افراد باورهای خودکارآمدی را به عنوان نتیجه تشویق هاو حمایت های اجتماعی که از دیگران دریافت میکنند ایجاد میکنند و گسترش میدهند. تشویق های اجتماعی و پیشنهادهای کلامی میتوانند به افراد کمک کنند تا تلاش بیشتری به کار ببرند و پشتکار مورد نیاز برای موفقیت را تداوم بخشند و این امر به رشد پیوسته مهارت ها و کارآمدی شخصی منجر می شود (پاجاریز،۲۰۰۲).
شرایط جسمی و عاطفی مانند اضطراب، استرس، انگیزش و شرایط روانی اطلاعاتی را در مورد باورهای خودکارآمدی فراهم میکنند. فشارهای روانی وتنش اغلب به عنوان شاخص های آمادگی برای شکست تفسیر میشوند. همچنین خلق فرد نیز میتواند تأثیر عمده ای روی باورهای خودکارآمدی داشته باشد.
۵-۲٫ رشد پس از ضربه و شخصیت
تدیسکی (۱۹۹۱)، معتقد است اثرات انطباقی ضربه به صورت یک حس توحید یافته از خود، گستره ی بزرگتری از هویت یابی، یک حس مطلوب و رضایت بخش از خود، احساس شایستگی و ارتجالی بودن به هنگام مواجه با چالش های زندگی یا تغییر در روابط بین فردی به طور خاص، روابط نزدیکتر با افراد خانواده و افراد شاخص دیگر (وابستگان و آشنایان)، آشتی گرایی، توانمندی فزون یافته برای محافظت از خود و جلوگیری از روابط سوء استفاده مآبانه، نوع دوستی بیشتر، افزایش اراده برای پذیرش کمک، حساسیت فزون یافته به دیگران و باز بودن به تجربه بیشتر برای رفتارهای جدید و یا یک اندریافت از وجود فرد، امکانات تغییر یافته، عقاید قوی، معنایابی در زندگی و ادراکات جدید از زندگی ظاهر می شود(دامسک،۲۰۱۲).
جوزف و لاینلی (۲۰۰۶) این تغییرات مثبت را تغییر در روابط بین فردی (قدرشناسی بیشتر از اعضای خانواده و دوستان، صمیمیت و نوع دوستی) تغییر نظر نسبت به خود (پذیرش ضعف ها و محدویت های خود، احساس خردمندی، قوی بودن) و تغییر در فلسفه ی زندگی (اعم از احساس معنا، فانی دانستن دنیا و زندگی، تازگی روزهای زندگی) میداند. این دو نظریه پرداز با اعمال اصلاحاتی، نشانه های رشد پس از ضربه را شامل، مواردی چون تغییر در امکان ارتباط بیشتر با دیگران، تغییر در امکانات جدید برای ظهور یک دگردیسی در اهداف، تغییر در توانمندی فردی، تغییر در هویت، تغییراتی در ابعاد معنای زندگی و اساس معنوی و روحانی زندگی و تغییراتی در اندریافت از زندگی شامل ظهور تغییر در برخی از نظام های باوری، معرفی کردهاند (جوزف و لاینلی، ۲۰۰۸).
زولنر و مارکر (۲۰۰۶) نشانه های ارائه شده به عنوان تغییرات مثبت ناشی از قرار گرفتن در یک حادثه ی فلاکت بار را افزایش سطح قدرشناسی از زندگی، تنظیم اصول و مبانی جدید برای زندگی، احساس افزایش قدرت شخصی، تعیین و تشخیص تواناییهای جدید، توسعه و بهبود روابط صمیمی و یا تغییرات مثبت روانی می دانند. به طور کلی می توان گزارشهای رشد در افراد دچار ضربه شده را در پنج گروه تغییرات درک شده در «خویشتن[۲۲۶]»، مثل خودکارآمدی و خودتأییدی بالا، روابط تغییر یافته با دیگران، روحانیت افزایش یافته یا تغییر در فلسفه ی زندگی خود آگاهی بالاتر از امکانات قبلی و یک اندریافت بزرگتر از زندگی طبقه بندی کرد (گروباف[۲۲۷] و ریسیک[۲۲۸]،۲۰۰۷).
۱-۵-۲٫ رویکردهای نظری به اثرات انطباقی ضربه
سه رویکرد نظری، شامل الگوی توصیفی- کنشی[۲۲۹]، رویکرد فرانظری فردمحور[۲۳۰] و رویکرد تکاملی- زیستی- روانی و اجتماعی[۲۳۱]، از عمده ترین تکیه گاه های پژوهشی در زمینه ی رشد پس از ضربه هستند، که هم از مدلها و نظریه های قبلی تأثیر پذیرفته و هم در بروز برخی از مدلها و نظریه های بعدی اثر گذار بوده اند.
