشی نشان میدهد خودکارآمدی از متغیرهایی تأثیر می پذیرد و بر متغیرهای روانشناختی بیشتری تأثیر میگذارند. بینایت[۱۶۷] و بندورا (۲۰۰۴) در پژوهش خود، توانسته اند با جمعبندی بعضی پژوهشهای انجامشده، مدل شناختیاجتماعی بازیابی پس از سانحه را ارائه کردند که در آن، نقش خودکارآمدی ادراک شده، به بررسی گذاشته شده است. بر اساس این مدل، باورهای هر فرد، بر توانایی او در مراحل بازیابی پس از ضربه مؤثر است. در ادبیات پژوهشی روانشناسی سلامت، مفهومی با عنوان «رشد پس از ضربه » به چشم میخورد که در آن، نه تنها به بازیابی پس از سانحه، که به رشد و ارتقای تواناییهای روانی در انسان پرداخته میشود.
رشد پس از ضربه، مفهومی است که اخیراًً در روانشناسی سلامت رواج یافته است. این مفهوم که پس از مطرحشدن اختلال اضطراب پساسانحهای به ادبیات پژوهشی روان شناسی وارد شده است، بیان میکند علیرغم مشکلاتی که میتواند در برخورد با حوادث دشوار زندگی (مثل زلزله، مرگ و جنگ) گریبانگیر هرفرد شود، گاهی افرادی که این رخدادهای ناخوشایند را در زندگی تجربه کردهاند، پس از این حوادث تغییرات مثبت معناداری را در زندگی خود مشاهده میکنند؛ تا جایی که این مرحله را به عنوان مرحلهای از رشد معرفی میکنند؛ به دیگر سخن، این افراد نه تنها به روال معمول زندگی خود بازمیگردند، که زندگی خود را نیز بهبود میبخشند.
شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهند حوادث استرس زا میتوانند پیامدهای روانی و جسمی مثبت داشته باشند (تدیسکی و کالهون،۱۹۹۶). یافته ها نشان میدهند که افراد مواجه شده با حوادث استرس آمیز ممکن است در اثر مبارزه با حادثه به رشد دست یابند (تدیسکیوکالهون،۱۹۹۶).
کالهون، کان، تدیسکی و مکمیلان[۱۶۸] (۲۰۰۰)، مفهوم رشد پس از ضربه را به عنوان «تغییرات شخصی و روان شناختی مثبت تعریف کردند که پس از وقوع یک حادثه ی سخت ایجاد میشوند و نتیجه ی مبارزه ی فرد بر علیه این حادثه ی استرس زا میباشد»(ص،۵۲۱). این فرایند باعث ایجاد تغییرات مثبت روانشناختی، لذت بیشتر از زندگی، به وجودآمدن اولویتها و امکانات جدید، ایجاد ادراک جدید از توانایی شخصی، شناسایی روشها و جهتهای جدید، بهبود روابط با دیگران و تغییرات معنوی در افراد میشود (تدیسکی، پارک[۱۶۹] و کالهون، ۱۹۹۸).
در ﻧﻈﺮﻳﻪ ﺗﺪیسکی و ﻛﺎﻟﻬﻮن (۲۰۰۴) این اﻋﺘﻘﺎد وﺟﻮد دارد ﻛﻪ ﺣﻮادث ﻧﺎﮔﻮار ﺑﺎﻋﺚ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﺷﺪن و ﺳﺴﺖ ﺷﺪن ﭘﺎﻳﻪ ﻃﺮﺣﻮارهﻫﺎی ﻗﺒﻠﻲ میﺷﻮد. در اﻳﻦ ﻓﺮاﻳﻨﺪ اﻫﺪاف، ﻋﻘﺎﻳﺪ و روشیﻫﺎ ﻣﻌﻨﺎیابی ﻗﺒﻠﻲ ﻧﺎﻛﺎرآﻣﺪ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ و ﻧﻤﻲﺗﻮان ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از آﻧﻬﺎ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﭘﻴﺶآﻣﺪه را ﭘﺮدازشﻛﺮد. این ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺮوع ﻓﺮاﻳﻨﺪ ﻣﺮور ذﻫﻨﻲ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ ﻛﻪ در ﭘﻲ آن اﺳﺖ ﺑﺮای ﺣﺎدﺛﻪ ﻣﻌﻨﺎ ﭘﻴﺪا ﻛﻨﺪ. ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻓﺮاﻳﻨﺪ ﻣﺮور ذﻫﻨﻲ ﺣﺎدﺛﻪ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ اﺳﺖ، اﻣﺎ آن ﻧﺸﺎن دﻫﻨﺪه ﻧﻮﻋﻲ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺑﺎزﺳﺎزی ﻃﺮﺣﻮارهﻫﺎی ﻗﺒﻠﻲ می ﺷﻮد. این ﻣﺮور ذﻫﻨﻲ ﺑﺎﻋﺚ اﻳﺠﺎد روایتی ﺟﺪﻳﺪ از زﻧﺪﮔﻲ میﺷﻮد ﻛﻪ در آن اﻫﺪاف و ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻫﺎی ﺟﺪیدی ایجاد ﺷﺪه اﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺣﻮادث ﺳﺨﺖ زﻧﺪﮔﻲ را ﺗﻮﺟﻴﻪ ﻛﻨﻨﺪ و ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ ﺑﺪﻫﻨﺪ. در واﻗـﻊ در این رواﻳﺖ ﺟﺪﻳﺪ، ﺣﻮادث ﺳﺨﺖ زﻧﺪﮔﻲ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻛﻨﻨﺪه زﻧﺪﮔﻲ در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﻓﺮﺻﺖﻫﺎﻳﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻲﺗﻮان از ﻣﻴﺎن آﻧﻬﺎ ﺑﻪ رﺷﺪ ﺷﺨﺼﻲ بیشتری ﻧﺎﺋﻞ ﮔﺸﺖ (دامسک،۲۰۱۲).
این تغییرات مثبت در سه حوزه ی کلی رخ میدهند : تغییر در اولویت ها و اهداف زندگی، تغییر در روابط با دیگران و احساس قدرت درونی بیشتر. این مفهوم، یعنی رشد پس از ضربه دارای اهمیت سازشی است(تدسچی و کالهون،۲۰۰۴) و قرن هاست که شناسایی شده، اما فقط در طی چند سال اخیر است که مورد تحقیق قرار گرفته است (افلک[۱۷۰] و تنن[۱۷۱]،۱۹۹۶؛ تدیسکی، پارک و کالهون،۱۹۹۸).