۱-۱-۵-۲٫ مدل توصیفی–کنشی رشد پس از ضربه
این رویکرد که توسط تدیسکی (۱۹۹۹) ارائه شده و در سال ۲۰۰۴ مورد تجدید نظر وی قرار گرفته است. عمده ترین تأکید این مدل بر فرایند ارزیابی قرار دارد. تدیسکی (۲۰۰۴) در مدل خود توضیح میدهد که چگونه حوادث ضربه ای به عنوان چالش هایی بر روان بنه های قبل از ضربه، عمل میکند و اهداف قبلی شیوه های معنادهی به هیجانات شدید را در هم شکسته و در ابتدا موجبات آشفتگی روانی فرد را فراهم میسازد، سپس در پاسخ به این شرایط، مکانیسم هایی همانند نشخوار فکری به راه می اندازد تا از تداوم وضعیت به وجود آمده بازداری کند.
تدیسکی و همکاران (۲۰۰۴) نشخوار فکری را فعالیتی رفتاری (عمدتاًً شناختی) می دانند که به بازسازی روان بنه های بعد از ضربه منجر می شود. در واقع، نشخوار فکری به فرد دچار ضربه کمک میکند تا دریابد، چه اتفاقی افتاده است و چگونه باید به ضربه، واکنش هیجانی نشان دهد. در مراحل اولیه، راه افتادن نشخوار فکری خود به خودی بوده و تا کسب اولین موفقیت کنار آمدن با ضربه، مانند کاهش آشفتگی و رهایی از اهداف غیرقابل دسترس، دوام پیدا میکند. بعدها نشخوار فکری، شکل استادانه تری (متشکل از تجربه مجدد ضربه و نشانه های اجتناب که در مجموعه علایم «اختلال استرس پس از ضربه[۲۳۲]» ملاحظه می شود) پیدا میکند، از شکل ارتجالی خارج میگردد و متکی بر تلاش می شود.
نشخوار فکری متکی بر تلاش، به واسطه ی توسعه ی داستانسرایی موجب معنایابی می شود. اخیراًً، اهرینگ[۲۳۳]و همکاران (۲۰۰۹) درطی یک مطالعه ی تجربی نشان دادند که نشخوار فکری پس از تجربه ی ضربه در افراد با انواع تفکر (عینی یا انتزاعی) میتواند در بروز و حفظ خلق منفی و به تبع آن ظهور اثرات مثبت یا منفی ضربه ها، تعیین کننده باشد در هر حال، نشخوار فکری موفقیت آمیز در این برهه، موجب کنده شدن فرد از اهداف قبلی می شود. یکپارچگی نشخوار فکری متکی بر تلاش با فرایند کنده شدن از اهداف قبلی، موجبات بروز رشد را در فرد فراهم میسازد.
۲-۱-۵-۲٫ رویکرد فرانظری فردمحور در مورد رشد پس از ضربه
این رویکرد نظری که عمدتاًً توسط جوزف (۲۰۰۳) معرفی شده، براین اصل استوار است که انسان موجودی جهت یافته به سوی تلاش، رشد و تعالی است که به طور ذاتی در جهت برونسازی شناختی تجربیات روانی، تحت تأثیر شرایط محیطی و اجتماعی قرار میگیرد. برای درک بیشتر این رویکرد کافی است نیم نگاهی به فرد با کنشوری کامل در نظریه ی راجرز بیاندازیم. مدی[۲۳۴](۱۹۸۹) به نقل از راجرز اعلام میکند که افراد با کنشوری کامل، کسانی هستند که زندگی را به صورت یک فرایند تجربه میکنند و به هنگام تجارب نامتجانس با خود، ضمن پرهیز از درک تهدید، میپذیرند که تغییر ضروری و اجتناب ناپذیر است.
در رویکرد فرانظری فردمحور نیز، باور براین است که پاسخ های آسیبی به فشارهای روانی شدید را می توان به عنوان شکسته شدن ساختار خود، تلقی کرد که بر حسب تهدید و اجتناب از تغییر، به وجود میآید؛ به عبارت دیگر تجارب نامتجانس با خود تهدید آمیز تلقی شده و اجازه نمی یابد که به صورت صحیح در سطح آگاهی ظاهر شوند(دامسک،۲۰۱۲).